۲۹ فروردین ۱۳۹۷، ۱۰:۴۱

سوالات و گله‌های یک عکاس جنگی در سوریه؛

دوست دارم عکاس دفاع مقدس باشم

دوست دارم عکاس دفاع مقدس باشم

«حسن قائدی» عکاس با سابقه خبری است که در جریان بحران‌های سوریه و عراق حضور فعالی داشت. با این عکاس جنگی گفتگو کردیم.

مجله‌مهر: عکاس‌ها راویان صادق یک جنگ هستند. چون از شنیده‌هاشان نمی‌گویند بلکه از دیده‌هاشان حرف می‌زنند. دیده‌هایی که لحظه به لحظه‌اش را عکس می‌گیرند و برایش زمین می‌خورند و زخمی می‌شوند اما باید آن را ثبت کنند. «عکاسی جنگ»‌ در سال‌های اخیر که همسایه‌های غربی ایران در شهرهاشان سنگر زده‌اند تا دشمن تکفیری را از خانه‌ بیرون کنند دوباره جان گرفته ‌است. «حسن قائدی» عکاس  اهوازی مدت زیادی را در مناطق جنگی و عملیاتی عراق و سوریه گذرانده‌ است تا وقایع را این‌بار از نگاه دوربین یک عکاس مسلمان ایرانی روایت کند. با این حال گله‌ها و سوال‌های بی‌پاسخی از مسئولین و مقامات مرتبط دارد. سوال‌ها و درددل‌هایی که در گفتگو با ما مطرح کرد تا شاید به گوش کسی برسند. از این عکاس با تجربه که سالها تجربه حضور در رسانه‌های مختلف داخلی را دارد و کارگاه آموزشی "عکاسی در منطقه جنگی" را در کشور فرانسه گذرانده است به عنوان یک عکاس‌جنگ دعوت کردیم تا حرفهایش را بشنویم. گزارش گفتگوی ما با این عکاس  با سابقه را بخوانید:

«حسن قائدی» عکاس مطبوعاتی و با سابقه است که عکاسی در بحران را از زلزله بم شروع کرد و با عکسهایش توانست مدال طلای فدراسیون جهانی عکاسی را در ایتالیا کسب کند. سپس به عراق رفت برای عکاسی از جنگ اول عراق که در شهر نجف بازداشت شد. از زلزله پاکستان و زلزله ترکیه هم عکاسی کرده است. حدود شش سال اخیر بصورت خودجوش و خودتعریف از مقاومت در سوریه و عراق عکاسی می‌کند. او دو سال پیش با عکس‌هایش از جنگ عراق، توانست در بیست‌وسومین فستیوال گزارشگران جنگ در فرانسه مقام دوم را کسب کند.

