خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: رمان دوازدهم آخرین اثر منتشر شده از علی موذنی نویسنده، فیلمنامه نویس و کارگردان سینماست که میتوان از آن به عنوان یکی از معدود آثار بلند داستانی ادبیات داستانی معاصر در مورد مفهوم انتظار و ظهور امام زمان(عج) یاد کرد.
این رمان و داستان آن در روزهای گذشته محل اظهارنظرهای متفاوتی مبنی بر ترویج خرافه پیرامون موضوع انتظار توسط این داستان در برخی محافل ادبی شده بود. به همین منظور خبرگزاری مهر در گفتگو با نویسنده این کتاب به بررسی چند و چون نظرگاه وی در مورد موضوع انتظار و پرداخت داستانی آن پرداخت که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
جناب موذنی مهمترین و شاید حساسترین بخش در مورد کتاب شما روایتهای تاریخی موجود در آن و منبع و شکل استناد است که شما برای روایت آن داشتهاید...
همینجا اجازه بدهید این نکته را عرض کنم که روایت های تاریخی رمان، از نظر من مهمترین بخش های رمان نیستند. رمان کلِ یکپارچه ای است که بخشهای به ظاهر کوچکش به همان اهمیت بخش های به ظاهر بزرگش است. فرمایش شما را به عنوان «حساستر» میپذیرم، البته با این قید که این حساسیت، از بیرون از دنیای داستان بر آن مترتب میشود، وگرنه از نظر من همۀ بخش ها به یک اندازه مهم و حساسند. اما وقایع تاریخی مستند در رمان را اگر بخواهم نام ببرم ، باید به ماجرای امام دهم با متوکل عباسی اشاره کنم ، همین طور اقدامات جعفر کذاب را برای آن که امامت را به نام خود بکند و آزار و اذیت هایی که در این راه به اعضای خانوادۀ پدری اش وارد میکند، نماز خواندن امام دوازدهم بر جنازۀ پدرش ، ارتباط جعفر با حکومت برای غصب امامت و ...
خیلیاز مخاطبان به ویژه از طیف دینمدار دوست دارند بدانند که این روایتها تا چه اندازه حقیقی است.
مستندات که مبتنی بر واقعیتند و در منابع مکرر ذکر شدهاند، اما برای من به عنوان یک داستان نویس، مهم این است که این مستندات، در عین این که هویت تاریخی دارند، هویت داستانی هم پیدا کنند، به این ترتیب که با شبکۀ استدلالی داستان هماهنگ شوند، ملاحظات زاویه دید را بپذیرند، قواعد زمان نمایشی را بپذیرند، مختصات شخصیت های داستانی را بپذیرند و سایر تغییراتی که برای داستانی شدن یک واقعۀتاریخی اجتناب ناپذیر است...
با تغییراتی که میفرمایید، ممکن نیست تحریفی صورت بگیرد؟
اگر مراقب محتوای مورد نظر باشی، چرا تحریف صورت بگیرد؟ برای تحریف کردن باید نیتش را داشته باشی، وگرنه، داستاننویس خودش سخت مراقب است که چنین اتفاقی نیفتد، بخصوص اگر فرم برای او هم سطح با محتوا حائز اهمیت باشد. چون تا محتوایی بخواهد سر و شکل داستانی پیدا کند، داستان نویس پوست میاندازد. بنابراین آنچه که در مورد داستانی شدن محتوای تاریخی عرض کردم، بیشتر در حوزۀ مباحث فنی است، این که چطور این محتوا را در قالب داستان بریزی که هم شکل لازم را به خود بگیرد هم سرریز نکند.
جایی در کتاب عنوان داشتهاید که مستند داستانی یعنی تخیلی که نویسنده احساس میکند میتواند نزدیک به حقیقت باشد. ممکن است بفرمایید چطور میشود در مورد واقعیات دینی و داستان پردازی در مورد آنها چنین برداشتی داشت و به مخاطب اطمینان داد که در اصل روایت ورودی نشده و تحریفی رخ نداده است؟
راوی داستان از ابتدا تکلیف خود را در چند فصل، از جمله فصل مورد اشارۀ شما با محتوای تاریخ و نحوۀ به کارگیری آن در داستان روشن کرده. او به صراحت میگوید من نمیتوانم تخیل را در خدمت واقعه قرار بدهم. از نظر او اهمیت تخیل به اندازه اهمیت واقعه است. برای همین وقتی از او درمورد مستند سوال میشود، میگوید مستند یعنی تخیل - به واقعیت در آمده. یعنی آن قدر امکان به وجود آمدنش محتمل است که حتی اگر جایی دربارهاش ننوشته باشند یا نوشته باشند و تو نخوانده باشی، بتوانی آن واقعه را با تخیل بازسازی کنی.
