به گزارش خبرنگار مهر، آینده پژوهی مشتمل بر مجموعه تلاشهایی است که با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها و عوامل تغییر و یا ثبات، به تجسم آیندههای بالقوه و برنامه ریزی برای آنها میپردازد. آینده پژوهی منعکس میکند که چگونه از دل تغییرات (یا تغییر نکردن) «امروز»، واقعیت «فردا» تولد میشود. امروزه تغییرات با نرخ سریعتری بهوقوع میپیوندند. تغییرات فناوری و متعاقباً تغییر در دیگر جنبههای زندگی، افزایش روز افزون وابستگی متقابل کشورها و ملل، تمرکز زدایی جوامع و نهادهای موجود که به دلیل گسترش فناوری اطلاعات، شتاب بیشتری یافتهاست، تمایل روزافزون به جهانی شدن به همراه حفظ ویژگیهای ملی، قومی و فرهنگی و بسیاری عوامل دیگر، لزوم درک بهتر از "تغییرات" و " آینده" را برای دولتها، کسبوکارها، سازمانها و مردم ایجاب میکند. آینده اساساً قرین به عدم قطعیت است. با این همه آثار و رگههایی از اطلاعات و واقعیات که ریشه در گذشته و حال دارند، میتوانند رهنمون ما به آینده باشند. ادامه «تصمیم گیری صرفا چندین آینده محتمل بر اساس تجارب گذشته»، غفلت از رصد تغییرات آتی را در پی خواهد داشت و با تلخکامی روبرو خواهد شد. عدم قطعیت نهفته در آینده برای بعضی، توجیه کننده عدم دور اندیشی آنان است وبرای عدهای دیگر منبعی گرانبها از فرصتها. در گفتگو با دکتر محمود دلفانی، رئیس آموزشکده عالی روش شناسی علوم انسانی در پاریس به بررسی این موضوع نشستیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
*در ابتدای این گفتگو لازم است در مورد آینده پژوهی و سابقه تاریخی آن توضیحاتی ارائه دهید؟
موضوع آینده پژوهی، بحثی است که از آمریکا شروع شد. به ویژه پس از جنگ جهانی دوم در نیروی هوایی آمریکا و در واقع با هدف نظامی آغاز شد. آینده پژوهی برای برنامهریزی راهبردی که بر اساس پیش بینی و پیشگیری یکسری اتفاقات در آینده ایجاد شد ولی مثل هر رشته و دانش دیگری، دچار تغییر شد و این تغییر هم به نگرش و راهبرد های کشورهای مختلف برمیگردد. مثلاً آینده پژوهی در آمریکا با آینده پژوهی در فرانسه دارای تفاوتهایی در دیدگاه، روش و به کارگیری دارد. از شش روشی که در آینده پژوهی با آنها کار می کنیم، دو روش خیلی مشخص است و همه آن را می شناسند: یکی روش دلفی است که آمریکاییها روی آن کار کردهاند و یکی هم روش سناریوپردازی است. بحث سناریوپردازی بیشتر در فرانسه مطرح است. در این سیستم سناریوهای محتمل بدون هیچ چارچوب و مرزبندی ترسیم می شود و مشخصاً وظیفه آینده پژوه با برنامه ریز، مدیر و استراتژیست فرق می کند.
اما درباره اینکه آینده پژوه کیست و آینده پژوهی چیست؟ باید بگویم که آیندهپژوه، نه مدیر است و نه کنشگر. بلکه کسی است که فقط سناریوهای مختلف را براساس روش، آماده می کند و روی میز تصمیم گیر سیاسی یا اقتصادی می گذارد. بنابراین در تعریفی که ما از آینده پژوهی داریم، آینده پژوهی، برنامه ریزی، پیشگویی و پیشگیری نیست. این شیوه، دست آینده پژوه را باز می گذارد برای اینکه سناریوهای متحمل را در نظر گیرد، بدون اینکه نگران باشد بخواهد به کسی توضیح دهد. این بحث بسیار مهمی است، چون نداشتن چارچوب، باعث می شود آینده پژوه هرگونه احتمالی را در نظر بگیرد با این هدف که هیچ زمان در هیچ حوزه ای دچار غافلگیری نشود. مثلاً غافلگیر شدن دستگاه سیاست خارجی یعنی اینکه بخشی از برنامه ریزی این وزارتخانه دچار مشکل بوده است و این بخش دقیقا همان بخشی است که می تواند روی سناریوهای آینده پژوهی تأکید و از آن بهره گیری کند، یعنی دستگاه سیاست خارجی در برابر موضوعی قرار بگیرد که سناریو های احتمالی را درباره آن بررسی نکرده باشد. امروزه برنامه ریزی راهبردی بیشتر بر اساس روش دلفی انجام می شود که بیشتر نخبهگرا می باشد. گزارش یا برنامهای توسط چند نفر که نخبه هستند، برای چند سال تنظیم می شود. مثلاً اینکه برای 15 سال آینده چه کار کنیم؟ ولی فکر می کنم شاید موقع آن رسیده که روش سناریوپردازی هم وارد نظام و چرخه پردازش سیاستهای راهبردی شود. این شیوه و روش در هر زمینهای می تواند به کار گرفته شود مانند حوزه سیاستهای راهبردی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی.
