دکتر انشاء الله رحمتی که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که فلسفه هماکنون چه نقشی در افزایش تفکر انتقادی در جامعه بشری برعهده دارد؟ گفت: به نظرم وقتی ما بخواهیم تفکر انتقادی را به شکل نظاممند و عمیق دنبال کنیم ناگزیر، باید فلسفه را وارد این تفکر بکنیم.
وی افزود: وقتی که انتقادها در مرحلهای سطحی و عامیانه هستند ممکن است نیازی به فلسفه احساس نشود ولی وقتی که میخواهیم خود نقدها را به تعبیری عیاری کنیم ( اشاره به این مصرع از حافظ که نقدها را بود آیا عیاری گیرند ) وقتی که میخواهیم نقدها را بسنجیم و در مورد خود نقدها داوری کنیم بدیهی است که این نقدها به فلسفه نیاز دارند.
این استاد فلسفه تصریح کرد: برای فهم اینکه خود تخصصها تا چه حد قابل اعتماد و اعتنا هستند و چه حجیتی میتوانند برای فهم بشری داشته باشند بهناگزیر باید به یک نوع تأمل انتقادی درباره آنها دست زد و این تأمل انتقادی که در یک سطح عمیقتر انجام میگیرد قطعاً ما را به وادی فلسفه میکشاند.
وی افزود: برای آنکه این مطلب را روشن کنم مثالی عرض کنم. امروزه معمولاً در بحث از انتقادهایی که در حوزه های مختلف مطرح میشوند همه تأکید دارند که باید نقدهای ما علمی باشند که به طور یقین منظور از علمی بودن هم علوم تجربی بودن است. ولی اینکه خود علمی بودن چرا چنین اعتباری دارد و آیا شایسته این همه اعتبار هست باید در دانشهایی چون فلسفه علوم طبیعی و یا فلسفه علوم انسانی مورد بررسی قرار بگیرد.
این محقق و پژوهشگر اظهار داشت: نمیتوان نقد را به معنای دقیق و عمیق کلمه بدون مدد گرفتن از فلسفه دنبال کرد. البته در حوزههایی که به یک معنا حوزه کاری خود فلسفه است مثل اخلاق و مابعدالطبیعه، بدیهی است که در اینجا فلسفه میداندار هرگونه تفکر انتقادی است. از سوی دیگر ظاهراً بیشترین نیاز بشر به تفکر انتقادی در همین عرصههاست.
رحمتی در پاسخ به این سؤال که آیا نقش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی فیلسوفان در جهان جدید نسبت به نقش فیلسوفان پیشامدرن افزایش یافته است؟ گفت: پاسخ دادن به این سؤال کار دشواری است ولی اجمالاً میتوان گفت که در گذشته به خاطر ویژگی جامعنگرانه فیلسوفان، نقش سیاسی و اجتماعی فلسفه پررنگتر بوده است. بدین معنا که غالب فیلسوفان به خاطر اینکه هدف خویش را تسلط و تضلع در شاخههای مختلف تفکر قرار میدادهاند. بنابراین تفکر سیاسی و اجتماعی در نظام فکری آنها حضور داشته است.
وی افزود: چون فیلسوفان جهان قدیم میخواستهاند یک منظومه فکری درست بکنند بنابراین سعی داشتهاند که ابعاد سیاسی و اجتماعی تفکرشان را نیز با دیگر اجزای نظام فکریشان هماهنگ کنند، ولی امروزه با توجه به تخصصیشدن رشتههای مختلف فلسفه میتوان گفت بعضی از فیلسوفان به اقتضای تخصصشان که مثلاً فلسفه سیاست یا فلسفه فرهنگ است به این بعد سیاسی و اجتماعی توجه دارند. ولی ممکن است دیگرفیلسوفانی که به رشتههای دیگر فلسفه عنایت دارند کمتر احساس نیاز به ورود در عرصه تفکر سیاسی و اجتماعی داشته باشند.
این محقق حوزه فلسفه خاطر نشان کرد: میتوان گفت عموم فیلسوفان قدیم به تفکر سیاسی و اجتماعی ولی البته در شکل کلان و عام آن اهتمام داشتهاند حال آنکه در میان فیلسوفان جدید گروهی از آنها به این مبحث ولی به شکل تخصصیتر و جزییتر اهتمام میورزند.
رحمتی در پاسخ به این سؤال که جامعه ما هماکنون تا چه اندازه به تفکر فلسفی نیاز دارد؟ گفت: به نظرم جامعه ما امروز بیش از هر زمانی در دورانهای گذشته به تفکر فلسفی نیاز دارد. مدتاً نیاز به فلسفه در جایی است که انسان داوری هیچ مرجع دیگری غیر از عقل را نمیپذیرد. برای مثال جامعهای که سنتمحور است کمتر به فلسفه احساس نیاز میکند.
وی افزود: در جامعهای که یک تفسیر ظاهری و واهمی از دین حاکم است چنین نیازی کمتر احساس میشود ولی در جامعه ما که هم درگیر نزاع سنت و مدرنیسم است و هم از سوی دیگر تفسیر ظاهری از دین تنها تفسیر غالب نیست و میتوان گفت ما با نوعی تنوع و تکثر در فهمها مواجه هستیم به فلسفه بسیار نیاز داریم.
رحمتی در پایان یادآور شد: تنها حکمی که میتوان به داوری آن گردن نهاد و حتی میتواند به نوعی موجبات وحدت و همگرایی را در جامعه ایجاد کند تفکر عقلمدار یا همان تفکر فلسفی است.
نظر شما