عکاس جنگ  نداشتیم، عکاس رزمنده داشتیم

«دوست دارم و سعی کردم قبل از اینکه عکاسِ جنگ باشم، عکاسِ دفاع‌مقدس باشم» جمله‌ای که قائدی روی آن تاکید می‌کند و برایش دلیل و استدلال حرفه‌ای دارد. حسن قائدی معتقد است عکاسی جنگ ایران در سال‌های دفاع‌مقدس با دیگر نقاط جهان کاملا متفاوت است. چون تفکر حاکم بر عکاسان دفاع‌مقدس  متفاوت بود و این موضوع در عکس‌هاشان از جنگ تحمیلی به خوبی مشخص است. عموم عکاسان دفاع‌مقدس از عرصه حرفه‌ای وارد فضای جنگ نشدند بلکه بالعکس با ورودشان به جبهه عکاسی را با آزمون و خطا یاد می‌گیرند. چرا من می‌گویم دوست دارم یک عکاس دفاع‌مقدس باشم؟ باید ببینیم در عکس‌های دفاع مقدس چه اتفاقی افتاده‌است؟ عکاسان دفاع مقدس اکثرا حرفه‌ای نبودند. آنها خودشان را جزوی از رزمندگان می‌دانستند. آنها به جبهه می‌رفتند تا در دفاع از کشور حاضر باشند. دیدند دوربین بیکار است برداشتند و شروع کردند به عکاسی. عکس گرفتند نه برای اینکه عکاس شوند بلکه دیدند با دوربین هم میتوانند به جبهه‌ها کمک کنند. دوربین برای آنها وسیله مطرح شدن و اسم درکردن نبود بلکه وسیله‌ای برای عروج بود. آنها عکاس آژانس‌های خبری و حرفه‌ای نبودند. دغدغه زود رساندن عکس، دغدغه چاپ شدن عکسشان در مجلات را نداشتند. مثلا چهار پنج ماه در جبهه می‌ماند و در نهایت هرچه عکاسی کرده بود را به یک فردی می‌داد که با خودش ببرد تهران برای ظهور و چاپ. خیلی  وارسته‌گی  می‌خواهد که فیلم‌هایت را بفرستی دیگران ظهور و چاپ کنند و اصلا برایت مهم نباشد چه کسی و کجا قرار است از عکس‌هایت استفاده کند. چرا اینگونه رفتار می‌کردند؟ چون تفکرشان تفکر بسیجی بود و  وجه‌تمایز ما با عکاسی دنیا همین نگاه بسیجی‌گونه است. ما عکاس حرفه‌ای نداشتیم، ما "عکاس رزمنده" داشتیم و من آن نوع عکس‌ها را که دیدم و می‌بینم دوست دارم مثل آنها عکاسی کنم. عکس‌هایی که انسانیت و روابط عاطفی حرف اول را می‌زند و عطش و عشق به شهادت عکاس را دوشادوش رزمنده‌ها به سخت‌ترین موقعیت‌ها می‌کشانده و در نتیجه بیننده دقیقا لحظات جنگ را حس می‌کند. در صورتیکه در دنیای حرفه‌ای مبتنی بر سازوکار مالی هیچ رسانه‌ و هیچ عکاسی سعی در حضور در خط آتش و خط اول درگیری را ندارد. در دفاع‌مقدس عکاس‌ها برای شهادت می‌رفتند ولی در دنیای حرفه‌ای برای عکس خوب گرفتن و لذت بردن از امتیازات بعد از عکس خوب گرفتن می‌روند.

 از عکاسان ناپاک فاکتور بگیرید

حسن قائدی دارنده مدال طلای عکس سال آمریکا می‌گوید: منظورم از "عکاس دفاع‌مقدس" آن دسته از عکاسانی هستند که صادقانه و خالصانه در کنار رزمندگان در جبهه حضور مستمر داشتند در خط‌مقدم با رزمندگان زندگی می‌کردند و در عین حال عکاسی هم می‌کردند. آنهاییکه لباس رزم تن کردند و برای دفاع به جبهه‌ها رفته بودند، نه آنهایی که در قالب  تورهای بازدید از مناطق جنگی چند ساعتی می‌آمدند و عکس‌های پشت جبهه و بیمارستان‌های صحرایی را به دروغ بعنوان خط‌مقدم به خورد افکار عمومی دادند. برخی اساتید قرار بود صحنه‌هایی به ما نشان دهند که مثل سیلی به صورتمان برخورد کند. اما متاسفانه گاها عکسهای ساختگی با کپشن‌های نادرست مثل سیلی به صورتمان خورد و تعجب کردیم. متاسفانه یا خوشبختانه عکسهایی که از دوران دفاع‌مقدس در خاطر افکار عمومی ماندگار شده عکسهایی هستند که از پشت جبهه ثبت شدند. میدانید چرا؟ چون برای رسانه‌های معتبر خارجی عکاسی شده بودند. چون در سطح شهرها و نزدیک به امکانات ارسال و امکانات مخابراتی عکاسی شده بودند و سریع چاپ و ارسال شدند در نتیجه به میزان وسیعی در جهان منتشر و در اذهان تثبیت شد. و البته باید به این سازمان‌های رسانه‌ای حرفه‌ای آفرین گفت و از آنها آموخت.

