پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲ آبان ۱۳۸۴، ۱۰:۳۹

/ ديدگاه ميهمان /

تاملاتى در باب احمد فرديد ؛ دفاعيه دكتر صدري از احمد فرديد

تاملاتى در باب احمد فرديد ؛ دفاعيه دكتر صدري از احمد فرديد

از زمانى كه فريدون آدميت، سال ها پيش از انقلاب اسلامى هجمه بر احمد فرديد را آغاز كرد تا زمان انتشار مقاله «اسطوره فلسفه در ميان ما» به قلم داريوش آشورى بيش از 30 سال فاصله است. در طول اين سال ها همواره اين متفكر گرانمايه مورد هجوم نويسندگان مختلف واقع شده است. يكى از مهمترين هجمه هاى سهمگين اخير همين مقاله آشورى است كه واكنش هاى متفاوتى برانگيخت. يكى از اين واكنش ها از جانب دكتر محمود صدرى استاد جامعه شناسى دانشگاه تگزاس بود كه با نگارش مقاله اى به حملات آشورى پاسخى مجمل داد.

به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، دكتر صدري  مقاله خود را اين گونه آغاز كرده است : از زمانى كه مقاله شيوا و نقادانه داريوش آشورى در باب احمد فرديد و واكنش هاى پيرامون آن را خواندم، با تامل بيشتر بر روى اين مقالات احساس نياز كردم تا بر مبناى تجارب شخصى ام وارد گود اين گفت وگو شوم.  قصدم به چالش كشيدن ادعاهايى است كه حيات فكرى اين فيلسوف را خوار مى شمارند و يا يكسره ناديده مى گيرند. اين واقعيت كه برخى حلقه هاى فكرى از فرديد بتى ساخته اند و يا حتى خود به ويژه پس از انقلاب سخنانى خام و غريب  گفته است نبايد باعث شود تا بى پروا و دربست وى را شيطان صفت بناميم. برخى مواقع من در شگفت مى مانم كه چرا شخصيت هايى كه چه به طور سلبى و چه به طور ايجابى بخشى از تاريخ سياسى و روشنفكرى ما محسوب مى شوند به گونه اى مطلق انديشانه روى بومى سياه و سفيد به تصوير كشيده مى شوند.

 يكى از ويژگى هاى قابل تحسين فرديد اين بود كه تحت الشعاع ستايش هاى مبالغه آميز و بت  واره از يك سو و نقادى ها و حملات بى محابا و سختگيرانه از سوى ديگر قرار نمى گرفت. من احساس وظيفه مى كنم تا اينگونه ويژگى هاى شخصيتى وى را بازگفته و از وى در مقابل نكوهش ها و سرزنش هاى بى مورد دفاع كنم

 من فرديد را روشنفكرى پرشور، اصيل و بى ريا اما به شدت متزلزل مى دانم. وى مرتكب اشتباهات فراوانى شد اما بدجنسى، شيادى و حتى فرصت طلبى به هيچ روى در او ذاتى نبود. يكى از ويژگى هاى قابل تحسين فرديد اين بود كه تحت الشعاع ستايش هاى مبالغه آميز و بت  واره از يك سو و نقادى ها و حملات بى محابا و سختگيرانه از سوى ديگر قرار نمى گرفت. من احساس وظيفه مى كنم تا اينگونه ويژگى هاى شخصيتى وى را بازگفته و از وى در مقابل نكوهش ها و سرزنش هاى بى مورد دفاع كنم. به تصوير ظريف و مبسوطى از فرديد باور دارم كه تاثير او را بر قلل روشنفكرى ايرانى از آل احمد تا خود آشورى تبيين مى كند. اين متفاوت است از كاريكاتورى زننده از يك شارلاتان سطحى و بى مايه به گونه اى كه آشورى آن را به تصوير مى كشد.

• فرديد در مقام انسان

همانند آشورى من نيز به شخصه فرديد را مى شناسم. علاوه بر اين من سخت وامدار و مديون او هستم. پيش از انقلاب و در حالى كه دانشجوى جامعه شناسى بودم به همراه برادرم احمد، به مدت ? سال سر كلاس هاى فلسفه او در دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران حاضر مى شدم. براى چندين بار من و برادرم و چند نفر ديگر از دانشجويان قدم زنان مسير دانشگاه تهران تا منزل جمع و جور و محقر فرديد واقع در خيابان وصال شيرازى را طى مى كرديم در حالى كه اين فيلسوف بى قرار ما را با افكار و انديشه هاى جذاب و دلنشين اش سيراب و محظوظ مى كرد. پس از رسيدن به منزل فيلسوف در حياط و يا در اتاق مطالعه وى مى نشستيم و براى ساعت  ها به مباحث فلسفى مى پرداختيم. در حين مصاحبت با فرديد مى دانستيم كه وى از صحبت  با ما هيچ چيز عايدش نمى شود زيرا ما تازه دانشجوى سال اول دانشگاه بوديم و در رشته  اى غير از فلسفه تحصيل مى كرديم و نيز مى دانستيم كه فرديد حتى به دنبال مريد نيز نمى گردد. وى به شدت چاپلوسان و ثناگويان را از پيرامونش طرد مى كرد. وى به غايت حتى از ستايش و تمجيد تلويحى نيز برى بود، فرديد با يك ضرب المثل يزدى - يزد زادگاه فرديد است - سخن ستايشگران و مديحه سرايان را قطع مى كرد: «آقاجون سرم بشكن ولى نرخم نشكن». به عبارت ديگر : مرا با ستايش هاى خود تحقير نكنيد.