*در جایی اشاره کردید که بسیاری از علوم و فناوریهای جدید، محصول بخش نظامی آمریکاست. از آنجا شروع می شود و به بقیه بخشها گسترش پیدا می کند. مثل اینترنت و مسائل شبیه این. می خواهم روی اهمیت این موضوع صحبت کنید. بخشهایی که در کشور، نظامی یا دفاعی است و در این زمینهها فعالیت می کند، می تواند در بخش های علوم و فناوری خیلی مؤثر باشد.
سؤال خوبی را مطرح کردید. به خاطر اینکه تصور ما از تصور دفاع نظامی، تصوری کلاسیک است و فقط گسترش توان نظامی و تسلیحاتی را دفاعی نظامی می دانیم در صورتی که به نظر من حتی دیپلماسی هم یک بحث دفاعی ـ نظامی است. وقتی شما با دیپلماسی به نتیجه نرسید، دست آخر جنگ به وقوع می پیوندد. دیپلماسی می تواند بخشی از یک جنگ باشد. برای همین این نوع نگاه کلاسیک باید عوض شود. دفاع از کشور، تنها مربوط به بخش دفاعی ـ نظامی نیست. دفاع فرهنگی، مدنی، پدافند، راهبردی در سیاستهای خارجی نیز هم در این بخش وارد می شود. مدتهاست که برخی از کشور های غربی این نگرش را دارند. آنها وقتی می گویند دفاع، منظور یک مجموعه است. فقط داشتن موشک، تانک و اسلحه نیست. به خاطر همین بسیاری از نوآوریها که بعدها وارد حوزه علوم انسانی می شود، آغازش از مسائل نظامی است و همین هم باید تغییر پیدا کند. شما باید دید بسیار جامع تر روی بحث دفاع ـ نظامی کشور داشته باشید؛ حال ایران یا هر جای کشور دیگری که می خواهد باشد.
*آینده پژوهی، چگونه وارد دانشگاه ها شد و پیشرفت کرد؟
کاربرد آیندهپژوهی بیشتر در دو حوزه است: یکی مراکز تصمیم گیری سیاسی یا مراکز راهبردی و دیگری شرکتهای بزرگ اقتصادی. آینده پژوه لزوما استاد دانشگاه نیست. در واقع آینده پژوهی حوزهای چندرشته ای، میانرشته ایی و حتی فرارشته ایی است که علوم مختلفی مانند تاریخ در آن بسیار اهمیت دارد. می گویند، بهترین آینده پژوهان، تاریخ نگاران هستند. باز هم باید به این نکته توجه کرد که چرا تاریخ نگاران بهترین آینده پژوهان هستند؟ به خاطر اینکه تاریخ نگاران مدرن در گذشته نمی مانند. تاریخ نگاران امروز در زمان حال هستند و به آینده فکر می کنند که البته این خود برخاسته ازنگرشی است که دارند. ویژگی چندرشته ای بودن آینده پژوهی، این امکان را می دهد که سناریو ها در حوزه های گوناگون ، چند ساحتی و چند لایه باشند. چند رشته ایی بودن آینده پژوهی تکثر و تناقضش را در سناریوها ایجاد می کند و بهترین سناریوها آنهایی هستند که دارای تناقض یا غیرقابل باورتر باشند.