سوریه پل ارتباطی ما با حزب الله است

قائدی می‌گوید پس از تحولات در تونس، یمن، لیبی و مصر و از همان روزهای آغازین اعتراضات خیابانی در سوریه، به سه دلیل احتمال دادم که دامنه جنگ به سوریه هم کشیده خواهد شد. اولا: چون سوریه پل ارتباطی استراتژیک میان ما و حزب الله بود و غرب و آمریکا همیشه در صدد این بودند که رابطه ایران با حزب الله را قطع کنند. ثانیا: عربستان و برخی کشورهای عربی از نفوذ فرهنگی و اعتقادی ایران در خاورمیانه و کشورهای مسلمان هراس داشتند و خیلی دوست داشتند که این ارتباط قطع شود. و ثالثا: درگیری و جنگ در سوریه بهانه‌ خوبی به غرب و آمریکا خواهد داد برای باز کردن پای ناتو به خاورمیانه. که البته آمریکا و اروپا این حد از مقاومت را پیش‌بینی نمی‌کردند. خلاصه اینکه با شروع اعتراضات خیابانی من بلافاصله طرح و نامه‌ام را به دوستانم در انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس دادم چون مطمئن بودم آنها تنها جایی هستند که اهمیت موضوع را درک می‌کنند. آنها اگر چه سعی کردند اما متاسفانه نتوانستند برای اعزام من کاری بکنند. اما من خیلی پیگیری می‌کردم. به هرجایی که فکر کنید نامه زدم تا اینکه یک سال‌ونیم بعد از طریق مرتضی شعبانی با یک گروه مستندساز آشنا شدم که از طرف اتحادیه رادیو تلویزیون‌های کشورهای اسلامی عازم سوریه بودند و من به عنوان عکاس کنارشان رفتم. اگر چه وقتی یک عکاس با یک گروه فیلمساز همراه می‌شود خیلی فراغ بال برای عکاسی ندارد اما در آن شرایط، کار بهتری نمی‌شد انجام داد و خوب بود. در نهایت طرح من آن طور که باید پیش نرفت. چون طرح من شامل سه مقطع بود: سوریه قبل از جنگ، سوریه حین جنگ و سوریه بعد از جنگ. که متاسفانه از وسط جنگ رسیدم و... خلاصه اینکه صحبت از کم‌لطفی‌ها و بی‌احترامی‌ها زیاد است اما تا کنون به حرمت رزمندگان و شهدا چیزی نگفته‌ام.»

چهاردهه از جنگ تحمیلی میگذرد اما هنوز در نقطه صفریم

قائدی معتقداست تجربیات عکاسی دفاع مقدس نادیده گرفته شد:« چهار دهه از جنگ می‌گذرد اما در سوریه و عراق متوجه شدم که متاسفانه به لحاظ رسانه‌ای دقیقا همان جایی هستیم که چهل سال پیش بودیم. در هشت سال جنگ تحمیلی، کار رسانه‌ای ما در سال اول جنگ می‌بایست با سال آخر جنگ فرق می‌کرد اما افسوس که هشت سال فرصت تجربه را از دست دادیم. و حالا هم که بیش از سی سال از انتهای جنگ می‌گذرد همانجا هستیم. کار رسانه‌ای و تربیت نیروی رسانه‌ای برای کشوری مثل ایران که همواره در معرض تهدید و فشار بوده بسیار مهم است. در عرصه نظامی بسیار خوب فهمیدیم و توانسته‌ایم خودمان را به‌روز کنیم و قدرت منطقه و جهان شویم. اما در عرصه رسانه اهمیت این کار را درک نکردیم. حالا بعد از چهل سال سوال من این است که ما از دوران جنگ تحمیلی چه چیزی را با خودمان آوردیم؟ از حضور استراتژیک جوانان عزیزمان در سوریه و عراق چه چیزی را منتشر کردیم؟ آیا اصلا چیز مفیدی ثبت کردیم؟»

انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس باید نقش موثر ایفا کند

قائدی از انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس و نهادهای انقلابی این گله را دارد که چرا در ثبت تحولات منطقه ضعیف عمل کردند و تاثیر مهم رسانه‌ را در چنین مواقعی جدی نمی‌گیرند. قائدی معتقد است « اینکه فرمانده نظامی با رسانه آشنا نباشند طبیعی است اما اینکه نیروی نظامی به حرف بلدها و معتمدها هم اهمیت ندهد غیرطبیعی است. نظامی‌های ما اتفاقا خیلی عکس را دوست دارند اما حاضر نیستند برای تولیدش‌ هزینه کنند. حالا این سوال پیش می‌آید که انجمن عکاسان دفاع مقدس که حدود بیست سال از راه افتادنش می‌گذرد و متاسفانه تنها انجمن مفید جامعه عکاسی هم هست، چرا الان نباید مرجع و معبر ورود عکاسان به مناطق جنگی باشد؟ تا اگر نهادی نظامی و انتظامی هرجایی نیاز به عکاسِ‌جنگ داشتند به انجمن مراجعه کند؟ واقعا چرا با گذشت چهل سال از جنگ تحمیلی نیروی متعهد و متخصص تربیت نکردیم؟ آن‌ هم کشوری مثل ایران که دائم در معرض تهدید و فشار بوده و هست. اگر مجددا حزب الله یعنی بازوی ایران در لبنان درگیر جنگ شود آیا باید عکس‌های نبرد و فداکاری حزب‌الله را در خبرگزاری رویترز و فرانس‌پرس جستجو کنیم یا اینکه نیروی رسانه‌ای و عکاس خودمان را داشته باشیم؟ و خیلی موضوعات و مسائل دیگر که متاسفانه ثبت نشد و از دست رفت. مثلا  «تفحص شهدا کاری‌ست که تنها در ایران انجام می‌شود. هیچ جای دنیا چنین چیزی ندارند که مادری بعد از چهل سال استخوان پسرش را بگیرد و ببوسد و روی سرش بگذارد. چرا عملیات تفحص شهدا بطور جدی عکاسی یا منتشر نمی‌شود؟  یا مثال دیگر اینکه ما بیشترین میزان خنثی‌سازی مین را در جهان داشتیم. همان مین‌هایی که آمریکا و انگلیس و فرانسه به عراق فروختند. چرا اینهمه عملیات خنثی‌سازی ثبت نشد؟ چرا کتاب عکسی از خنثی‌سازی میادین مین نداریم تا به مدعیان حقوق‌بشر نشان دهیم؟ 