به این نکته توجه داشته باشیم که راوی موظف است محتوای تاریخی را داستانی کند، پس تکنیکهایی که برای داستانی کردن واقعۀ تاریخی به کار میگیرد، به اهمیت همان واقعۀ تاریخی است، چرا که قرار است واقعۀ تاریخی به اصول زیبایی شناسی داستان آراسته شود. زندگی داستانی راوی روی پیدا کردن تکنیکهای مورد نظر متمرکز میشود. در واقع زندگی واقعی راوی همان دنیای داستان میشود . جایی در داستان میگوید یک فصل ناتمام مثل یک کابوس است .یعنی اسیر دنیای داستانی خود است و از پیشرفتش لذت میبرد و از مشکلاتش رنج. و این طور نیست که وقایع تاریخی، به عنوان یک کتاب - آماده از توی قفسۀ کتابخانه برداشته شوند و عینا در داستان گذاشته شوند. برعکس، این وقایع در وجود داستاننویس پس از تحقیق و پژوهش، پرورده میشوند و از او تغذیه میکنند و اندازهگیری میشوند تا بتوانند لباسی را که از جنس زیبایی شناسی داستان نویس است، بپوشند.
سوال من هم همین است. ممکن نیست در این روند تحریف اتفاق بیفتد؟
ببینید، تخم هر میوهای را در هر سرزمینی بکارید، اصل میوه را حفظ کردهاید، اما بسته به خاک آن سرزمین و آب و هوایش، محصولی متفاوت برداشت میکنید. در مورد مستندات تاریخی که قرار است داستانی شوند هم، خواه ناخواه چنین اتفاقی میافتد. در داستان، تحریف در اصل میوه صورت نمیگیرد، فقط رنگ و طعم و اندازهاش کمیمتفاوت میشود. توی داستان، حداقل در رمان من، وقایع تاریخی با حفظ ِ موجودیتِ استنادی خود، جامۀ تازهای پوشیدهاند که برازندۀ دنیای داستانی شوند.
میشود یکی از این وقایع را با توجه به نوع نگاهی که ارائه میدهید، توضیح دهید ؟
در اوایل رمان که راوی دنبال یک زاویه دید با قابلیتهای بالای داستانی میگردد ، به حدیثه، همسر امام علی النقی(ع)، و مادر امام حسن عسگری(ع) و مادر بزرگ امام زمان(عج) فکر میکند که با توجه به این که ایشان سه نسل از امامان شیعه را تجربه کرده، میتواند زاویه دید مناسبی برای داستان باشد. پس راوی این انتخاب را امتحان میکند که آیا در عمل موفق خواهد بود یا نه ؟ برای همین شرح واقعهای را که بر امام علی النقی(ع) رفته، به او میسپارد.
آن واقعه مربوط است به حضرت علیالنقی(ع) و متوکل عباسی. در صحت این واقعه که شکی وجود ندارد، چون جزء مستندات تاریخ است. اما در جایی مکتوب نشده که حضرت ، این واقعه را برای همسرشان تعریف کردهاند. یا اگر هست، من خبر ندارم. اما در چارچوب داستانی، راوی داستان، به دلایلی که برشمردم، روایت واقعهای را که بر امام و متوکل رفته، به حدیثه واگذار میکند و بعد از پایان روایت، به خواننده توضیح میدهد که حدیثه ، به عنوان زاویه دید، دست او را برای نوشتن داستان میبندد و فضای داستانی را به دلیل ملاحظاتی که دارد، محدود میکند.
