پیام‌نما

إِنَّ‌اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي‌الْقُرْبَىٰ وَ يَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * * * به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستمگری نهی می‌کند. شما را اندرز می‌دهد تا متذکّر [این حقیقت] شوید [که فرمان‌های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست.] * * * حق به داد و دهش دهد فرمان / نيز انفاق بهر نزديكان

۱ تیر ۱۳۸۵، ۱۰:۴۶

حوزه هاي علميه در استان همدان / بازخواني سخنان مقام معظم رهبري در جمع روحانيون استان همدان :

حوزه كهن و با ارزش همدان يك نمونه كم نظير در حوزه هاي شيعه است

حوزه كهن و با ارزش همدان يك نمونه كم نظير در حوزه هاي شيعه است

خبرگزاري مهر - گروه حوزه و دانشگاه: مقام معظم رهبري در ديدار از استان همدان در تيرماه 83 ، در ديداري با روحانيون و طلاب حوزه هاي علمي همدان، ضمن تجليل از مقام علمي علماي اين استان بر ضرورت شبهه شناسي و پاسخگويي به شبهات ديني تاكيد كردند.

بسم الله الرحمن الرحيم

خداى متعال را از صميم قلب سپاسگزارم كه مى‏بينم بحمداللَّه مجموعه‏ى علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در يك فضاى معنوى و مالامال از صفا و خلوص گرد هم آمده‏اند؛ و از اين‏كه خودم را در جمع شما مى‏بينم، خوشحالم. حقاً لازم است از شخصيت عزيزِ جناب آقاى موسوى همدانى - كه واقعاً زحمات ايشان در طول مدت قريب به بيست سال در همدان، بسيار ذى‏قيمت است - تشكر كنيم و از خداى متعال متضرعانه بخواهيم كه به ايشان شفاى عاجل عنايت كند. بنده خيلى خوشحال شدم وقتى امروز ايشان را در بدو ورود زيارت كردم و ديدم بحمداللَّه حالشان از قبل بهتر است؛ ان‏شاءاللَّه روزبه‏روز حالشان بهتر باشد. لازم است از جناب آقاى محمدى هم كه زحمت امامت جمعه را در همدان قبول كردند و به تلاش حوزوىِ خودشان با جديت مشغول شدند، تشكر كنيم. ايشان در فامنين هم منشأ خدمات علمى و اجتماعىِ بسيارى بودند؛ ان‏شاءاللَّه در اين‏جا هم توفيقات الهى شامل حال ايشان خواهد شد. هم مردم شهر همدان، هم مردم استان همدان، هم حوزه‏ى علميه‏ى كهن و باارزش همدان، از وجود ايشان استفاده خواهد كرد. همچنين وظيفه‏ى قطعى خودم مى‏دانم كه از جناب آقاى موسوى اصفهانى تشكر كنم؛ به‏خاطر صفا و خلوص و تلاش و مجاهدتى كه ايشان در اين مدت در همدان از خود نشان دادند.

بله - همان‏طور كه فرمودند - خداى متعال به خلوص و ايثار و خدمت و نيت مخلصانه پاسخ مى‏دهد و من مى‏بينم آينده‏ى حوزه‏ى همدان را كه ان‏شاءاللَّه همان شكوه و عظمت دوران مرحوم آقاى آخوند ملاعلى معصومى (رضوان‏اللَّه‏عليه) و دورانهاى قبل از ايشان را به فضل الهى باز خواهد يافت.