در جهان اسلام رسانه تاثیرگذار نداریم

نداشتن رسانه‌ای با معیارها و جایگاه جهانی و فقدان یک رسانه قدرتمند که بتواند در سطح جهانی رصد شود از مشکلاتی است که قائدی می‌گوید دست عکاسان ایرانی را بسته‌است: «ما متاسفانه رسانه قدرتمندی در دنیا نداریم. روسیه چندین رسانه مثل راشاتودی و اسپوتنیک دارد که در دنیا رصد می‌شوند و در این سالها توانستند حرف جهان اسلام و مقاومت را به گوش دنیا برسانند. برای اینکه اهمیت رسانه را بدانید یک مثال میزنم: سه سال پیش در دمشق در جای بدی یک ماه تنها و منتظر بودم که من را به حلب بفرستند. دائم می‌گفتند نمی‌شود، هواپیما نمی‌رود، راه‌های زمینی امن نیست. اما عصر یک روز یک خانم خبرنگار از روسیه آمد و من فردا صبح خبردار شدم که رفته‌است حلب. خیلی ناراحت شدم و داد و بیداد کردم که من یکماهه اینجا هستم اما او دیروز آمد و امروز فرستادیدش حلب. افسر سوری در عصبانیت حرف دلش را صادقانه زد. گفت: «این خانم حرف ما را به تمام دنیا نشان می‌دهد. اما تو چی؟» راست می‌گفت. ما رسانه نداریم. منظورم از رسانه یعنی یک سی ان ان یا یک رویترز مسلمان است که دنیا حرفش را بشنود که متاسفانه نداریم. حدود ده سال پیش قرار بود رسانه‌ای برای جهان اسلام داشته باشیم که از طرف آقای فضائلی به مراحل نهایی هم رسید اما نمی‌دانم چرا منتفی شد. چرا حداقل یک رسانه بزرگ عکس نداریم که اگر یک مجله خارجی عکسی از منطقه ما می‌خواست به آن مراجعه کند یا سفارش بدهد؟ چرا در جهان اسلام یک آژانس عکس نداریم؟ چرا نداریم؟ عکاس بسیجی نداریم؟ که داریم. پول نیست؟ که ظاهرا برای هر چیزی پول هست. مدیر رسانه‌ای نداریم؟ که داریم. اما فرمانده نظامی که تفکر رسانه‌ای داشته باشد نداریم. من از دولتمردان فرهنگی انتطاری ندارم که به موضوع مقاومت اهمیت بدهند. اما از مدیران رسانه‌ای بسیج و سپاه انتظار دارم. از مسئولین بنیاد فرهنگی روایت و موسسه اوج  موکدا انتظار دارم و سوال می‌کنم چرا تاکنون این اتفاق نیفتاده؟ چرا باتوجه به تجربیاتی که در جنگ داشتیم و دیدید که در ثبت و ضبط عملیات‌ها چقدر عکاس مهم است، برای تربیت عکاس کاربلد و معتمد کاری نکردید؟ جوانان ایرانی و مدافعان حرم حدود سه سال زودتر از سربازان روسیه وارد میدان جنگ سوریه شدند اما فعالیت‌های رسانه‌ای آنها بسیار قوی‌تر از ما بوده. برای همین شما عکس پوتین را در و دیوار سوریه زیاد می‌بینید. روی بسته‌های کمک‌های روسیه برای مردم جنگ زده سوریه تبلیغ جالبی دیدم. عکس پرچم روسیه و سوریه کنار هم بود و زیرش به زبان عربی نوشته شده بود: ما با شماییم!»

گفتند عکس‌های تو برخلاف همه حرفهایی‌ست که دنیا درباره سوریه می‌زند

حسن قائدی یک مجموعه عکس دارد که به زندگی مردم سوریه در زمان جنگ می‌پردازد. زندگی که زیر سایه جنگ همچنان جریان دارد. او درباره این مجموعه عکس گفت:« من اهوازی هستم. وقتی جنگ ایران و عراق تمام شد یازده سال داشتم و جنگ را حس کردم. بمباران‌ها را دیده‌ام. یادم هست یک روز بیست‌ فروند هواپیمای عراقی آمدند و اهواز را شخم ‌زدند. من کوچک بودم و عشقم این بود که بپرم پشت‌بام و هواپیماها را ببینم ولی مادرم جیغ میزد بیا پایین. روزی را یادم هست که خبر آوردند اطراف دبیرستان خواهرم بمباران شده، گریه‌های آن روز مادرم را فراموش نمی‌کنم. صف اتوبوس‌هایی که بدون صندلی بودند و گل مالی شده بودند در نزدیکی بیمارستان گلستان برای ما یک مفهوم داشت: یعنی اینکه دیشب عملیات شده بود و اتوبوس‌ها مجروح آوردند به بیمارستان. من زندگی زیر سایه جنگ را حس کردم. بمباران می‌شدیم اما مدرسه می‌رفتیم. پارک و سینما می‌رفتیم، عروسی‌ها برقرار بود. وقتی سوریه رفتم و دیدم که نمی‌توانم به خط مقدم بروم دو راه داشتم یا اینکه برگردم یا اینکه تمام توصیه‌های امنیتی  مبنی بر خارج نشدن از محل اقامت از ترس ربایش را کنار بگذارم و بروم و از زندگی مردم عکاسی کنم و نشان دهم که زندگی همچنان در جریان است. می‌دانستم عکس‌هایی  می‌گیرم که اگر چه برای من عادی است اما دیگران از دیدن‌شان متعجب خواهند شد. در یکی از کشورهای اروپایی فرصتی دادند تا در جمع عکاس‌ها یک اسلایدشو داشته باشم. وقتی عکس‌های زندگی مردم در سوریه را نشان دادم حاضران برای بعضی عکس‌ها کف زدند. نمی‌دانستند که زندگی در سوریه  اینطور جریان دارد. نمی‌دانستند بشاراسد میان مردم اینقدر حامی دارد چون تا الان چیز دیگری شنیده بودند. وقتی این عکس‌ها را به یکی از عکاسان "آژانس نور" دید با تعجب گفت: «تو در عکس‌هایت حرفی میزنی که دنیا معکوسش را می‌گوید. گفت رسانه‌های دنیا می‌گویند زندگی در سوریه وجود ندارد و دولت مردم را اسیر کرده اما تو برعکس می‌گویی». بله چون رسانه نداریم نمی‌توانیم حرفمان را به دنیا بگوییم ولی آنها چون رسانه دارند حرف‌شان را همه دنیا می‌شنود.  