پس حدیثه و امام و متوکل در تاریخ وجود داشتهاند. واقعه هم اتفاق افتاده، اما در روایت داستانی، یک جا به جایی صورت گرفته. تازه، راوی مدام متذکر میشود که این تخیل است و مناسبات داستان است که چنین فرآیندی را به وجود آورده . حالا این به نظر شما تحریف است؟ شبکۀ استدلالی داستان به این صورت فعال میشود که امام بعد از دیدار با متوکل، شرح ماوقع را برای همسرشان، به عنوان محرم راز داده باشند. فراموش نکنیم که حدیثه زن قابلی بوده، وگرنه امام حسن عسگری(ع)، امام زمان(عج) را به ایشان نمیسپرد تا از سامرا به مدینه ببرد. همین طور میدانیم که حدیثه در دعوا با جعفر بر سر ِ ارث و میراث، پیروز ِ دادگاه بوده است و با رو کردن دستخط امام حسن عسکری(ع)، توطئۀ جعفر را نقش بر آب میکند. نکات فنیای که عرض کردم وقایع و شخصیتهای تاریخی باید به آن ملبس شوند، همین چیزهاست نه این که در اصل و اساس واقعۀ تاریخی دست برده شود.
در مورد ملیکا چی ؟ آنجا که در سیاهچال است و امام زمان (عج) در سن کودکی بر او ظاهر میشود.
در تاریخ هیچ اشارهای به این نکته نشده که امام در زندان بر ملیکا ظاهر میشود و نسبت به مادرش ادای محبت و دین میکند. حتی به صراحت هم اشاره نشده که اصلا ملیکا در چنین موقعیتی قرار گرفته. فقط اشاره شده که حکومت، یکی از زنان خانوادۀ امام را که ظن بارداری او میرفته، زیر نظر داشته! همین طور در منابع آمده که جعفر خانوادهاش را تحت آزار قرار میدهد و جویای امامت است و به دربار میرود و دربار هم برای یافتن آن کودک به او امکانات میدهد.
در این که آن کودک توسط جعفر رویت شده که شکی نیست، چون جعفر میخواسته بر جنازۀ امام نماز بگذارد، اما ناگاه کودکی ظاهر میشود که خود را برای خواندن نماز بر جنازۀ امام، اصلح میداند. پس با توجه به این سوابق، طبیعی است که جعفر برای یافتن آن کودک که مدعی امامت هم شده، اقدام کند و برای یافتن او چه کسی بهتر از مادرش؟ در این وقایع مناقشهای نیست، مگر کسی اصل واقعه را زیر سوال ببرد و اصلا منکر وجود امام زمان بشود!
حالا من به عنوان داستاننویس چه وظیفهای در قبال دنیای داستانی خودم دارم؟ این که در ابتدا عرض کردم محتوای تاریخی باید قیود داستان را به خود بپذیرد، همین جاست. و این که تخیل هم وزن با واقعۀ تاریخی قرار میگیرد هم ، ناظر بر همین مسئله است. راوی، به عنوان پیش برندۀ داستان، از یک سو باید به نیاز این فصل فکر کند که صحنه پردازی درست و متناسب با موقعیتی که ملیکا در آن گرفتار آمده، فراهم کند هم به رفتاری فکر کند که شایستۀ شخصیت ملیکا به عنوان همسر امام پیشین و مادر امام فعلی باشد، رفتاری که هم شان او حفظ بشود هم باور پذیر باشد و نکاتی دیگر در این راستا و بعد به نیاز مخاطب فکر کند که چه انتظاری از این لحظۀ داستان دارد؟
توجه داشته باشیم که در این فصل از داستان، مخاطب با شرایط و موقعیت امام و تواناییهای او آشنا شده و دیده که امام با آن که در مدینه است، ناگهان طی الارض میکند و سر از سامرا در میآورد تا بر جنازۀ پدرش نماز بخواند، چون مطابق اعتقاد شیعه، فقط امام حاضر میتواند بر جنازۀ امام پیشین نماز بگذارد. پس با چنین سوابقی از امام در دنیای داستان، قطعا مخاطب مشتاق است رفتار امام را در برخورد با موقعیتی که مادرش به خاطر او در آن گرفتار آمده، ببیند.