يك جمله در خصوص سابقه‏ى علمى همدان - به معناى شامل و عام آن، كه استان همدان است - عرض كنيم. حقيقتاً در بين مناطق گوناگون كشور، همدان يك نمونه‏ى كم‏نظير است. تعداد علما و فضلا و بزرگان و متبحرين در فنون مختلف و علوم گوناگون در اين استان بسيار شگفت‏آور است. از خصوصيات اين استان يكى هم اين است كه صادركننده‏ى علماست؛ چقدر بزرگان همدانى، ملايرى، نهاوندى و ساير شهرهاى اين استان و اين منطقه در مناطق مختلف كشور منشأ خدمات علمى و عملى بودند. ما در مشهد از اوان كودكى با دو چهره‏ى علمىِ معروفِ نهاوندى آشنا شديم؛ يكى مرحوم شيخ محمد نهاوندى بود؛ پسر شيخ عبدالرحيم نهاوندى، كه او هم از ملاهاى بزرگ تهران بود. مرحوم شيخ محمد نهاوندى از اَعلام و اساتين مشهد بود، كه پدر من پيش ايشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسير نهاوندى، كه چهار جلد است. ايشان شاعر خوبى هم بوده است. بنده ايشان را ديده بودم و با پدرم به منزل ايشان رفته بوديم؛ بسيار مرد فاضل، عالم، روشنفكر، مجتهد و متفننى بود. ديگرى، مرحوم آقا شيخ على‏اكبر نهاوندى كه در بين عامه‏ى مردم مشهد تقريباً شخص اولِ روحانى محسوب مى‏شد؛ الان هم شبستان نهاوندىِ مسجد گوهرشاد به اسم ايشان است. اين اولين آشنايى ما با اين منطقه از لحاظ علمى بود. بعد هم بتدريج با نام علماى بزرگ اين خطه آشنا شديم؛ فقها و اصوليين بزرگى كه در اين خطه پرورش پيدا كرده‏اند؛ مرحوم آخوند ملاعلى نهاوندىِ صاحب «تشريع الاصول»، مرحوم آخوند ملاحسينقلى كه علاوه‏ بر مقام عرفانى و سلوكى و معنوى، فقيه بزرگوارى هم بوده است؛ شاگرد شيخ و شاگرد ميرزاى شيرازى بوده است؛ مرحوم آقا شيخ محمد بهارى، مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ؛ شخصيتهاى برجسته‏ى علمىِ نزديك به زمان ما. شايد قبل از اينها، مرحوم آخوند ملاحسين همدانى بوده؛ مؤسس همين مدرسه‏ى آخوند همدان، كه بعد مرحوم آقاى آخوند ملاعلى (رضوان اللَّه عليه) آن را تجديد بنا كردند و در واقع از نو احياء كردند.

بنابراين همدان پر از چهره‏هاى علمى است. در قم هم كه ما بوديم، فضلاى همدانى را مى‏شناختيم. همين آقاى صابرى همدانى - كه اين‏جا تشريف دارند - اوايل ورود ما در قم، ايشان و ديگران حضور داشتند و از فضلا بودند. امروز بحمداللَّه در عداد مراجع، آقاى نورى همدانى را در قم داريم، و بقيه‏ى آقايان علماى همدان. بنابراين، اين منطقه از لحاظ علمى بابركت است. اينها تصادفى هم نيست؛ يقيناً خصوصيات و شرايط اقليمى و جغرافيايى و تاريخى در اين پرورش علمى تأثير گذاشته است. همين رجل همدانىِ معروف - كه مرحوم ابن‏سينا، هم در شفا و هم در مكاتبه‏ى خود با علماى بغداد از رجل همدانى اسم مى‏آورد - هزار سال قبل در همدان كسى بوده است كه ابن‏سينا در حق او شهادت مى‏دهد و مى‏گويد او در فنون مختلف متبحر و وارد است. ايشان در شفا مى‏گويد: «كبير السن، غزير المحاسن». غزير المحاسن، يعنى محسّناتش فراوان بوده. بعضى خيال مى‏كنند غزيرالمحاسن، يعنى محاسنش زياد بوده! غزير اللحيه كه نگفته‏اند؛ غزير المحاسن گفته‏اند. البته در باب كلىِ طبيعى نظرى دارد كه آن را قبول نكرده‏اند؛ ليكن اين شخصيت خيلى مهم است. هزار سال قبل، ابن‏سينا - كه فريد اعصار و دهور است، نه فريد عصر خود - درباره‏ى اين مرد شهادت مى‏دهد كه محاسنش زياد است، و بعد در آن مكتوبات مى‏گويد اين مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛ كه بعد از بيان او معلوم مى‏شود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه متبحر بوده است. اينها چيزهاى مهم و عظيمى است. حالا روات و بزرگانى كه همدانى بودند، به جاى خود محفوظ؛ اين متبحرين در فنون مختلف و كسانى كه مغزها و ذهنهايشان با علم بارور شده بود، وقتى حساب مى‏كنيم، مى‏بينيم يكى پس از ديگرى در ادبيات و در فنون مختلف، سرآمد بوده‏اند.