 فرديد با فلسفه زندگى مى كرد و اين چيزى است كه من به عنوان يك شاهد عينى مى توانم به آن شهادت دهم

به نظرم تنها دليل گفت وگوى وى با هر كسى كه گوش شنوايى داشت عشق وى به معرفت بود كه اين عشق به دانش و معرفت معناى ابتدايى واژه فلسفه نيز هست. فرديد حقيقتاً در باب امكانات ايجاد ارتباطاتى ميان شرق و غرب با هيجان سخن مى گفت و سرنوشت مشترك شرق و غرب يكى از مايه هاى اصلى دلمشغولى وى بود. علاقه فرديد به اين موضوع به هيچ وجه به معناى صائب بودن آن نيست . به عبارت ديگر، تنها مى توان گفت كه وى نسبت به اين پروژه پرشور و صادق بود. فرديد با فلسفه زندگى مى كرد و اين چيزى است كه من به عنوان يك شاهد عينى مى توانم به آن شهادت دهم. من اين باور را قبول ندارم كه استنتاجات نادرست و مضحك فرديد در حوزه واژه شناسى به عنوان يگانه معيار قضاوت در باب دانش فلسفى وى پنداشته شود.

 خواننده مقاله آشورى نبايد به اين دام بيفتد كه هر آنچه فرديد در حوزه واژه شناسى صورت داده غلط است

به گزارش "مهر"، دكتر صدري در ادامه مقاله خود متذكر شده است : خواننده مقاله آشورى نبايد به اين دام بيفتد كه هر آنچه فرديد در حوزه واژه شناسى صورت داده غلط است (احتمالاً هدف شخص آشورى نيز اين نبوده است اما ناآشنايان به مباحث فلسفى ممكن است به اين نتيجه غلط برسند). براى نمونه به يكى از معادل سازى هاى واژه شناسى فرديد اشاره مى كنم : چه كسى مى تواند ترجمه خلاق و بكر فرديد از واژه « دازاين» (Dasein) هايدگر به «حوالت تاريخى» بر مبناى اشعار حافظ و تاثير شگفت انگيز اين ترجمه در تفكر معاصر ايران را انكار كند؟ به ياد داشته باشيم كه ايده هاى عجيب و غريب و پرت و پلا در آراى فرديد را مى توان به وضوح و وفور در آراى انديشمندانى چون ماركس، كانت، هگل، وبر، اسپنسر، پارسونز و هايدگر كه هيچ كس نمى تواند بزرگى و عظمت تفكر آنها را به چالش بگيرد نيز مشاهده كرد.

به هنگام تذكر لغزش هاى گاه و بى گاه يا خطاهاى روشنفكران، من يك حكايت درباره بزرگمهر حكيم دولتمرد ساسانى را به اين ناصحان گوشزد مى كنم. روزى بزرگمهر به هنگام اعتراف به جهل از موضوعى مورد نكوهش واقع مى شود. طرف خطاب او كه بانويى بود از وى مى پرسد كه شما با اين همه جهل و غفلت چگونه اين مواجب زياد را مى ستانيد؟ بزرگمهر اين گونه پاسخ مى دهد: «اگر بر مبناى اشتباهات و لغزش هايم مواجب مى گرفتم اكنون ثروتمندترين مرد زمين بودم. مواجب من بر مبناى دانش اندكم است».