این را همه شنیده ایم که وقتی مثلا آمریکاییها سناریو تعریف می کنند، خودشان می گویند ما همیشه خندهدارترین و دور از ذهن ترین احتمالات را یک جا در نظر میگیریم. شاید در عمل محقق نشود و بعضی از رفتارهای نظامی، اقتصادی و حضور آمریکا در برخی از نقاط جهان نشان می دهد که همه چیز چندان پیش بینی نشده است یا خوب بررسی نشده است. مثلا بسیاری از اتفاقات در جنگ عراق از دست آمریکا خارج شد ولی با این همه این دیدگاه وجود دارد که وقتی سناریوی آینده پژوهی راهبردی را ترسیم می کنیم، هیچگاه کارمان تمام نمی شود. یعنی آینده پژوهی موضوعی پیوسته و مداوم است. شما دائم در حال سناریو درست کردن هستید و وقتی میبینید مثلا اشتباهی از طرف برخی از قدرتهای بزرگ در موردی صورت می گیرد ولی هنوز آنها می توانند جریان امور را در دست داشته باشند، این یعنی که روند سناریوپردازی هنوز ادامه دارد. یعنی یک سناریو را رفتند و موفق نشدند اما سناریو های جدید ترسیم می کنند تا نگذارند این گستره غافل گیری بیشتر شود. دامنه غافلگیری را با پردازش «سناریوهای محتمل» جدید و «سناریو های حداکثری» کم میکنند.
برای ترسیم این نوع سناریوها شاید بد نباشد به روش آینده پژوهان فرانسوی اشاره کرد که دو پایه اصلی دارد: یکی بحث خلاقیت گرایی و دیگری بحث ساده پردازی. خلاقیتگرایی یعنی شما نباید هیچ محدودیت و ترسی در ترسیم آینده ها داشته باشید. آینده پژوه نباید بترسد که باید به کسی پاسخگو باشد. او به کسی جواب نمی دهد چون تصمیم گیر نیست. نکته دیگری که شاید می تواند در ایران هم مورد استفاده قرار گیرد این است که اگر احتمالات در ایران باشند، حالتی خیلی پیچیده و تو در تو و چندگانه دارند، ولی در سیستمها و روشهای جدید، به جای سناریوهای چندلایه به جایی رسیدیم که سناریوها باید بسیار ساده ولی تعدادشان زیاد باشد، یعنی سناریوهای حداکثری به جای سناریوهای پیچیده چندلایه محدود وجود داشته باشد. این چیزهایی است که بهتر است روی آنها فکر و در سیستم مدیریتی کار شود.
فکر می کنم با توجه به شرایط ژئوپولتیک ایران و شرایط توازن قدرت و تمام پیچیدگیهایی که در منطقه به صورت ژئواستراتژیک وجود دارد، شاید بهترین مدل برای ایران برای آنکه بتواند خودش را در این آشوبی که وجود دارد، حفظ کند، این است که آینده پژوهی را خیلی جدی بگیرد و به جای اینکه بحث برنامه ریزی را فقط دست یکسری از نخبگانی که شناخته شده هستند بدهد، بحث تصمیم گیری را در دست آنها قرار دهد و بحث پردازش سناریوها را به دست کسانی بدهد که باید این کار را انجام دهند. مثلا خبری که اخیرا مرا نگران کرد و در صفحه فیس بوک خودم هم نوشتم این بود که فرانسه و انگلیس و آمریکا به کردستان سلاحهای نیمه سنگین می دهند، این کار خیلی خطرناک است. الان باید زنگها به صدا دربیاید. با شنیدن این خبر همین الان باید یکسری آینده پژوه در مورد رابطه ایران و کردستان مثلا در سال 2015، بیست تا سی سناریو روی میز بگذارند. بدون اینکه هیچ تصمیمی بگیرند و بدون اینکه حتی بگویند این سناریو بهتر است. آیندهپژوه هیچ نظر و نفوذی هم نباید نداشته باشد فقط باید بگویند این سناریو در موضوع کردستان مطابق منافع ایران است تا در بزنگاه تصمیم گیران سیاسی و نظامی غافلگیر نشوند. روشهای آینده پژوهی خیلی پیچیده است. بخشی از آنها وقتی وارد احتمالات می شوید فقط این نیست که سناریویی احتمالی را ارائه دهند. باید یکسری اطلاعات وارد نرم افزارهایی شود و درصدها، توسط کامپیوتر به صورت خیلی پیچیده ای تجزیه و تحلیل شود. این شیوه ها تا آنجا که من میدانم هنوز در ایران مطرح و به کارگرفته نشده است.