رشيدالدين فضل‏اللَّه همدانى - صاحب رَبع رشيدى تبريز و صاحب كتاب «مجمل التواريخ» - يك شخصيت علمى است؛ از كار او در رَبع رشيدى مى‏شود فهميد كه او مرد علمى است. شما ببينيد اين مرد هفتصد سال قبل در تبريز دانشگاهى ساخته كه شش هزار دانشجو داشته و اينها در فنون مختلف درس مى‏خواندند. پنجاه يا صد نفر پزشك فقط در رَبع رشيدى جمع شده بودند و علم پزشكى را تدريس مى‏كردند. اين سلسله‏ نسب علمى حوزه‏ همدان را بايد به ياد داشت؛ اينها را نبايد فراموش كرد؛ اين سلسله‏ى نسب علمى چيز خيلى مهمى است. شما فاضل و طلبه‏ى جوان كه در حوزه‏ى علميه‏ى همدان يا كفايه مى‏خوانيد، يا مكاسب مى‏خوانيد، يا درس خارج مى‏رويد و اسفار مى‏خوانيد، توجه داشته باشيد كه امتداد آن سلسله‏ى علمى هستيد. من مرحوم آقاى آخوند ملاعلى را از نزديك زيارت نكرده بودم؛ ليكن صيت علمى ايشان در قم و مشهد به ماها رسيده بود؛ مى‏دانستيم شخصيت باعظمتى است و از لحاظ علمى جزو شاگردهاى مبرز مرحوم حاج شيخ است. همچنين مرحوم آقاى آقا شيخ محمد ثابتى و ديگران، كه در زمره‏ى علما و شخصيتهاى بزرگ همدانى بوده‏اند. اين قبال كهن علمى همدان را فراموش نكنيد و از دست ندهيد؛ اين چيز خيلى بزرگى است. شما دنباله‏ى آنها هستيد. چشمه‏ى نورانى و گواراى علم در اين بلاد جارى شده و به همه جا رسيده است. نجف از اين بزرگوارها استفاده كرده، قم استفاده كرده، مشهد استفاده كرده، تهران استفاده كرده.

حاج‏آقا رضا همدانىِ واعظ در حضور ميرزاى شيرازى منبر رفت، كه اين منبر بعد كتاب شد؛ «هدية النملة الى رئيس الملة». اين يك منبرِ حاج‏آقا رضا همدانى واعظ است؛ غير از حاج آقا رضا همدانىِ فقيهِ صاحب «مصباح الفقيه». من «هدية النملة» را دارم و خوانده‏ام؛ رد شيخيه است. اين كتاب، متقن و دقيق و عميق است. البته مرحوم حاج‏آقا رضا واعظ فقيه هم بوده، اما اهل طلاقت بيان و اهل منبر هم بوده و در حضور ميرزاى شيرازى منبر رفته و ميرزا او را تحسين كرده است. گفته اين منبر را بنويس، او نوشته است؛ بعد با عنوان «هدية النملة الى رئيس الملة» چاپ شده است. البته من چاپ قديم آن را دارم - چاپهاى چهل، پنجاه سال قبل را - نمى‏دانم اخيراً چاپ شده يا نه. اين كتاب به نجف استفاده رسانده است.

مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى كسى بوده است كه جريان سلوكىِ عرفان متشرعىِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشيده. مرحوم آقا سيدعلى شوشترىِ معروف كه استادِ ميرزا و استاد خيلى از بزرگان بود و خودش فقيه بزرگوارى بود، توانست يك نفر را تربيت كند و او آخوند ملاحسينقلى همدانى است كه اين سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقاشيخ محمد بهارى، مرحوم آقا سيداحمد كربلايى، مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى تبريزى - پدر مرحوم آقا ميرزا على آقاى قاضى - و بزرگان ديگر، هر كدام در اين عرصه، تلاش فراوانى كردند.

چندين سال پيش، زمان رياست‏جمهورى به اين‏جا آمدم؛ مرحوم آقاى آقانجفى هم حيات داشتند؛ ايشان هم جزو شخصيتهاى برجسته بودند. شما شخصيتهاى علمىِ زيادى داريد، كه هم همدان، هم سرتاسر كشور و هم حوزه‏ى نجف از اين بذر سالم و اين مزرع پُرمحصول و پُرنماء استفاده كرده است. شما كه مى‏خواهيد در حوزه‏ى همدان درس بخوانيد، دنباله‏ى آن سلسله هستيد. قدر خودتان را بدانيد، قدر اين حوزه را بدانيد و روزبه‏روز به اين حوزه بپردازيد و آن را تقويت كنيد و عمق بدهيد.

