دكتر محمود بيناي مطلق، استاد فلسفه دانشگاه اصفهان، در گفتگو با خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" طبيعت را در آراي فريتهوف شوان، سنتگرا و عارف معاصر، مفهومي محوري و مرتبط با زيبايي و هنر دانست و گفت : براي شوان زيبايي، شكوه حقيقت است. كمتر نوشته اي از وي را مي توان يافت كه اين جمله منسوب به افلاطون در آن ديده نشود. اگر زيبايي شكوه حقيقت است چه نتايجي از اين پيوند، چه به لحاظ ذات زيبايي و چه به لحاظ مظاهر آن، به دست ميآيد؟ زيبايي، چون شكوه حقيقت، از سويي داراي مباني متافيزيكي است، چون ازحقيقت جدا نيست و از سوي ديگر واقعيتي ابژكتيو است، چون شكوه حقيقت است.
دكتر بيناي مطلق افزود: شوان طبيعت را مفهومي مستتر در زيبايي و هنر مي داند كه اين مفهوم در مباني زيباشناسي فراگير اصل الهي مطلق است و چون مطلق است، بينهايت است. از بي نهايتي است كه ماياي خلاقه يا متجلي كننده، منبعث مي گردد. اين تجلي به اقنوم سومي ديگر، يعني كمال، تحقق مي بخشد يعني : مطلقيت، بي نهايتي، كمال. كمال از طرفي بر حسب مطلقيت و از طرف ديگر بر حسب بي نهايتي تحقق مي يابد. زيبايي با منعكس كردن مطلق به نحوه اي از نظم تحقق مي بخشد و با منعكس كردن بي نهايت به نحوه اي از راز. زيبايي چون كمال است، نظم است و راز.
دكتر بيناي مطلق تصريح كرد: پس زيبايي در طبيعت با تجلي سرآغاز مي يابد و در واقع با كمال يكي است؛ يعني از سويي نمودار مطلق و از سوي ديگر نمودار بي نهايت است. به سخن ديگر، در زيبايي، نظم، سمبل مطلق و راز، نشانه بي نهايت است. كمال نيز از هم نشيني نظم و راز زاده مي شود، چه در طبيعت و چه در هنر. شكوه حقيقت يعني زيبايي در طبيعت داراي دو روي يا وجه است : راز و نظم.
فريتهوف شوان
استاد فلسفه دانشگاه اصفهان زيبايي در طبيعت را داراي بار و معنايي متعالي توصيف كرد و گفت : شوان، مانند افلاطون ميان زيبايي از سويي و آنچه سودمند يا مقبول و خوشايند است از سوي ديگر فرق مي نهد. زيرا زيبايي برخلاف امر سودمند بيرون از خود و بيرون از نظاره اي كه ابژه آن است هدف ديگري ندارد و برخلاف امر خوشايند و دلپذير اثر آن در خوشي تنها خلاصه نمي شود. بلكه از آن فراتر مي رود. خلاصه، سرچشمه زيبايي حقيقت الهي، يا دقيق تر بگوييم، بي نهايت، وجه خلاقه آن است. پس زيبايي واقعيتي ابژكتيو است و حاصل تصور و ادراك بشر نيست.
دكتر بيناي مطلق گفت: اگر زيبايي امري ابژكتيو است، چه نتايجي از ابژكتيو بودن آن به دست مي آيد؟ پاسخ به اين پرسش دشوار و طولاني است. در اينجا به بررسي كوتاه سه مورد آن بسنده مي كنيم. ابژكتيو بودن زيبايي دست كم سه نتيجه خواهد داشت : الف) واقعيت امر محسوس ب) موضع زيبايي در برابر اخلاق ج) جايگاه سليقه در ارزيابي زيبايي.
وي تمامي اين سه مورد را به نوعي نيز برداشت شده از طبيعت دانست و گفت : ما نمي توانيم طبيعت را مفهومي بصري و محسوس قلمداد كنيم و آنچه را كه مي بينيم بگوييم اين طبيعت است بلكه طبيعت مفهومي متعالي است كه مي بايست از آن برداشتي زيبايي شناسي داشت. به طور كلي طبيعت شاهكار هنر الهي است.
استاد فلسفه دانشگاه اصفهان با تأكيد بر اين مطلب كه زيبايي محسوس تا به جايي براي شوان اساسي است كه وي از آنچه مي توان حقوق زيبايي ناميد در برابر ملاحظات اخلاقي و عملي سخت دفاع مي كند اظهار داشت : نبايد در برابر تلاش براي اخلاقي نمودن زيبايي و زشتي از پاي نشست. اگر زيبا خواندن ظواهر طبيعت ناهماهنگ و نا موزون كاري گزاف و نادرست است، نفي زيبايي ظواهري طبيعت نيز كه زيبا هستند به همان اندازه نارواست. در مورد نخست بايد به خود گفت كه زشتي سايه اي زميني بيش نيست، در مورد دوم بايد دانست كه زيبايي حتي زيبايي آفريده اي ناشايست و نالايق آفريننده را مي ستايد و تنها به او تعلق دارد.
وي افزود : ناشايستگي آفريده نبايد موجب نفي زيبايي او شود. پس داوري اخلاقي نمي تواند حقيقت زيبايي را پس بزند و جلوه اش را ناديده انگارد. در تفسير ديدگاه شوان شايد بتوان چنين نيز گفت كه زيبايي تابع اخلاق باشد، نوعي پراگماتيسم و يا دغدغه كارايي عملي مي تواند به كوچك شمردن زيبايي و نفي آن انجامد. اين گفته در زمينه هنر قدسي نيز صادق است. ميدانيم كه در هنر مقدس، شكل، نقش اساسي دارد. تا آنجا كه هر صورتي نمي تواند رساننده يا محمل معني باشد. معناي فوق صوري در سراي صور و اشكال، طالب ظرفي است سازگار. اين سازگاري مبناي سمبوليسم در هنر مقدس مي باشد.
دكتر بيناي مطلق در پايان اظهار داشت : اهميت زيبايي طبيعت در نظر شوان از تحليل رابطه شكل و حالت نيز بخوبي به دست مي آيد. براي وي حالت اگر هم نمودار زيبايي درون باشد ضرورتاً بر زيبايي شكل و صورت غلبه و برتري ندارد. بي گمان، به گفته شوان، زيبايي نفس مي تواند بر زيبايي جسم بيفزايد و يا حتي از طريق آن كاملاً خود نمايي كرده تا جايي كه عنصر جسماني را در خود فرو برد و محو گرداند، ولي زيبايي نفس نميتواند به جاي زيبايي جسم بنشيند به طوري كه گويي جسم وجود نداشته، حق كمال ندارد، كمالي كه هنجار و ميزان حياتي اوست.
نظر شما