خبرگزاری مهر – گروه استانها: چروکهای لابهلای پیشانیاش شبیه خطهای موازی و تارهای دوتار شده است، میگوید: جوانیام را با دوتار به میانسالی رساندم و افسوس که حمایتی نشده است.
مرد دوتارنواز، دستانش رابین سیمهای تار حرکت میدهد و بابیان اینکه «سن تارم از تو بیشتر است»، زخمه بر آن میکشد و ادامه میدهد: دوتارم را مثل فرزندم دوست دارم و همدم روزهای تنهاییم است و بیشتر برای دلم مینوازم.
دستانش را ماهرانه روی سیمها میکشد. بهطوریکه با هر حرکت نوایی برمیخیزد که تا عمق وجودت نفوذ میکند، یکدقیقهای برایم مینوازد و لحظهای از نواختن دست میکشد و میگوید: دوتار ساز دل است و افسوس که جوانترها کمتر با این سازها آشنایی دارند و رغبتشان به موسیقی محلی کم است.
محمدرضا اسحاقی استاد موسیقی بومی و نواحی شمال ایران و خنیاگر موسیقی اصیل و سنتی که عمرش را درراه موسیقی به پیری رسانده است درباره غنای موسیقی بومی مازندران میگوید: موسیقی آیینی و بومی حالت تقدس داشته و ریشه در باورها و آیینهای مازندران است.
وی بابیان این عقیده که عقد میان دخترعمو و پسرعمو در میان آسمانها بستهشده و حالت تقدس داشته است، افزود: من در این حیطه کارکردهام؛ درگذشته رسم بر این بوده که اگر دخترعمویی قصد ازدواج داشته، باید پسرعمو به او اجازه میداده است و حتی در بین بسیاری از اقوام، این امر هنوز وجود دارد و باوجوداینکه اکنون علم برای ازدواج فامیلی مشکلاتی را برشمرده، اما هنوز هم بسیاری از اقوام این امر را باور ندارند و موسیقی بومی به این سنتها پرداخته است.
وی که در حوزه قصص قرانی نیز آثار فاخر برجا گذاشته است، میگوید: از دیگر حوزههایی که بر روی آن کارکردهام، قصص قرآنی و ازجمله آنها؛ داستان حضرت یوسف و به معراج رفتن پیامبر بوده که بسیار زیباست.
وی با اشاره به منظومهای به نام «طبیب»، گفت: این منظومه در رابطه با سرگذشت امام رضا (ع)از حرکت وی تا مدینه تا ضمانت آهو است و دو الی سه، دوبیتی بیشتر نبوده است و بقیه آن را ما کارکردهایم.
اسحاقی در ساماندهی محتوا، ساخت و ترمیم فرم در حوزه ادبیات فولکلوریک فعالیت داشته است و در رابطه با فعالیتهایش گفت: یاری خداوند و تشویق دوستان در این زمینه موجب فعالیتم شده و تااندازهای موفق هم بودهام.
اسحاقی که بهعنوان تنها بازمانده خنیاگری شمال ایران و نواحی دارد درباره تاریخچه زندگی و دلیل آغاز فعالیت خود در حوزه موسیقی میگوید: ازآنجاییکه مادرم شاعر بوده، بسیاری از منظومهها را میدانسته؛ همچنین، من از سن 11 سالگی مورد تشویق معلم خویش، طبری، در گروه سرود قرار گرفتم و این عوامل مشوق من برای ورود به این عرصه بوده است.
همچنین، برخی از گذشتگان، همچون مرحوم قَدَر کمانچه نواز و مرحوم نظام شکارچی، برخی از منظومهها را حفظ بودهاند اما به خاطر اینکه باسواد نبودند، برخی از اشعار را اشتباه میخواندهاند، ما کار آنها را تصحیح کردهایم و تاکنون نیز مشغول به این کار هستیم و حقشناسی و احترام نسبت به ما موجب شده است که بیشتر وارد این کار شویم.
*شما یکی از بازماندگان موسیقی محلی هستید و موسیقی محلی دیگر فراموششده و نسل جوان کمتر به این موسیقی گرایش دارند، چهکار میتوان کرد تا موسیقی مازندران رو به نابودی نرود؟
تا چند سال گذشته اینگونه بوده اما اکنون به شکر خدا، نسل تحصیلکرده به این موسیقی اشتیاق یافته و به آن گرایش یافتهاند و اکنون ما شاگردانی داریم که بسیار بیشتر از ما میخوانند و جای بسی خوشحالی است.
اساتید به بسیاری از هنرجوهای مازندرانی که به تهران برای آموزش میروند، توصیه میکنند که برای آموزش نزد ما بیایند و شاید حدود ده نفر از شاگردان من ازایندست باشند و من هم به آنها آموزش میدهم و علاوه بر آن استعدادیابی نیز میکنیم.