عزيزان من! درس را هم خوب و عميق بخوانيد؛ اين را من به جوانها عرض مى‏كنم. همه‏ى آنچه براى يك روحانى از شؤون مختلف لازم است، متوقف است بر اين مايه‏ى علمى. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس مى‏گفتم - سطوح درس مى‏دادم؛ مكاسب و كفايه مى‏گفتم - در كارهاى مبارزه هم بودم. طلبه‏هايى كه با بنده معاشر بودند، خيلى از آنها داخل مسائل مبارزه بودند. حضور در ميدانهاى سياسى و اجتماعى، بعضى از آنها را دچار ترديد كرده بود كه خواندن اين درسها و دقت در متون درسى چه فايده‏يى دارد؛ برويم مشغول كار سياسى شويم. آنها در همان ميدان سياسى هم با بنده مرتبط بودند و از بنده چيزهايى مى‏آموختند. وقتى متوجه اين ترديد شدم، به آنها گفتم هر كارى بخواهيد بكنيد، بى‏مايه فطير است؛ بايد مايه داشته باشيد تا بتوانيد منشأ اثر باشيد. و به شما عرض مى‏كنم: برادران عزيز! مايه‏ى علمى را مستحكم كنيد.

نكته‏ى دوم: امروز روحانيت ما با دو گونه چالش مواجه است. شايد در بعضى از ادوار تاريخى هم همين‏طور بوده است؛ ليكن در اكثر ادوار تاريخى، روحانيت با يك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، يك چالش ديگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلى روحانيت - كه در ادوار مختلف، حوزه‏هاى علميه و علماى ما با آن مواجه بودند - تبيين و تعليم دين به معناى واسع كلمه بوده است؛ تعليم فقه‏اللَّه، فقه‏الدين. فقه فقط فروع نيست؛ فقه اكبر، توحيد و معارف است؛ چيزهايى است كه با غور در مسائل عقلى بايد آنها را به دست آورد و فهميد و با تهذيب نفس آنها را صيقل داد. مى‏خواستند دين را فرابگيرند و آن را به مخاطبان خودشان تعليم بدهند. تعليم دين هم ابعادى دارد؛ يكى از ابعاد، رشد دادن فكر و عقل مردم است - كه «و يثيروا لهم دفائن العقول» - يكى ديگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات هميشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‏هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه كنيد؛ يكى از مسؤوليتهاى خودشان را اين مى‏دانستند كه با شبهات مقابله كنند. مقابله هم يا به نحو پيشگيرى است يا به نحو درمان. پيشگيرى، بهتر از درمان است. اين‏كه كلام را تعليم مى‏دادند، فلسفه را تعليم مى‏دادند و شخصيتى مثل علامه‏ى حلى - كه فقيه عاليقدرى است - هم در كلام كتاب دارد، هم در فلسفه كتاب دارد، به‏خاطر اين بود كه با باور كردن عقليت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود يا جايگير شدن شبهه‏ها در ذهن پيشگيرى كنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولى يا طالب علم، يا شخص فرزانه و تحصيلكرده - در مقابل شبهه‏يى كه به ذهن او مى‏رسيد يا ديگرى به ذهن او وارد مى‏كرد، درنمى‏ماند. كار ديگر هم اين بود كه شبهه را درمان كنند؛ اگر شبهه‏يى پيش مى‏آمد، مجالس كلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشكيل دهند و كتاب بنويسند تا شبهه‏ها را برطرف كنند. براى اين كار، فقه و فلسفه و كلام و تفسير و علوم مقدماتى مى‏خواندند؛ از تاريخ مطلع مى‏شدند و بسيارى از علوم عصر خود را فرا مى‏گرفتند تا بتوانند دين را تبليغ كنند؛ «لقد منّ اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». يكى هم تزكيه است. تعليم با تزكيه متفاوت است. اگرچه تعليم چنانچه به شيوه‏ى صحيح و با متد درست انجام بگيرد، تزكيه را هم در خود دارد؛ اما تزكيه جريان مستقلى است.