به نظر من اگر چنین اتفاقی در داستان نمیافتاد، داستان را تحریف شده به مخاطب ارائه میدادم. پس ما همان طور که به عنوان پژوهشگر حق نداریم مستندات تاریخ را تحریف کنیم، در جایگاه داستان نویس هم حق نداریم با رعایت نکردن اصول فنی، داستان را تحریف کنیم. حق مخاطب توسط داستان نویس باید ادا شود. یعنی داستان نویس در لحظۀ نوشتن مدام باید به نیاز مخاطب فکر کند و خود را جای او بگذارد. بنابراین یا بهتر است اصلا دورِ داستانی کردن تاریخ را خط بکشیم یا این که به ترفندهایی روی بیاوریم که نه تاریخ تحریف شود نه داستانی که مینویسیم. هر دو به شدت مهمند. ممکن است در این میان عدهای بگویند داستان موهومات است و خرافه است و مبنای واقعی ندارد، در این صورت عرض میکنم که چنین ادعایی نشانگر بی اطلاعی آن ها از دنیای داستانی است. هر چیزی در جای خود ارزش و اهمیت دارد.
سوال بعدی من در مورد روایتها و ماجراهایی است که بر افراد امروزی داستان وارد میشود. مانند ماجرای ظهور امام بر دخترک در راه رسیدن به ویلا. این مدل روایتها گاه شائبه خرافه افکنی و پایین آوردن شان امام را ایجاد میکند. چطور میشود از این مرز باریک یعنی مرز میان روایت داستانی و خرافه گذشت؟
تعریف من از خرافه این است: عقیده و عملی که متکی بر دلایل علمی یا مستند به نصّ آسمانی یا آزمایش عملیِ صحیح نباشد. خانمیکه میفرمایید، در فصل مورد نظر کدامیک از اعمالش در مخالفت با تعریف ما از خرافه است؟ او در شرایط اضطرار از امام زمان کمک میخواهد و برای این که ماشینی برسد و او را به مقصد برساند، صد تا صلوات نذر میکند. اتفاقا ماشینی از راه میرسد و او را به مقصد میرساند و زن وقتی تعارف میزند که کرایه تان چقدر شد؟ مرد میگوید همان صد تا صلوات کافی است و زن را حیرت زده بر جای میگذارد. حالا پرسشهای من مطابق با تعریفی که از خرافه دادم، اینهاست: امام زمان(عج) خرافه است؟ صلوات نذر کردن خرافه است؟ این که زن در شرایط اضطراری به امام متوسل میشود و نتیجه میگیرد، خرافه است؟ پاسخی که مرد به او در خصوص فرستادن صلوات میدهد، خرافه است؟ پس اینها مطابق با تفکر شیعه نه تنها خرافه نیست، اتفاقا عین حقیقت است، چون به زندگی قدسی مربوط میشود، زندگیای که ورای واقعیات مادی و تجربی قرار دارد و اگر بخواهیم زندگی قدسی را نفی کنیم، باید اساس ادیان آسمانی و مذاهب را نفی کنیم.
نکاتی که اشاره کردید، همه درست؛ من منظورم این بود که مبادا این جور روایت شائبۀ خرافه افکنی یا خدای ناکرده پایین آوردن شان امام را به دنبال داشته باشد؟
اتفاقاتی که در رمان آورده شده، واقعیت دارد . چه مورد این خانم چه خانمیکه خواب دیده یا روایت شیخ محمد حسن که روایت مشهوری است. تازه، من در روایت آن خانمیکه صلوات نذر کرده بوده، جفا کردهام و ماجرای او را برای آن که شائبههایی از این جنس که شما میفرمایید پیش نیاورد ، تحریف کردهام، وگرنه آن خانم آن آقا را دیده، صحبت کردهاند و هرچه بوده، همان میزان صحبت، از آن خانم که اصولا در قید و بند فرایض دینی نبوده، زنی سخت مقید به وجود آورده. در تعریف علما از شرایط امام زمان(عج) که اتفاقا در رمان هم آوردهام ، گفته شده که ایشان از یک زندگی آرام و طبیعی برخوردار است و به صورت ناشناس در میان ما رفت و آمد دارد تا دلهای بسیار آماده را برگزیند و در اختیار گیرد و آن ها را آماده کند. رمان دوازهم هم با عنایت به چنین نگاهی نوشته شده است.
......................................
گفتگو: حمید نورشمسی
نظر شما