فاصله زیادی میان موسیقی سنتی و مقامی وجود دارد، و دیدهشده که افراد سنتی خوانی که حتی ده جلسه به کلاس مقامی آمدهاند و متوجه شدند که توانایی کار مقامی را ندارند و کار سختی است.
*دایره واژگان نسل جدید، در حال محدود شدن است و کلمات زیادی در چنته شاعران نسل جدید نیست که بتوانند در حوزه فولکلوریک سرایش داشته باشند و در زمان جنون مقدس و حس شاعرانه، واژگانشان محدود است؛ این محدود بودن دایره واژگان تهدیدی برای زبان ما محسوب شده چراکه ما به سمت گویش و سپس لهجه تنزل مییابیم، وجود نخبگانی چون شما که پیوند میان موسیقی کهن مازندرانی و نسل جدید هستید میتواند در این زمینه مؤثر واقع گردد، آیا تاکنون تلاشی برای غنای دایره واژگان و انتقال واژگان به نسل دیگر صورت گرفته است؟ پرسش دیگر اینکه، موسیقیهایی که از اقوام دیگر به مازندران آمدهاند و مازندرانی هستند مانند اکراد که موسیقی آنها هنوز در ادبیات و موسیقی مازندران دچار استحاله نشده است نیز در این خصوص را توضیح دهید؟
تمام اقوام توانستند حرکات آیینی خود را ثبت کنند اما ما مازندرانیها هنوز نتوانستهایم و تنها در نور و کجور در رابطه با حرکات دوران کارهایی انجامشده است و در مازندران مشکلاتی در این زمینهداریم اما ما سعی خود را میکنیم و جای شکر باقی است که نسل جدید تحصیلکردهای که وارد این کارشدهاند، بسیار خوب هستند.
ما در شعر بسیار ضعیف بودهایم و به شاعران تأکید کردیم که باید اشعارشان دارای صنعت شعری باشد و واژگان بومی را در آنها بگنجانیم، وجود این واژگان موجب خواهد شد تا هنرجو به دنبال معنای و یادگیری آن برود؛ همچون کلمات جوله، مِکِنا، چَلِم و واش در این اشعار:
"نِماشون صحرا مِن زَمبِه مال مال جوله مِه دوش و کوگساله مِه بال"
"وِنِه سَر رِه سربند دَوِستی شونی را رِه نَوِره باد تِه سرِ مِکِنا رِه"
"کِجِه شونی مِه پَلی جِه تِه یواش شکل چَلِم و انجیلیه واش
چَنده اِسّا بیّه تِه اِسّا نقاش مِه دِل نازِکه مِه پَلی دَواش"
(چلم و واش گیاهانی هستند که همیشه تازه و شاداب هستند، جوله به معنای کاسه شیر، مکنا به معنای روسری)، همواره به شاگردانم به این کار توصیه میکنم و بر این عقیدهام که گنجاندن واژگان در اشعار خودبهخود موجب علاقهمندی هنرجو و نسل جوان به این واژگان خواهد شد.
*آیا میتوان برای هنرمندان موسیقی مازندران، همچون ارکستر ملی، یک گروه منسجم و واحدی تشکیل شود و در مناطق مختلف استان و حتی کشور اجرای برنامه داشته باشیم؟ در سال گذشته، موسیقی اقوام در این رابطه شکل گرفت که دارای نقص بوده است، از دید شما، بهعنوان بازمانده نسل موسیقی بومی، چه همتی نیاز است تا این امر پیگیری شود؟
بارها به مسئولان هم گفتهام که از ما گذشت اما نسل جوان زودرنج است و با بیمهری شما، قهر خواهد کرد؛ آنها هم باید زندگی کنند و متأسفانه نتوانستهایم این امر به گوش بسیاری برسانیم و ما تنها در زمان برگزاری جشنها استاد هستیم و هنوز بیمه هنرمندان نیستیم، بااینحال خودمان را برای کار فدا میکنیم و این عشق از امثال ما گرفته نشده است و اگرچند جوان هم این مسائل را بدانند حداقل میتوانیم این فرهنگ را حفظ کنیم.
من 50 سال پیش به این نتیجه رسیدهام که اگر موسیقی ما بهصورت داستانی و ریشه در فرهنگ مردم داشته باشد، ماندگار خواهد بود؛ امروز امثال استاد مختاباد بد نمیخواند اما اگر ده تصنیف بخوانند، در یک ماه همه فراموش میشود؛ اما ما ودیگر اقوام داستانهایی با قدمت بیش از هزار داریم و چهار هزار سال پیش از اسلام، در برخی اقوام موسیقی داریم؛ همچون اهورا خوانی در کردستان.