فرديد نسبت به دانشجويان بى اندازه بزرگوار بود ، در حالى كه بسيارى از اساتيد كم مايه تر از او به سختى حاضر بودند پاسخ سلام دانشجويان را بدهند

فرديد نسبت به دانشجويان بى اندازه بزرگوار بود ، در حالى كه بسيارى از اساتيد كم مايه تر از او به سختى حاضر بودند پاسخ سلام دانشجويان را بدهند. فرديد سرافرازانه و بعضاً  بدون ضرورت به آن چيزهايى كه بى ارزش، آمرانه و يا فريبكارانه مى پنداشت حمله مى كرد. لب مطالب اينكه او براى ما مصداق بارز اين ضرب المثل بود: « ناتوانان را مراحم و توانگران را مزاحم» و هنوز كه هنوز است من بر اين باورم كه انتقادات وى برخاسته از سرشت شخصى فرديد بود و نه چيز ديگرى. وى معاصرينش را به عنوان حاملان ايده ها و جريان  ها فرض مى كرد. او همچنين نسبت به ستايش همكارانش محتاط بود و شخصيت هاى مشهور هم عصرش مثل حسين نصر و سيمين دانشور را با القابى چون پسر خوب و دختر خوب مفتخر مى ساخت. همكارانش نيز وى را به جد همان گونه كه بود در نظر مى گرفتند. حتى يك بار به ياد مى آورم كه خانم دانشور با خنده گفت : احمد همه ما را غرب زده مى داند.

• فرديد در مقام آموزگار

درباره هگل گفته مى شود كه هنگام تدريس در كلاس چنان دانشجويانش را مجذوب و مسحور خويش مى ساخت كه اين دانشجويان تمام توجهشان از محيط اطراف دور شده و به استاد معطوف مى شد. من در تمام عمر كار آكادميكم اين شور و هيجان را تنها در كلاس هاى فرديد تجربه كردم

درباره هگل گفته مى شود كه هنگام تدريس در كلاس چنان دانشجويانش را مجذوب و مسحور خويش مى ساخت كه اين دانشجويان تمام توجهشان از محيط اطراف دور شده و به استاد معطوف مى شد. تنها هنگامى كه هگل درس و بحث را تمام مى  كرد و با بالا آمدن ستارگان دانشجويان از فضاى تفكر هگل خارج شده و متوجه فرا رسيدن شب مى شدند. من در تمام عمر كار آكادميكم اين شور و هيجان را تنها در كلاس هاى فرديد تجربه كردم. نقل يك حكايت از تشابه نحوه تدريس و تعليم فرديد با نحوه تدريس هگل در اينجا بد نيست : دانشجويان پس از هر جلسه كلاس و سخنرانى فرديد چنان تحت تاثير قرار مى گرفتند كه جهان را طور ديگرى مى ديدند. ما احساس مى كرديم تمام دنيا در حال جابه جا شدن است و فرديد در حالى كه يك نخ سيگار هما بيضى در دست داشت با اهرمى ارشميدسى از جنس تفكر، جهان ما را به جنبش مى آورد.

من از خلال آشنايى با فرديد و انديشه اش بود كه با هايدگر آشنا شدم. هنگامى كه براى ادامه تحصيل در سال ???? عازم آمريكا شدم اولين كتابى كه در آمريكا خريدم و خواندم مجموعه مقالاتى از هايدگر بود. گرايش و علاقه من به هايدگر بعدها رو به افول نهاد - اگرچه احترام فوق العاده ام به اين انديشمند بزرگ پابرجاست - اما اين هايدگر و فرديد بودند كه به من آموختند تفكر و انديشيدن يك امر روزمره، يكنواخت و نزديك بينانه نيست و من اين مهم را مديون اين دو هستم. در مورد متفكر بزرگ ايتاليا جيامباتيستا ويكو (Giambattisa Vico) مى گويند كه وى افكارش را با آتش مى نوشت نه با مركب. به نظر من فرديد در اين زمينه متاثر از ويكو بود هر چند كه چندان نمى نوشت و فقط سخنرانى مى كرد.

• فرديد در مقام متفكر

ذهن توفانى فرديد به شدت به دنبال ايجاد سنتزى ميان مطالعات وى در حوزه تمدن اسلامى - شرقى به ويژه در حوزه هايى چون حافظ پژوهى، مولانا پژوهى، شبسترى پژوهى و غيره با فلسفه غرب به ويژه تفسير هايدگرى از آن بود. پروژه فرديد ناتمام و مملو از نقايص و اشتباهات باقى ماند. مع الوصف اين پروژه تلاشى ارزشمند و بسيار شگفت انگيز به نظر مى رسد. هايدگر خود در موارد متعدد (چه در مجادلاتش با DT SUZUKI در باب تفكر مابعدالطبيعى و چه در مصاحبه توديعى اش با نشريه اشپيگل) خوش بينانه اما تلويحاً به امكان همگرايى انديشه مغرب زمين با مشرق زمين اشاره كرده بود اما به شخصه هيچ گاه اين پروژه را دنبال نكرد چرا كه در حوزه انديشه و معارف غيرغربى نادان بود.