شما امروز با اين چالش مواجه‏ايد و مسأله‏ى شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‏ى علامه‏ى حلى يا مسأله‏ى علامه‏ى مجلسى يا مسائل علماى بزرگى كه در طول تاريخ بوده‏اند؛ با آنها قابل مقايسه نيست. امروز نشر افكار باطل نه فقط به وسيله‏ى ابزارهاى ارتباط جمعىِ فراوان - مثل راديو، تلويزيون، اينترنت و انواع و اقسام روشهاى الكترونيكى - انجام مى‏گيرد، بلكه از شيوه‏هاى هنرى هم استفاده مى‏شود. امروز در دنيا پول خرج مى‏كنند و فيلمهاى گران‏قيمت مى‏سازند، براى اين‏كه غيرمستقيم فكرى را وارد ذهنها كنند يا فكرى را از ذهنها بيرون بياورند. يكى از مهمترين نقاط آماج اين كارها، افكار دينى و بخصوص افكار اسلامى است. البته بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، بخصوص افكار شيعه هم آماج همين چيزها قرار گرفته است. شما شايد شنيده باشيد كه در سرزمين فلسطين به وسيله‏ى صهيونيست‏ها يا در امريكا كنفرانس‏هاى شيعه‏شناسى تشكيل مى‏شود و كسانى روى آراء و لايه‏هاى فكرى و شكل اجتماعى شيعيان تحقيق مى‏كنند؛ اين براى اين است كه بتوانند با شيعه مبارزه كنند. بايد شيعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه كنند.

شبهات زياد است. شما اگر در ميان جوانان برويد، مى‏بينيد جوان خوبِ ما هم گاهى در ذهنش شبهه وجود دارد. ايرادى هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه مى‏آيد؛ نبايد به جوان ايراد گرفت كه تو چرا شبهه دارى. وقتى ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن مى‏آيد. بر عهده‏ى ما طلبه‏هاست كه اين شبهه‏ها را با پيشگيرى يا با درمان برطرف كنيم. چالش عمده‏ى امروز شما اين است؛ چه‏كار مى‏خواهيد بكنيد؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه‏هاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزه‏ها: چه كار مى‏خواهيد بكنيد؟ درس را بايد خواند. يقيناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه و درسهاى خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است. من قبلاً گفتم بى‏مايه فطير است. علوم عقلى كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آيا اينها كافى هم هست؟ من به شما عرض مى‏كنم: نه، كافى نيست. ما در برنامه‏هاى كارىِ خود بايد جريان خلّاق فكرى‏يى را كه در حوزه‏هاى ما بحمداللَّه از دوره‏ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پيدا كرده است، وسعت و عمق بيشترى بدهيم.

كسى مثل مرحوم علامه‏ى طباطبايى (رضوان‏اللَّه‏تعالى‏عليه) در حوزه‏ى علميه‏ى قم پيدا شد؛ ايشان، هم فقيه بود و هم اصولى؛ هم مى‏توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى‏توانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتيب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كارى پرداخت كه آن روز آن را لازم مى‏دانست. بعد هم حوادث و وقايع شهادت داد بر اين‏كه اينها لازم است. او گفت من مى‏بينم كه دارند تفكرات و فلسفه‏ى كاذب ماركسيستى را در ذهنها جا مى‏دهند؛ نمى‏شود با توضيح‏المسائل اينها را پاسخ دهيم؛ توضيح‏المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب اين شبهه‏ها را با چيز ديگرى بايد داد. ايشان «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را نوشت. يكى از تربيت‏شده‏هاى او مرحوم شهيد مطهرى (رضوان‏اللَّه‏عليه) است. كارى كه شهيد مطهرى كرد، امروز بايد همه‏ى فضلاى جوان در صدد باشند خود را براى آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهيد مطهرى به عرصه‏ى ذهنيت جامعه نگاه كرد و عمده‏ترين سؤالات ذهنيت جامعه‏ى جوان و تحصيلكرده و روشنفكر كشور را بيرون كشيد و آنها را با تفكر اسلامى و فلسفه‏ى اسلامى و منطق قرآنى منطبق كرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله‏ى عدل الهى و قضا و قدر و علل گرايش به ماديگرى بگيريد - كه مسائل، بيشتر ذهنى و عقلى است - تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ايران و اسلام، كه اين هم تلاشى بود براى روشن كردن ذهنها. آن روز عده‏يى با گرايشِ ايران‏مدارى مى‏خواستند با اسلام مبارزه كنند؛ ايشان گفت نه، اسلام به ايران خدمت كرده؛ ايران هم به اسلام خدمت كرده. «خدمات متقابل ايران و اسلام» همانقدر ارزش دارد كه كتاب «عدل الهى» شهيد مطهرى. مرحوم شهيد مطهرى نمونه‏ى يك شخصيت روحانىِ متناسب با زمان است كه مى‏تواند در چالش اول، كارِ درست بكند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبيه ايشان باز هم داشتيم و بحمداللَّه امروز هم داريم. امروز در قم فضلاى جوانى به اين كارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضى از آنها و آثارشان آشنايم؛ اما اين در حوزه‏هاى ما بايد به صورت يك جريان اصيل دربيايد. همه بايد خود را با اين حركت و اين جريان آشنا كنند.