*بحث کوتاه مدت و بلند مدت را دوباره پیش می کشم. دولتهایی که در ایران هستند شاید ناخودآگاه این مدنظرشان باشد که چهار یا هشت سال می خواهند باشند. تاریخی از خودشان برجای گذارند که بگویند آقای فلانی در این مدت اینقدر بیکاری و تورم را کاهش داد. موضوعاتی از این دست در بلندمدت یعنی 2050 را چه کسی می خواهد ببیند. چه کسی می خواهد بگوید که مثلا دولت روحانی اینقدر بلندمدت فکر می کرده و آمده 15 سال بعد را دیده در حالی که آن زمان، نه روحانی هست و نه دولت روحانی؟!
درآینده پژوهی و در برخی موارد البته، سناریوها را این قدر به عقب نمی بریم. سناریوها می تواند برای شش ماه آینده باشد. این نکته می تواند نگرانی شما را در این مورد برطرف کند. آن سیستمی که شما می گوئید بیشتر سیستم دلفی است که برای پنج سال و 10 سال و سی سال برنامه ریزی می کند. بحث دیگر این است که آینده پژوهان باید "ریگ ته جوی" باشند. اینها باید در سیستم باشند. حالا امروز آقای الف رئیس جمهور است فردا آقای ب، می آید. فرقی ندارد، وظیفه آنها این است که براساس اولویتهای هر سیستم و دولتی که می آید، سناریوپردازی کنند. در واقع آینده پژوهی، بخش و ابزاری در خدمت برنامه ریزی راهبردی است. کسی با اینها کاری ندارد. چرا؟ فرض بفرمائید اگر رئیس جمهور عوض شود با اینها کاری ندارند. به خاطر اینکه آنها تصمیم گیر نیستند و وارد هیچ گروه و دسته بندی سیاسی نمیشوند. هیچ چیزی برای آنها جز آینده و احتمالات و سناریو ها و اعتبار آنها مهم نیست. مثلا دولت به آنها می گوید می خواهیم روی دولت و قرقیزستان برنامه ریزی کنیم. فردا میگویند نه اصلاً قرقیزستان اولویت ما نیست ما می خواهیم روی امارات برنامهریزی کنیم. بنابراین خوبی در همین است که چون اینها کنشگر نیستند، با هیچ گروهی نمی آیند که با آن گروه هم بروند. اگر کارشان را به درستی انجام دهند میمانند و مهمترین بحث آیندهپژوهی که بحث تداوم سناریوپردازی است را ادامه می دهند. این بحث آن موقع خیلی دقیقتر اجرا می شود و در نهایت به نظام سیاسی یا اقتصادی کمک می کند. اتفاقا در بحثهای آینده پژوهی اگر ایران بخواهد خیلی خوب حرکت کند، می تواند اولین کشوری باشد که آینده پژوهی را با این شیوهایی که گفتیم به کار گیرد.
*به نظر می آید آینده پژوهی، با آمار و احتمالات زیادی سرو کار داشته باشد ولی شما به تاریخ اشاره کردید!
آمار و احتمالات و تجزیه و تحلیل دقیق آنها البته هست ولی بخش مهمی از آینده پژوهی بحث گذشته است. برای این یک آینده پژوه باید سیر تاریخی را مشخصا در نظر بگیرد و به معنی علمیاش مشاهدهگر باشد نه اینکه انباشت اطلاعات تاریخی داشته باشد. روندها، نقاط مشخص، نقاط عطف را باید بشناسد تا بتواند جایگاه خود را در زمان حال به دست آورد. نکته مهمی که در بحث آینده پژوهی وجود دارد و کمتر به آن توجه می شود و با شیوه دلفی فرق دارد این است که در شیوه سناریوها تنها گذشته و حال نیست که در آینده تأثیر می گذارد. این نکته خیلی مهمی است "آینده هم بر روی زمان حال تأثیر می گذارد"، یعنی شکل ترسیم آینده روی زمان حال تأثیر می گذارد. من حتی یک قدم به جلوتر میروم و میگویم که آینده پژوهی بر روی نگرش ما نسبت به گذشته هم تغییر ایجاد میکند. مثلاً ما میخواهیم در آینده پنجاه سد بسازیم و برایش برنامه ریزی میکنیم، ولی در سیستم سناریوها باید ببینیم سمت کدام سناریوها می خواهیم برویم تا براساس آن، زمان حال و انرژیها را در نظر بگیریم. هر تغییری که بخواهید در آینده بدهید، مسلماً این تغییرات، زمان حال را هم متغیر می کند. بحث دیگری هم هست که خیلی دوست دارم به آن اشاره کنم و آن "دستکاری در آینده" است. فرق بین آینده پژوهی و برنامه ریزی استراتژیک این است که در برنامه ریزی استراتژیک شما هدفی را ثابت کرده اید و میخواهید به آن برسید.