اوج موسیقی ما در اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی بوده و فرازونشیبی که در آن سالها برای مردم اتفاق افتاد، بهصورت منظومهای درآمده، همچون منظومه «توتون جاری» که داستان بیگاریهایی است که در آن دوره از مردم کشیده میشد و نقش هنرمندان در رساندن این وقایع و وقایعی همچون کشف حجاب، زلزله، طاعون بسیار برجسته بوده و از آنها موسیقی داریم؛ توتون جاری داستانی است که گوش دادن به آن نوعی تجدید خاطره برای مردم است و کشورهای دیگر برای معرفی این مسائل بسیار کار انجام دادهاند اما ما هنوز مستندات خود را به مردم نشان ندادهایم و جایگاهی برای آن وجود ندارد.
*تصنیف «ناقه لیلی چه سرعت میبری» ادبیات نوای خراسانی بوده، ولی در متن آن موسیقایی مازنی است، اساتیدی مانند شما جرات کرده و بانوا و اقوام دیگر ترکیبی کارکردهاند؛ این توانایی چرا در دیگر افراد وجود ندارد؟ پیش از سریال پایتخت، شما نه در جایگاه مازندران و غنای موسیقی ایران بلکه در سطح عوام کمتر شناختهشده بودید و این بیانگر قدرت رسانه است، این ایراد در کجاست و چرا اساتید دیگر این قدرت را ندارند که مانند شما کار کنند؟
موسیقی کار ترکیبی، کار هرکسی نیست؛ همه جرات دارند اما این امر نیازمند استعداد است، اکنون شاعران جوان داریم و کارشان خوب است اما هنوز این اتفاق نیفتاده است که آنها جرات خود را زیادتر کنند.
ما داستانهای ایرانی مانند نجما و حسینا داریم که در موسیقی ما با ملودی مازندرانی وجود دارند و در تربتجام با ملودی خاص خودشان خوانده میشود؛ هنگامیکه داستان ریشه در فرهنگ مردم داشته باشد، مردم آن را دوست خواهند داشت و ماندگار خواهد شد.
هر صدسال خداوند هدیهای به یک قوم میدهد، مانند یک فرد پهلوان یا یک خواننده خوب و این هدیه خداوندی است که باید قدردان بود و کمکاریهایی نیز در این رابطه وجود دارد و صداوسیما نقشی در معرفی آن ندارد.
از شما روایتهای متفاوتی (از یک منظومه) شنیدهایم که متفاوت است، دلیل اینکه روایتهای مازندرانی متفاوت چیست؟ آیا نمیتوان از یک شعر مجموعه منسجمی ساخت؟
منظومهای بنام «عباس مسکین» وجود دارد که داستانی عاشقانه است، اما هیچکدام از شعرهای این منظومه ربطی به این داستان ندارد؛ چراکه خنیاگران قدیم سواد نداشتهاند و تنها ملودی برایشان اهمیت داشته و ازاینرو، هر شعری را در آن میگنجاندهاند.
*ما یک سری اشتراکات با نسخههای شاعران قدیمی داریم؛ بهطور مثال، فردوسی در داستان ضحاک میگوید "همی رفت آن شاه گیتی فروز/ به زادگاه در پیش کوه سپروز"و ما زمین و ملکهایی بهمن نام، همچون اسپرز و سپرز داریم؛ آیا تولیداتی در استان مازندران از سوی شاعران یا موسیقیدانان در حال ساخت است که بهعنوان گفتمان یا پارادایمی در عصر معاصر مدعی این امر باشد که حوزه موسیقی ما دچار انفعال و رکود نبوده است؟ بهطور مثال، در حوزه ادبیات یک نوع اسا شعر را داشتهایم اما اسا شعر به آن طریقی که باید پیوند نخورده است و از طرفی هم نمیتوان مدعی بود که غزل مازندران ظرفیت دغدغههای نسل امروز را ندارد، شما در این اتمسفر بیشتر بودهاید؛ آیا ما میتوانیم منتظر تولد یک ملودی یا یک قطعه ادبی باشیم تا از دوره معاصر ما به یادگار بماند؟
شعرهایی که دارای صنعت شعری باشند ماندگارند؛ امروز خوشبختانه، شاید حدود 10 نفر از شاعران ما بهترین هستند و آنها روزی به میدان خواهند آمد و از جشنوارههای اینچنینی باید حمایت کرد، چراکه شاعران در این جشنوارهها استعداد خود را نشان خواهند داد.
خزایی مشاور حوزه موسیقی ارشاد، در رابطه با وضعیت موسیقی بومی مازندران نیز میگوید: متأسفانه ما اکنون آهنگهایی را گوش میدهیم که هیچ سنخیتی با موسیقی مازندران ندارد و این امر بهویژه در غرب مازندران قابلمشاهده است و یکی از دلایل این امر، بیتوجهی مسئولان است؛ چراکه تمام نهادها و صداوسیمای ما در شرق قرارگرفته و به جوانان غرب استان توجه کمتری شده است و اگر به غرب مازندران نیز توجه گردد و استعدادیابی شود، میتوانیم نمایندگان خوبی را برای آینده پرورش دهیم.
نظر شما