من لازم مى‏دانم و بارها هم اين نكته را گفته‏ام كه همه‏ى طلاب و همه‏ى اهل منبر، يك دور آثار آقاى مطهرى را بخوانند. مرحوم شهيد مطهرى (رضوان‏اللَّه‏عليه) گرايش سلوكى و معنوى هم داشت؛ يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى امام، يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى مرحوم علامه‏ى طباطبايى، يك مقدار هم بعدها با بعضى از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ايشان اهل گريه و تضرع و دعاى نيمه‏شب بود؛ بنده از نزديك اطلاع داشتم. در آثار ايشان اين رشحه‏ى معنوى، توحيدى و سلوك كاملاً مشهود است. يكى از كارهاى لازم در حوزه‏ها مطالعه‏ى آثار ايشان است. جوانان عزيز ما بايد با آثار شهيد مطهرى آشنا شوند. اگر بنده مى‏خواستم برنامه‏ى حوزه‏ى علميه‏ى قم را بنويسم، بلاشك يكى از مواد برنامه را اين مى‏گذاشتم كه كتابهاى آقاى مطهرى خوانده شود، خلاصه‏نويسى شود و امتحان داده شود. البته در اين آثار هم نبايد متوقف شد. من به دست‏اندركاران برگزارى همايش «حكمت مطهر» كه در تهران با من ملاقات داشتند، همين نكته را يادآورى كردم؛ گفتم در آقاى مطهرى متوقف نشويد. اين، نهايت كار نيست؛ مرحله‏يى از كار است كه گردونه‏ها و گيتى‏هاست ملك آن جهانى را. گفت:

يك عمر مى‏توان سخن از زلف يار گفت‏

در بند آن نباش كه مضمون نمانده است‏

اينقدر حرف هست براى گفتن. درياى آب شيرينِ بى‏نهايت قرآن و حكمت قرآنى اينقدر مطلب دارد كه هرچه شما بنوشيد، هرچه ذخيره كنيد و هرچه برداريد، كم نمى‏شود و تكرارى هم نمى‏شود. مبنا را تفكرات شهيد مطهرى بگذاريد و كارهاى بعدى را روى آن بنا كنيد؛ «العلى محظورة الّا على / من بنا فوق بناء السلف».

سال 56 به اتفاق جمعى از دوستان بنا بود جهان‏بينى اسلام را بنويسيم. بعد با تبعيد بنده و بعضى ديگر از دوستان به ايرانشهر، جمع تقريباً متلاشى شد؛ ليكن بنا گذاشتيم كار را انجام دهيم. از جمله‏ى افراد اين مجموعه، مرحوم شهيد باهنر بود؛ به ايرانشهر آمد و گفت شما كه اين‏جا كارى نداريد، اين تحقيق را انجام دهيد. ديديم حرف خوبى است. بعد ايشان نكته‏يى گفت كه بسيار مهم بود. كتاب تعليمات دينىِ سال سوم و چهارم دبيرستان را - كه به‏وسيله‏ى خود ايشان و يك جمع ديگر و با برنامه‏ريزىِ مرحوم شهيد بهشتى تنظيم مى‏شد - آورد و به من داد؛ گفت اين را شما بخوانيد، ببينيد پايه‏ى معرفت دينىِ جوان دانش‏آموز ما چقدر است؛ فراتر از اين، چشم‏اندازى را در مسائل دينى تعريف كنيد. كتاب را خوانديم، ديديم مطالب خيلى خوب و باارزشى است. بنابراين، بر اساس آنچه امثال شهيد بهشتى و شهيد مطهرى و ديگر بزرگان فكر و انديشه‏ى اسلامى كار كرده‏اند، بايد نوشت و گفت. اين، چالش اول است. وظيفه‏ى حوزه‏ها و وظيفه‏ى بزرگان حوزه‏ها و وظيفه‏ى مدرسين است كه در اين چالش، فعالانه عمل كنند.