 متداول ترين انتقاد بر فرديد اين است كه او هيچ گاه نوشته مهم و ارزشمندى از خود بر جاى نگذاشت.  وى تلاش مى كرد تا اكراه در نگارش افكارش را با اين استدلال كه زبان در مفهوم هايدگرى آن آلوده و ناقص و دچار فقر است توجيه كند

به گزارش "مهر" دكتر صدري دربخش ديگري از مقاله خود درباره دكتر فرديد نوشته است : فرديد اميدوار به ايجاد طرحى در اين زمينه بود اما فقط موفق به ترسيم مبهم خطوط كلى و طرح بيرونى اين پروژه شد. متداول ترين انتقاد بر فرديد اين است كه او هيچ گاه نوشته مهم و ارزشمندى از خود بر جاى نگذاشت. او به واقع به تعبير رضا براهنى «يك فيلسوف شفاهى» بود. به ضرس قاطع مى توان گفت اين يك خصيصه معماگونه در مورد فرديد بود. وى تلاش مى كرد تا اكراهش در نگارش افكارش را با اين استدلال كه زبان در مفهوم هايدگرى آن آلوده و ناقص و دچار فقر است توجيه كند. اما به گمان من اين ويژگى  او يعنى شفاهى بودنش منبعث از كمال گرايى آرمانگرايانه اش بود. اين اكراه او در نوشتن مرا به ياد افيمف (Efimov) شخصيت اصلى رمان ناتمام نيه توچكا (Netochka Nezvanova) نوشته تئودور داستايوفسكى مى اندازد. در اين رمان افيمف كه نوازنده ويولن است از ترس دست نيافتن به شكوه ماورايى هنر ناب ساز خود را براى هميشه ترك مى كند و از شهر خويش مى گريزد. با اين وجود فقدان آثار مكتوب فى نفسه نبايد به عنوان حكم نهايى قضاوت عليه يك متفكر محسوب شود. در فلسفه باستان سقراط و در دوران معاصر جورج هربرت ميد متفكرينى هستند كه انديشه هاى ژرف و والايشان تنها از طريق استنساخ و رونويسى توسط شاگردان باوفايشان به ما رسيده است. هر چند نمونه فرديد بيش از آنكه نزديك به سقراط و ميد باشد به نمونه جورج زيمل نزديك و شبيه است. هيچ يك از اين انديشمندان فرزندان فكرى بى واسطه خود را نيافت و نپذيرفت، در حالى كه آراى اين متفكرين به نحوى گسترده توسط نسل هاى متوالى از انديشمندان مطرح و بعضاً طوطى وار تكرار مى شود. جورج زيمل مى گويد: «ميراث من شبيه پول است. مردم آن را برمى گيرند و بدون هيچ استنادى به من از آن بهره مى جويند» . نمونه فرديد نيز شاهدى است بر اين مدعا. چه بسيار از آراى او را بدون استناد به وى برگرفته اند.

به ياد مى آورم زمانى را كه [يكى از استادان كنونى دانشگاه] يادداشت هايى را در باب حافظ بر مبناى مطالعات و انديشه هاى فرديد منتشر كرد ، اما هيچ استنادى در اين زمينه به فرديد نكرد. آنچه فرديد را به راستى عصبانى مى ساخت سطحى سازى يا ساده كردن افكارش بود و بس. در باب استفاده نادرست - اگر نگوييم سوءاستفاده علنى -  از ميراث فكرى فرديد هجمه هاى خطرناك و عوامانه شاگردان خودخوانده وى به مدرنيسم در ايران بعد از انقلاب اسلامى منجر شد به يك نزاع خنده دار كه يك سويش طرفداران هايدگر يعنى فرديديون بودند و سوى ديگرش طرفداران كارل پوپر يعنى سروشيست ها.

 اين نوشتار را با حكايتى راجع به اين جايگاه عجيب و غريب فرديد - يعنى ناتوانى او در توليد فرزندان فكرى - به پايان مى رسانم. يك بار نويسنده جوانى در يكى از روزنامه هاى تهران مقاله اى نوشت و آن را با اين جملات به احمد فرديد تقديم كرد : «هر آنچه را كه مى دانم مديون فرديدم» . فيلسوف ما اين گونه پاسخ اين نويسنده جوان را داد: « تو هيچ از من نياموخته اى ، اى جوان. برو و درس ات را بخوان» . ز بعد فيلسوف ما در حالى كه هنوز از تمجيد اين نويسنده جوان دردمند بود از استعاره اى سود جست «هر بهار ، از اين مغازه روبه روى دانشگاه بذر چمن مى خرم و در باغچه خانه ام مى كارم اما آنچه مى رويد تنها علف هاى هرزه اى عجيب است و نه آنچه من در اين زمين كاشته ام. اين مثل درباره افرادى كه مدعى ميراث فكرى من يا مخالف آن هستند نيز صادق است. آراى اين مدعيان هيچ گونه شباهتى به طرحى كه من درانداخته ام ندارند» .

منبع  : محمود صدرى / ترجمه : اميرحسين تيمورى ؛ روزنامه شرق روز يكشنبه اول آبانماه

کد خبر 244705

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha