مجله مهر: تند تند حرف میزند و برگهها را در دستش جابهجا میکند. آقای روزنامهنگار مدام آمار میدهد و از نفوذ رسانه میگوید. بهجرئت میتوان گفت روزنامهنگاری را بیش از هر کاری در جهان دوست دارد و بااینکه الان حدودا ۶۵ سال دارد، هنوز دست از دنیای خبر برنداشته است. «محمود مختاریان» برای خبرنگاران و دانشآموختگان روزنامهنگاری غریبه نیست. کسی که سالها در کیهان کار کرده، به الاهرام مصر رفته، مدتی در انگلستان بوده و به همین خاطر به زبان عربی و انگلیسی مسلط است و سالهاست علاوه بر کار خبر، در دانشگاه هم تدریس میکند. آقای روزنامهنگار در همه حوزههای خبر کار کرده و معتقد است خبرنگاری، حرفهای است که «همهچیزدان» باشد. خبرنگار و استاد دوستداشتنی دانشگاه، در یکی از روزهای گرم تابستان، مهمان مجله مهر شد تا با همان حرارت و شور همیشگی از دنیای عجیبوغریب خبر و به قول خودش رسانه سالاری این روزها بگوید.
کتابخانه محله، پاتوق همیشگیام بود
محمود مختاریان» ۶۵ ساله و متولد تهران است. از دوره نوجوانی و جوانی عاشق کتاب خواندن و دانستن بوده و پاتوق همیشگیاش، کتابخانه نزدیک خانهشان بوده است. «هنوز دیپلم نگرفته بودم که عاشق کتاب خواندن بودم. خانه ما هم در میدان حسنآباد بود؛ درست روبروی پارک شهر. پارک شهر هم یک کتابخانه بزرگ داشت. من زیروبم این کتابخانه را بلد بودم و نام تمام غرفهها و کتابها و جایشان را میدانستم. هرکسی هم میآمد من را صدا میکردند تا راهنمایی کنم؛ تا جایی که مردم فکر میکردند من کارمند این کتابخانه هستم بهجرئت میتوانم بگویم بعضی کتابهای بعضی از غرفهها را تماما خوانده بودم. بیشتر هم روی کتابهایی که خارجیها درباره ایرانیها مینویسند، حساس و علاقهمند بوم«.
در روزنامه الاهرام هم کار کردم
همین علاقه به مطالعه و کتاب باعث میشود که حوالی ۱۸ سالگی، پایش به ابر روزنامه آن روزهای کشور باز شود. «سال ۱۳۴۸ وارد روزنامه کیهان شدم. آن زمان دو تا روزنامه بزرگ در کشور وجود داشت: کیهان و اطلاعات. همان موقع پیش دکتر مصباح زاده که سردبیر روزنامه رفتم. گفت ما چند معیار برای کار در اینجا داریم که مهمترین ان اخلاق است. سه ماه هم اینجا کار میکنی بعد از سه ماه میگوییم که بمانی یا بروی. تقریبا ۸ سال بخشهای مختلف روزنامه کار کردم. از قسمت آگهی و تبلیغات گرفته تا بخش توزیع روزنامه. من سه ماه شب تا صبح کار میکردم. چون روزنامه باید به سراسر کشور پخش میشد.» علاوه بر این هم یک سالی هم به قاهره میرود و با «محمد حسنین هیکل» در روزنامه الاهرام همکار میشود و مدتی هم در مطبوعات انگلیس کار میکند و مدتی هم خبرنگار جنگ ئر در طول هشت سال دفاع مقدس میشود و خلاصه از هیچ تلاشی برای سردرآوردن از دنیای خبر دریغ نمیکند.
پنج شبانهروز در تحریریه خوابیدم
از اولین و لذتبخشترین گزارشی که تهیه کرده، ۴۰ سال میگذرد؛ وقتی با یک خانواده مستضعف در منطقه خانیآباد درباره مشکل مسکن گفتوگو میکند. خاطرات خوبش از کیهان آنقدر زیاد است که هنوز هم بعد از گذشت سالها بهترین تجربه کاریاش را در دوران نوجوانی و جوانی در روزنامه کیهان میداند؛ گرچه دردسرهای زیادی را پشت سر گذاشته است:« کیهان یک دانشگاه بود. مدرسه عالی مطبوعات را هم روزنامهنگاران این روزنامه ابتدا تاسیس کردند. گذشته از آن، سردبیر کار بلدی هم داشت و کسی مثل «صدرالدین الهی» سردبیر کیهان بود. هزار بار کاغذ خبر یک روزنامهنگار پاره و به سطل آشغال انداخته میشد تا کار خبر را یاد بگیرد. من خودم بلاهای زیادی به سرم آمده است. یکبار یک ویژهنامه در روزنامه داشتیم و برای همین پنج شبانهروز بود که خانه نرفته بودم. بعد از پنج روز به یک حمام عمومی در لالهزار رفتم. همینکه سرم را روی سنگهای گرم کف حمام گذاشتم، خوابم برد. یکمرتبه از خواب پریدم و دیدم شب شده و حمام لبریز از آدم است و امکان بلند شدن نیست. دوباره خوابیدم که دیدم یک نفر با پا به من میزند و میگوید ساعت سه عصر است. من قرار بود نیم ساعت بروم حمام و برگردم اما ۲۴ ساعت طول کشیده بود. به روزنامه برگشتم اما دلیل من کافی نبود و با کلی بدوبیراه اخراج شدم!»
ببخشید «رفرنس» یعنی چی؟!
روزنامهنگاری در دوران قدیم فرقهای بزرگی با الان دارد. دورانی که خبری از گوگل و اینترنت و «کپی پیست» نیست. «یکبار تا نیمهشب در روزنامه بودم و کار صفحهبندی روزنامه تمام شده بود. سه نصفهشب متوجه شدم که دو صفحه کم دارم. میخواستم سرم را به دیوار بکوبم. یکبار دیگر هم درباره مطلبی در روزنامه به مشکل برخوردم. همان موقع به سردبیر زنگ زدم و سوال پرسیدم و در جواب به من گفت: به صفحه ۲۰ رفرنس بده. من معنی کلمه رفرنس را نمیدانستم! حالا من یکشب از کجا آدمی پیدا کنم که معنی رفرنس را بداند؟ به خانه یکی از همکاران زنگ زدم و گفتم ببخشید مزاحم شدم معنی کلم رفرنس را میخواهم که به من کلی فحش و بدوبیراه گفت و گوشی را قطع کرد. گوگل و اینترنتی هم برای جستوجو کردن وجود نداشت. بالاخره با بدبختی معنی واژه را فهمیدم و کار را انجام دادم.»
بالا و پایین روزنامهنگاری؛ از بهبود دختر سرطانی تا درگیر شدن با پلیس
شیرینترین خاطره کاریاش متعلق به یک دختر سرطانی است. «یادم هست یکبار خبری درباره یک دختر جوان در روزنامه چاپ کردیم که بیماری سرطان دارد و باید برای مداوا به خارج از ایران برود. آن موقع هنوز محک هم در ایران نبود. کمکم با همین خبر و کمکهای مردم به خارج از کشوررفت و مداوا شد و با یک جعبه شیرینی به دیدن ما آمد و هنوز در زندگی به شیرینی آن شیرینی، شیرینی نخوردهام.» البته در کنار این شیرینی، بعضی خبرها هم برا او مشکلساز میشوند. «یکبار هم خبری علیه یک افسر پلیس چاپ کردیم که در فرودگاه فردی را کتک زده بود. فردای همان روز به فرودگاه رفتم. آن موقع هم کارت ملی نبود و کارت خبرنگاریام را نشان دادم. افسری که مسئول چک کردن بود، روزنامه را از جیبش درآورد و به من نشان داد و پرسید کسی که این خبر را علیه من کار کرده میشناسی؟ فهمیدم همان فرد است. پرسیدم با او چکار داری؟ که بعد از کلی فحش دادن، گفت: اگر ببینمش میکشمش! گفتم: خودم هستم. تا این را گفتم رنگش پرید. به او گفتم عین این ماجرا را بنویس. نوشت و بالاخره به من اجازه رفتن داد و بعدا هم نوشتههای خودش را در روزنامه کار کردیم.»
وقتی دولتها تسلیم رسانهها میشوند!
خودش بیمقدمه شروع میکند و به عادت معلمیاش از وضع دنیای شگفتانگیز خبر و رسانه میگوید. از اینکه اینترنت و شبکههای مجازی، دنیای ما را دگرگون کردهاند تا جایی که بهجرئت میتوان گفت ما در عصر «رسانه سالاری» زندگی میکنیم. «شبکههای اجتماعی ظرف پنج سال گذشته رسانههای جهان را بهاندازه ۵۰۰ سال متحول کردهاند و مثل یک طوفان هستند که شما اگر در و پنجره را هم ببندید باز وارد میشود. این رسانه مجازی اخلاق و رفاقت و چهارچوب ندارد و همین رسانه کارهای بزرگی کرده است. اردوغان را همین شبکههای مجازی نجات داد! برای مثال فیسبوک تمام رسانهها را متلاشی کرد. همینالان یک میلیارد و ۲۰۰ نفر در فیسبوک عضو هستند و سه میلیارد و ۲۰۰ هزار نفر در اینترنت آنلاین است. یا در همین لحظه گوگل سه هزار خبرگزاری را در لحظه آنلاین میکند. هفته گذشته در یک روز ۱۱۲میلیارد ایمیل در جهان جابهجا شد. ما الان رسانه سالاری داریم و تمام دولتها الان تسلیم این شرایط جدید هستند. مثلا اگر من در نشریهام درباره لباسهای المپیک مینوشتم، سریع علیه من ادعای جرم میشد؛ اما همین قضیه وقتی به تلگرام و اینستاگرام کشید، مسئولان تسلیم آن شدند. یا درباره ماجرای بخیه در اصفهان فکر میکنم درمجموع ۱۰میلیون کامنت داشت و خیلی سروصدا کرد. این در حالی است که درباره سریال آقای مدیری که درباره پزشکان بود، هفت هزار پزشک قصد تجمع علیه این مجموعه تلویزیونی را داشتند.»
من سیانان میخواهم
آنقدر در کار روزنامهنگاری استخوان خرد کرده که حالا به قول خودش در ۲۴ ساعت میتواند روزنامهنگار حرفهای را از غیرحرفهای تشخیص دهد. « اگر فقط یک ساعت با یک سردبیر کار میکردم میفهمیدم که او این روزنامه را زمین میزند یا بالا میبرد. یکبار پیش سردبیر «یوم یوری» ژاپن رفتم و از او درخواست کردم به من وقت بدهد. با کلی اصرار توانستم یک دقیقه وقت بگیرم. ژاپنیها در بین آسیاییها خود را تافته جدا بافته میدانند و به همین راحتی وقت ملاقات نمیدهند. تنها سوالی که از او پرسیدم این بود: کار شما اینجا چیست؟ که در پاسخ من گفت: من دو هزار و ۷۰۰ نفر خبرنگار دارم در هفت طبقه و در ۵۰ نقطه جهان نمایندگی دارم. با شبکه زلزلهنگاری ژاپن هماهنگ هستم و دو دقیقه زودتر خطر زلزله را هشدار میدهم. کار من فقط طراحی دو صفحه روزنامه است؛ اما با همین در ژاپن امپراتوری میکنم؛ هر زن و مرد ژاپنی روزانه ۴۵ دقیقه روزنامه میخواند. یا سیانان ۳۰ میلیون مخاطب در ثانیه دارد و اهرم کلیدی آمریکاست که رئیسجمهور آمریکا هم گفت آنقدر که سیانان به من میآموزد، سیا به من نمیآموزد. حتی حسن نصرالله در مصاحبه با این شبکه، وقتی مصاحبهکننده به او گفت تو موشکهایی با برد هزار میخواهی در جواب گفت: من هیچکدام از اینها را نمیخواهم. من سیانان میخواهم! من میخواهم با جهان حرف بزنم.»
هیچوقت صندلی نداشتم!
تقریبا ۲۳ سالی هم میشود که وارد کار تدریس میشود و کسانی که دانشآموخته روزنامهنگاری باشند بعد از نام او سریع «فتوژورنالیسم» را به یاد میآورند. «من در لندن بیشتر در نشریات کار صفحهآرایی روزنامه را انجام میدادم. در آنجا هم کسی را داشتیم که به ما ویرایش عکس یاد میداد. به همین خاطر من بهخوبی این کار را یاد گرفتم. درنتیجه هم در فتوژورنالیسم حرفهای شدم هم در صفحهآرایی و اعتقاد من این است که ما اول دیدنی هستیم بعد خواندنی. برای همین هم در دانشگاه همین درس را تدریس کردم. من در کیهان و ایرنا و ۱۲ روزنامه دیگر کار کردم. در همه ردهها هم در همه روزنامهها کار کردم و خوشحالیم در این بود که هیچوقت در روزنامه صندلی نداشتم. سر کلاس هم هیچوقت ننشستم و هیچوقت صندلی نداشتم!»
نظر شما