در ذهن شما یک هدف قبلی هست. مثلا جایگاه سیاسی نظامی ایران در منطقه خاورمیانه مورد نظر است. در این مورد باید سناریوهایی دقیق ترسیم شوند و متغیر های گوناگون مورد تحلیل قرار گیرند. در این میان می بایستی به «نشانه های ضعیف» و «نشانه های قوی» توجه ویژه نمود. در این شیوه البته بحث «خطر» بسیار بنیادی است. باید موارد و مراحل خطر برای کشور بررسی شود. مثلا کدام خطر می تواند خیلی نزدیک باشد یا زودتر بیاید؟ کدام را باید نزدیکتر بیاورید؟ کدام را باید دور کرد؟ این جلو انداختن یا عقب انداختن خطر بخشی از دست کاری در آینده است. تمام بحث آینده پژوهی این است که از وضعیت واقعی موجود که برای شما نامطلوب است، به سمت موقعیت مطلوب بروید. شما از الان حرکتهایی می کنید تا آینده را دستکاری کنید. زاویه و شیبی درست میکنید که با برنامه ریزی فرق دارد. فرقش این است که اگر وسط راه احساس کردید آن سناریو اعتبارش را از دست داد و یا متغیر هایی جدید وارد شد به دنبال سناریوی دیگری می روید، چون هیچ چیز در این شیوه قطعی نیست؛ همه چیز نسبی است. تنها چیزی که قطعی است، وضعیت مطلوبی است که شما از اول در نظر دارید و این می تواند در حوزه فرهنگی و اقتصادی هم باشد. می توانید مثلاً آینده پژوهی را در بحث حجاب یا اعتیاد یا هنر، معماری، شهرسازی و شکل لباس پوشیدن یا مد مو و هر چیزی که تصورش را می کنید به کار گیرید.
*یک متخصص آیندهپژوه در همه این رشتهها میتواند کارکند یا باید گرایش داشتهباشد؟
آیندهپژوه، آیندهپژوه است. او مشاور دارد و باید در هر بخش از سناریوهایش با یک سری متخصص مشورت کند، چون آینده پژوهی بحثی چندرشته ای است. وقتی به لحاظ روشی یک کار چندرشته ای یا فرا رشتهای انجام میدهید می بایستی به نظر من از شیوه سناریو پردازی استفاده نمود. آینده پژوه باید یکسری تکنیکهایی را در بحث سناریونویسی به کار ببرد که مشاورانش به او کمک میکنند. داده ها در اختیارش قرار داده می شود. نکته ای که خیلی مهم است این است که آینده پژوهی نباید روی تصمیم گیران و مدیران تأثیر بگذارد، یعنی باید بداند که پس از ارائه سناریو، کار آینده پژوه تمام می شود. دیگر به او ارتباطی ندارد که چه تصمیمی گرفته می شود. او کارش را کرده است. سناریوها را روی میز گذاشته و به هیچ کدام از اینها هیچ تعهدی ندارد و حتی توصیه هم نمیکند. به نظرم این بهترین شیوه است. این مدیر است که تصمیم می گیرد. همه چیز از قبیل ضریبها و احتمالات روی میز است. تصمیم گیران در حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یا نظامی هستند که تصمیم می گیرند.