چالش دوم - كه خيلى هم حرف دارد - مسأله‏ى سياسى است. شما طلبه‏ى جوانى هستيد در مدرسه‏ى آقاى آخوند، يا مدرسه‏ى زنگنه، يا مدرسه‏ى مرحوم آقاى آقاشيخ على دامغانى، و داريد در همدان، در ملاير، در فامنين و هر جاى ديگر درس مى‏خوانيد. اگر بحث سياستهاى جهانى و استكبار جهانى و امريكاى با آن عظمتِ ظاهرى بشود و بگويند اينها با شما مخالفند، شما نبايد بگوييد مگر من چه كسى هستم كه با من مخالفند؛ من يك طلبه‏ى گوشه‏ى مدرسه‏ى آقاى آخوند در همدان هستم. من مى‏خواهم بگويم اين فكر اشتباه است. اينها با يك‏يك شما نه تنها مخالفند، بلكه دشمن‏اند. به هر كدام از شماها به چشم منبعى براى روشنگرى و افشاگرى نگاه مى‏كنند؛ كه اگر اين منبع فعال شود و كار بكند و باطن و استعداد و ظرفيت خودش را بروز دهد، كار بر استكبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هر يك از شما بالقوه يك امام خمينى هستيد. اينها با يك‏يك عمامه به سرها و طلبه‏ها و روحانيون دشمن‏اند؛ چرا؟ چون بناى كار آنها بر ظلمات، بر چشم‏بندى و بر كتمان حقيقت و پرده روى كار كشيدن است. الان شما نگاه كنيد؛ در امريكا اسم دمكراسى و حقوق بشر برده مى‏شود. امريكايى‏ها يكى از ارزشهايى كه فكر مى‏كنند يا ادعا مى‏كنند كه بايد در دنيا برايش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امريكا هم اين را باور كرده است. يك وقت مسأله‏يى مثل زندان ابوغريب به‏وجود مى‏آيد و گوشه‏يى از آن برملا مى‏شود، كه آن را هم ماستمالى مى‏كنند؛ كما اين‏كه كردند و به گردنِ هم انداختند و مسأله را تمام كردند. اينها توانسته‏اند با كمك ابزارهاى پيشرفته‏ى تبليغاتى و ارتباطاتى - با همين تلويزيون، با همين هنر، با همين هاليوود، با همين بازيهاى اينترنتى و رايانه‏يى، با همين ارتباطات سريع در دنيا - سر بشريت را كلاه بگذارند. ادعاى تمدن مى‏كنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشىِ محض هستند. قبلاً گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ منظمى وقتى در خيابان راه برود، مى‏گويند آزار او به مورچه هم نمى‏رسد؛ اما شما ناگهان اين خانم جوان را در زندان ابوغريب پيدا مى‏كنيد؛ با دستِ خودش مرد عراقى را شكنجه مى‏كند و قهقهه سر مى‏دهد و با خونسردى آدم مى‏كُشد! يك وقت كسى عصبانى مى‏شود و آدم مى‏كُشد؛ نه، اينها با خونسردى و در حال قهقهه آدم مى‏كُشند و ادعاى دمكراسى هم مى‏كنند! اينها با جبارترين حكومتها، حكومتهاى كودتايى، حكومتهاى نظامى و حكومتهايى مثل حكومت محمد رضا پهلوى، در عين استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمى‏كنند، اصلاً از آنها حمايت هم مى‏كنند. اواخر سال 56 يا اوايل سال 57 كه طليعه‏هاى انقلاب آشكار شده بود، كارتر - رئيس‏جمهور وقت امريكا - به ايران آمد و در يك جلسه، نطقى را كه برايش فراهم كرده بودند، نخواند؛ ارتجالاً بنا كرد نطقى سرتا پا ستايش از محمدرضا ايراد كردن. امروز هم همين كار را در خيلى از جاهاى دنيا دارند مى‏كنند؛ قبلاً هم كرده‏اند، بعد از اين هم خواهند كرد؛ درعين‏حال ادعاى دمكراسى هم مى‏كنند! دنيا هم اين ادعاها را باور كرده؛ ما هم وقتى به جامعه‏ى خودمان نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم يك عده آدمهاى درس‏خوانده و تحصيلكرده و مدعى روشنفكرى وقتى اسم دمكراسى و يا مردم‏سالارى و احترام به رأى مردم مى‏آيد، فوراً ذهنشان به طرف امريكا مى‏رود! آنها دروغ مى‏گويند و مطلقاً به دمكراسى و آزادى و آراء مردم احترام نمى‏گذارند؛ نمونه‏اش ممنوعيت حجاب در مدارس برخى كشورهاى اروپايى است. اجازه نمى‏دهند دختر محصل با روسرى به كلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشى اساسى استكبار عبارت است از كلاه سر دنيا گذاشتن، كلاه سر بشريت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتيم الاعلامى»؛ يعنى غبارآلود كردن فضا، يا به تعبير قديمىِ خود ما «گل‏آلود كردن آب». اگر در اين فضا كه همه‏جا را تاريك كرده‏اند، يك نفر پيدا شود كه نورافكنى بيندازد، اينها چه حالى دارند و نسبت به او چه موضعى مى‏گيرند؟ شما همان كسى هستيد كه نورافكن مى‏اندازيد. لذا با روحانيت اسلام و بخصوص با روحانيت شيعه مخالفند؛ علتش هم اين است كه روحانيت شيعه مستقل است.

رابطه‏ى من و شما خيلى خوب است. بنده به اصطلاح جزو دستگاه حاكم كشورم، شما هم طلبه و روحانى و مدرّس‏ايد؛ با يكديگر هم خيلى رفيقيم؛ من شما را خيلى دوست دارم، شما هم به من لطف داريد؛ اما اين به‏خاطر ارتباط طلبگى و روحانى و به‏خاطر مسأله‏ى معنوى ماست. روحانيت شيعه زير بار هيچ زور و قدرتى نمى‏رود و مرعوب نمى‏شود. روحانيت شيعه اگر احساس تكليفى كرد، ملاحظه‏ى كسى را نمى‏كند. نه اين‏كه استثناء ندارد؛ چرا، استثناء هست. آدم بد همه‏جا هست؛ در ميان اولاد پيغمبران و ائمه هم آدم بد داشتيم؛ اما طبع روحانيت شيعه اين است. روحانيت شيعه براى نماز جمعه‏اش، از اداره به او كاغذنوشته نمى‏دهند. آقاى محمدىِ امام‏جمعه اگر بخواهد در مصر و عربستان سعودى و كشورهاى ديگر نمازجمعه بخواند، بايد يك كاغذنوشته از اداره بياورند به او بدهند و بگويند اين را بخوان؛ اما اين‏جا آقاى محمدىِ ما هرچه بخواهد، بيان مى‏كند؛ اين درست است. اين را فهميده‏اند و اطلاع دارند؛ لذا از امثال آقاى محمدى مى‏ترسند. آنها از زبان گويا مى‏ترسند. اگر اين زبان گويا پشتوانه‏ى فكر و انديشه‏ى عميق و غزير اسلامى هم داشته باشد، آنهابمراتب بيشتر مى‏ترسند؛ آن وقت مثل مطهرى را شهيد مى‏كنند.

پروردگارا! ما را در راه اين بزرگان ثابت‏قدم بدار؛ ما را در راه اسلام ثابت‏قدم بدار؛ ما را به معناى واقعى كلمه سربازان امام زمان قرار بده؛ ما را در تحصيل و تعليم علم، آن‏چنان كه تو را خشنود مى‏كند، موفق بگردان. پروردگارا! آقاى موسوى همدانىِ عزيز ما را شفاى عاجل عنايت كن؛ علماى همدان، گذشتگان همدان، بزرگان استان همدان، شخصيتهايى كه از آنها اسم برديم و بسيارى كه از آنها اسم نبرديم، همه‏ى آنها را با اوليايت محشور بفرما؛ شهداى عزيزِ برخاسته‏ى از روحانيت همدان - كه امروز در سخنرانى پيش از ظهر، اسم بعضى از آنها را بردم - و بقيه‏ى شهداى عزيز ما را با پيغمبر محشور كن. پروردگارا! روح مطهر و مقدس امام بزرگوار ما را - كه هرچه هست، از همت والا و شخصيت برجسته‏ى اوست و اگر نبود، اين اوضاع نمى‏بود - با برترين و مقرب‏ترين اوليايت محشور بگردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏ 

کد خبر 343078

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha