به گزارش خبرگزاری مهر، ازآنجا كه همه مسائل حقوقي به حق باز مي گردد و از سوي ديگر همه اهداف مختلفي كه براي حقوق قائل شده اند سرانجام به برقراري عدالت اجتماعي ختم مي شود لازم است حق و عدالت را بشناسيم.
در ريشه لغوي عدالت و مشتقات آن نوعي تساوي و برابري ملاحظه شده است."عدل" به معناي برابر كردن، مانند و همتا و برابر ساختن دو لنگه بار و "عِدْل"به معناي همتا، مانند و لنگه باري كه با لنگه ديگر برابر باشد.
حق به طور كلي، اگر چه مفهومي اعتباري است اما ريشه هاي حقيقي دارد و از ارتباط بين فعل و هدف آن انتزاع مي شود. در توضيح آن مي گوييم وقتي براي فرد، هدفي اخلاقي و براي جامعه هدفي حقوقي قائل شديم و از فرد و جامعه خواستيم كه براي تحقق هدف خويش بكوشند، طبعا بايد براي رسيدن به هدف خود از وسائلي استفاده كنند و بايد حق داشته باشند كه از جميع مواهب خدادادي در راه وصول به غايت مقصود بهره ببرند. نمي توان از فرد و جامعه اي خواست كه در راه نيل به هدفي تلاش و فعاليت كنند ولي به آنها اجازه استفاده از وسايل مورد نياز را نداد.
استفاده فرد از همه قواي جسمي و روحي و استعدادهاي گوناگون مادي و معنوي خويش و هر چه در بيرون وجود خود بدان دسترسي دارد اگر براي واقعيت بخشيدن به هدف اعلاي اخلاقي باشد، كاملا مشروع و مجاز است. جامعه نيز به همين ترتيب حق دارد همه مواهبي را كه در درون يا بيرون آن هست در مسير تحقق دادن به هدف حقوقي خود استخدام كند.
هدف حقوقي جامعه تامين مصالح اجتماعي انسانها در دنياست. اسلام و نظام هاي حقوقي ديگر در اين مطلب اتفاق نظر دارند.آنچه اسلام و شايد نظام هاي حقوقي الهي ديگر را از نظام هاي حقوقي غير الهي متمايز و ممتاز مي كند اين است كه نظام هاي غير اسلامي فراتر از هدف نهايي حقوق چيزي نمي بينند، اما از ديدگاه اسلام هدف نهايي حقوق به نوبه خود هدف متوسط و وسيله اي است براي نيل به هدف نهايي اخلاق كه استكمال نفس انسان و تقرب به درگاه الهي است.
مكتب هاي ديگر، دوام و بقا آدمي را محدود به همين زندگي كوتاه اين جهان مي بينند، در نتيجه نظام هاي حقوقي كه پي ريزي و عرضه مي كنند تنها تحصيل مصالح جمعي انسانها را درنظر مي گيرند تا يك زندگي آسوده و بي دغدغه براي اعضاي جامعه فراهم آورند، اما اسلام در وراي زندگي اين جهان به حيات اخروي قائل است و دنيا را جز مزرعه اي براي آخرت نمي داند، بنابراين در عين حال كه پي به بهبود بخشيدن به اوضاع و احوال زندگي اجتماعي مردم است و بر اساس واقع بيني هر چه تمام تر، يك نظام حقوقي ارجمند و متعالي پي ريزي كرده، حقوق را به خدمت اخلاق گماشته است. ازاين رو در اسلام، نظام حقوقي يكي از زير مجموعه هاي نظام اخلاقي است و با همه احكام خرد و كلان خود چنان است كه به آساني و بدون هيچ تكلف و تصنعي در نظام اخلاقي مي گنجد و كاملا با آن سازگار و هماهنگ است.
رعايت كامل احكام و قواعد حقوقي اسلام و عمل به مقتضاي آنها علاوه بر آن كه بهترين نظم و سامان را به زندگي اجتماعي انسانه مي بخشد اگر به نيت نيل به كمال و سعادت راستين يعني تقرب به خدا صورت پذيرد، در عين حال اطاعت از تكاليف اخلاقي هم هست، بدين سان يك فرد مسلمان اگر نظام حقوقي اسلام را بي چون و چرا گردن نهد و انگيزه او فقط كسب رضاي خدا و نزديك تر شدن به ساحت ربوبي باشد، هم مصالح دنيوي خود و جامعه اش را تامين كرده و هم خودش به كمال حقيقي نائل گشته،در نتيجه هر دو هدف حقوقي و اخلاقي را تحقق بخشيده است. به همين جهت در قرآن، احكام حقوقي همراه با احكام اخلاقي بيان مي شود.چرا كه همه احكام حقوقي اسلام بايد در چارچوب اخلاق واقع شوند.
اكنون كه روشن شد هدف نهايي نظام حقوقي از ديدگاه اسلام در حكم وسيله اي براي هدف نهايي نظام اخلاقي است مي گوييم اگر هدف خداي متعال از خلقت جهان و جهانيان فقط استكمال يك نفر بود وي حق داشت كه از همه مواهب الهي استفاده كند تا به هدف منظور برسد، ولي هدف از آفرينش، كمال يابي همه انسانهاست نه يك فرد، پس بايد همگان حق استفاده از همه نعمت هاي مادي و معنوي را داشته باشند. اما در مقام عمل و زماني كه بخواهند از نعمت هاي خدادادي بهره بر گيرند تزاحم و كشمكش پديد مي آيد و براي از ميان بر داشتن تزاحم ها تعيين مرز و حد براي افراد و گروهها ضرورت مي يابد تا هر فرد يا گروه به اندازه اي از مجموع نعمت هاي الهي بهره برداري كند كه بهترين نظام تحقق يابد.
بنابر اين خاستگاه حق از ديدگاه اسلامي يك سلسله امورحقيقي است، از سويي با "مبدا" ارتباط دارد زيرا خداست كه جهان و انسان را با هدفي معلوم آفريد و از سوي ديگر با"معاد" پيوسته است، چرا كه آخرين منزل هستي انسان و غايت همه تلاش ها و كوششهاي اوست و سرانجام با "حكمت الهي" پيوند دارد از آن رو كه به مقتضاي حكمت بالغه الهي بايد نظام احسن برقرار شود و انسانها به گونه اي رفتار كنند كه برترين كمالات تحقق يابد.
نظر شما