*من احساس می کنم کشورهای توسعه یافته که در این حوزه ها کار کردهاند در بسیاری از رشتهها متخصص هایی دارند که در دیگر کشورها وجود ندارد. حالا یکی از آنها آینده پژوهی است. مثلاً ایران که در ژنو جلسه داشت، آمریکا کسی را آورده بود که متخصص تحریم بود. یعنی کارشان به جایی رسیده که در رشته هایی مثل تحریم هم یک متخصص دارند. مثلا منطق فازی در مدیریت مالی خیلی تأثیر گذار است، اما در ایران این چیزها اهمیت ندارد. میدانم با نظرم مخالف هستید اما شاید علت، این باشد که این کشورها مشکل بیکاری شان را حل کرده اند، دغدغه ندارند، حالشان خوب و مساعد است و بنابراین می توانند به این مسائل بپردازند اما در ایران چون مشکلات زیاد است اصلا فرصت به اینها نمی رسد!
من موافق بخش اول صحبتهایتان هستم، اما موافق بخش دوم نیستم!
*گفته بودم که می دانم شما با نظر من موافق نیستید!
در اینکه واقعاً رشتههای جدید دارد در دانشگاه های اروپایی و آمریکای شمالی پدید می آید، تردیدی نیست. به خاطر اینکه در آنجا دانشگاهها و مراکز پژوهشیشان، فکر و رشته تولید میکنند. اما ما هنوز در بند دروس کلاسیک هستیم. اتفاقاً این کشورها، چون بیکاری و مشکلات اقتصادی دارند و مشکلات اجتماعی شان روز به روز بیشتر می شود، به رشته های جدید روی میآورند و فضاهای جدید باز میکنند. شما آمریکای امروز را با آمریکای پنجاه سال پیش مقایسه کنید که متخصص تحریم نداشتند، چرا چنین اتفاقی افتاد؟ به خاطر اینکه آمریکا نمیتواند مثل قبل آنقدر حضور نظامی داشته باشد. شما باید تحلیل تان را به این سمت ببرید که آمریکا محدودیت هایی دارد که از سلاح تحریم استفاده میکند. اتفاقاً خیلی از این محدودیتهاست که باعث میشود حوزه های جدید پدید بیاید. آمریکا همواره در چارچوب «سلطه» عمل کرده است. آن هم به شیوههای گوناگون.
مطمئن باشید اگر میتوانستند اصلاً تحریم هم نمیکردند، چون نمیتوانند جنگی را آغاز کند یا مناقشات نظامی را از راه نظامی حل کنند با تحریم جلو می روند و جبهه جدیدی را درست می کنند. اگر این تحریمها هم جواب ندهد و احساس کنند که تحریم ها به اقتصاد خود آنها ضربه می زند، راه دیگری پیدا می کنند. چون این سیستم مدام بازبینی میکند و آینده پژوهان قوی، استراتژیست و برنامه ریز دارد. سیستم، خود اصلاحگری دارد و با رفتن و آمدن افراد زیر و زبر نمی شود. در باره مشکلات، خود فرانسه را ببینید، پارسالش بهتر از امسال بود. سه سال قبلش خیلی بهتر از الان بوده است. تنگنای های اقتصادی، دیون بین المللی، برخی نا بسامانی های اجتماعی یا بیکاری بر روی همه چیز تأثیر گذاشته است. در بحث نظامی هم ارتش فرانسه مشکل بودجه دارد. گزارشی دیدم که در سنای فرانسه هم خیلی انتقاد کردند که تجهیزات ارتش ضعیف است و تجهیزاتی که سربازان داده اند متعلق به جنگ اول خلیج فارس است. این چیزهایی است که ما می بینیم. اگر می بینید که فرانسه نمی تواند بر مشکلات چیره شود بر می گردد به سیستمی که خود به وجود آورده اند که عامل خود بازبینی و باز سازی را محدود کرده است.
*حال شما که به هر حال با شرایط آنها آشنائید، فرمودید که چیز مهمی ندیدید، یعنی به نظر شما این رشته ها در دانشگاه ها و مراکز آموزشی، همگی تعطیل است؟!
چیزی که من در ایران دیدم یا آینده پژوهی به شیوه های نوین نبوده یا اینکه خیلی تأکید بر شیوه های آینده پژوهی آمریکایی داشتند و در بسیاری موارد حتی بدفهمیهایی در مطالب منتشر شده به زبان فارسی وجود دارد. بدفهمیهایی اساسی در مورد تعریف و شیوه های آینده پژوهی وجود دارد. بحث دیگر این است که آینده پژوهی در حال تحول است، یعنی الان موج جدیدی از آینده پژوهی در حال پدید آمدن است. با این موج جدید را شناخت و به کار گرفت.
*آن وضعیت مطلوبی که گفتید ایران باید این گونه باشد آیا در کشورهای پیشرفته مثل فرانسه و آمریکا الان این گونه هستند؟
مطلوب قطعی نیست. نسبی است. مانند دموکراسی است. دموکراسی یک مرحله ای نیست که وقتی به آن رسیدم بگوییم تمام شده است. دموکراسی یک روند است، احتیاج به مراقبت دارد، ضعیف می شود، مورد حمله قرار می گیرد تهدید می شود. برخی مفاهیم دائما در حال «شدن» هستند. مطلوب هم چنین است. نمی توان گفت که ما به مطلوب «نهایی» می رسیم. وانگهی شما چند وضعیت دارید: یکی وضعیت مطلوب که می خواهد مطلوبتر شود یا این که وضعیت شما مطلوب نیست و می خواهید به سمت وضعیت مطلوب بروید یا همه چیز خوب است و یا خطر است. خطر که یکی از مفاهیم بسیار مهم در بحث مطلوب و آینده پژوهی است. ما چند دوره در مورد خطر داریم؛ دوره قبل از خطر، هنگام خطر و حتی دوره پس از خطر داریم. اولین و دومین برای ما ملموس است اما دوره پس از خطر شاید کمتر ملموس باشد.
آینده پژوهی دوره پس از خطر را هم در نظر می گیرد. یک خطری آمده فرضاً قرار بوده جنگی اتفاق بیفتد. خطر آمده و به دلایلی به خیر گذشته است ولی آینده پژوهی این گونه نیست. هیچ پرونده ای برای آن بسته و بایگانی نمی شود. چون می داند اگر یک بار خطری آمد، امکان دوباره آمدنش به همان شکل یا به اشکال دیگری وجود دارد. بنابراین سناریوسازی در حوزه هایی که دارای اولویت راهبردی هستند، بحثی ادامه دار و پیوسته است و هیچ وقت این به روز رسانی سناریو ها پایان تمام نمی شود. البته گمان نکنید چون روش شناسی آینده پژوهی در فرانسه خیلی پیشرفت کرده، تمام نهاد های دولتی فرانسه دارای آینده پژوهان با تجربه هستند. مثلا وزارت خارجه فرانسه خیلی با این روشهای جدید آینده پژوهی سروکار ندارد، چون ساختارش به نسبت سایر نهاد ها کهنه انعطاف پذیری اش خیلی کمتر است. برای اینکه خود دانش آینده پژوهی و روشهای فرانسوی به نظرم حداقل در حوزه سیاست خارجی، بسیار جلوتر از وزارت خارجه است. ما باید با روش ها کار کنیم این که فرانسه یا کشور های دیگر چه دارای اهمیت چندانی نیست.
*حال فرض می کنیم که فرانسه از سی سال پیش تا حالا در بخشهای مختلف، بحث آینده پژوهی را کار کرده، از آن زمان چه تحولاتی ایجاد شد؟ یعنی قبل و بعد از آن تغییر محسوسی در تصمیم گیریها ایجاد شد؟
در سیاست خارجی خیلی محدود اما آن چیزی که ملموس است در شرکتهای بزرگ اقتصادی و مالی است. شرکتهایی که برای آنها واقعا بحث آینده پژوهی غیرقابل اجتناب است و هر کدام گروه های آینده پژوه دارند. این موج حتی به آمریکای جنوبی هم کشیده شده است. آنها هم درک کردند و می دانند که یکسری آینده پژوه را پرورش داده و کار می کنند و گروه هایی را در حوزه های مختلف درست کرده اند. حالا ببینید جایی مثل ایران با این همه تحولاتی که در خاورمیانه وجود دارد که واقعا روز به روز است، چقدر آینده پژوهی اهمیت پیدا می کند. تمام بحث آینده پژوهی هم این است که باید از مدیریت روزانه خارج شد. شما وقتی که نمی دانید چه احتمالی برایتان وجود دارد، خود به خود وارد مدیریت روزانه می شوید.
شما اگر بدانید که فردا ممکن است چند اتفاق برای شما بیفتد، می توانید برنامه ریزی کنید وحتی برخی رخدادها را عقب تر بیاندازید و بعضی را جلوتر آورید و زودتر حلش کنید. فردا دست شماست. درست مثل اینکه شما فردا باید 10 مورد کار انجام دهید، ظرفیت زمانی و جسمی و مالی خود را در نظر می گیرید. می گوئید از این 10 مورد، دو مورد را الان انجام می دهم. سه مورد را فردا انجام می دهم. پنج مورد برای پس فردا می گذارم و برای دو مورد دیگر برنامه ریزی می کنید بر اساس سناریوهای احتمالی. در واقع این مدیریت آینده است بر اساس سناریونویسی. من می گویم که در بحث برنامه ریزی راهبردی ما بیش از اندازه نخبه گرا هستیم که البته تعهد و التزام هم جزو شرایط نخبگی شمرده می شود در حالی که آینده پژوهی ما کارشناس و متخصص داریم، نخبه به آن تعبیر و تعریف کلاسیک نداریم. تعهد و الترام و تصمیم بر عهده میدی و تصمیم گیر است نه آینده پژوه.
*بعد از انقلاب صنعتی، مدیریت علمی از مدیریت سنتی جدا شد، یعنی کسی که سرمایه ای داشت شرکتی ایجاد می کرد و مدیر می شد. بعد به این نتیجه رسیدند که مدیریت یک علم است و باید کسی که تخصص دارد جای مدیر بیاید و بر سرمایه گذار مدیریت کند. همین ایجاد مدیریت علمی باعث شد بحثهای آینده پژوهی و علوم دیگری که در مدیریت مؤثر است مورد استقبال قرار گیرد اما در ایران هنوز آن سنت هست، یعنی کسی که سرمایه دار است، شرکتی ایجاد می کند و مدیر آن می شود؛ شاید سواد آن چنانی هم نداشته باشد!
درست گفتید. شما بحث آینده پژوهی را با مباحث نظامی شروع کردید و الان به بحث اقتصادی آوردید، یعنی شما کاملا قضیه را درک کرد، یعنی پیامدهایش را هم دارید می بینید. مثلا من کارخانه دار هستم ، ولی نمی دانم من که کارخانه ام را چگونه برای پنج سال بعد برنامه ریزی کنم و خود را برای احتمالات آماده کنم. من کارخانه دار هستم چون پول دارم. با این شیوه، مدیریت من بر اساس برنامه ریزی شخصی، فردی و غیر مدرن است. در آینده پژوهی شما خواه نا خواه از حوزه جغرافیایی خاص خارج می شوید و وارد یک نظام بین المللی می شود. باید در نظر داشت که آینده پژوهی فقط برای جوامع مدرن است، یعنی جامعه ای که مدرن نباشد لزوما نمی تواند آینده پژوهی داشته باشد. وقتی آینده پژوهی نداشته باشیم یعنی جامعه مدرن نیست. علاوه بر این جامعه مدرن هم جامعه یکدستی نیست. وقتی می گوئید فرانسه مدرن است به این معنی نیست که در همه چیز مدرن است. بخشهایی از آن مدرن است. باید بسیارنسبی با قضیه برخورد کرد.
*از اینکه این وقت را به ما دادید تشکر می کنم، اگر مطلب خاصی دارید که در سؤالهای ما مطرح نبود بفرمائید!
امیدوارم بحث آینده پژوهی در ایران جدی گرفته شود. همایشها و کارگاه هایی برگزار شود که فقط در زمینه های سیاسی و راهبردی نباشد، در زمینه اقتصادی یا فرهنگی یا اجتماعی و هرچیزی می توانیم از شیوه های نوین آینده پژوهی بهره بگیریم. امیدوارم با توجه به ضرورتی که امروز در برنامه ریزی راهبردی وجود دارد به موضوع آینده پژوهی نیز توجه شود. مدام می گوئیم برنامه ریزی کلان اما تنها اسمش برنامه ریزی کلان است، چون آینده پژوهی نداریم برنامه ریزی های کلان ما به برنامه ریزی های خرد و روزانه و ماهانه تبدیل می شود.
_________________
گفتگو از سیدحسین امامی
نظر شما