به من می‌گویند مواظب خودت باش؛ بیمه نیستی!

قائدی می‌گوید داشتن بیمه  نباید دغدغه عکاس جنگ باشد. عکاس ایرانی بدون پشتوانه به منطقه جنگی می‌رود. حین کار نباید مدام نگران هزینه درمان و مجروحیتش باشد: «جنگ که شوخی ندارد. در جنگ حق با کسی است که اسلحه دارد و هیچ توصیه و شعار روشنفکری در آنجا به کار نمی‌آید. در عراق در عملیات کرکوک با بچه‌های خط‌شکن رفتم جلو به نقطه‌ای رسیدیم که داعشی‌ها ما را زیر آتش گرفتند. برای دقایقی جهنم شد. دراز کشیدم و حتی نمی‌شد سرم را بالا بیاورم. خیلی ترسیده بودم. می‌دیدم که عده‌ای چهاردست‌وپا روی زمین حرکت می‌کردند. یک لحظه تصمیم گرفتم چند متر بدوم و جلوتر بروم، با خودم گفتم خدایا اگر قرار است چیزی شود یک تیر بخورد توی سرم و همه‌چیز تمام شود. خواهشا مجروح نشوم چون نه بیمه هستم و نه پول مداوا دارم. آیا به عنوان عکاس جنگ باید به این چیزها فکر کنم؟ آنهم وسط عملیات که باید فقط به فکر عکاسی باشم؟ می‌دانستم اگر اتفاقی برایم بیافتد به من می‌گویند مگر ما گفتیم برو؟ همیشه هم به من می‌گویند مواظب باش تو بیمه نیستی‌ها! خیلی عجیب است کسی سعی نمی‌کند موانع را کم کند!»

بیست سال بعد سراغ عکس‌هایم می‌آیند

حسن قائدی در انتهای صحبت‌هایش می‌گوید: «از انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس تشکر می‌کنم که گهگاهی به من کمک مالی کردند. اگر چه هزینه‌های من در سفرهای چندساله به سوریه و عراق خیلی خیلی بالا بود و تمام تجهیزاتم را از دست دادم اما دستاورد بزرگی داشتم و آن هم ثبت و ضبط بخش مهمی از تاریخ جهان اسلام است و قطعا در آینده ارزش ثبت این وقایع بیشتر مشخص خواهد شد. روزی که سوریه را انتخاب کردم به خودم گفتم: فضای هنری و روشنفکری نمی‌گذارند دیده شوی. فضای هنری ما وارداتی است و چندتا عکس از محدویت زن ایرانی می‌خواهد چون بازار خوبی در نمایشگاه‌هها و فستیوالهای خارجی دارد. جامعه هنری و جامعه عکاسی ما دغدغه جهان اسلام و مقاومت اسلامی ندارند. من می‌دانستم ویزای سوریه به پاسپورتم بخورد خیلی جاها نمی‌توانم بروم. اما دغدغه من ویزای آمریکا و اروپا نبود. خوشحالم که توانستم بخش مهمی از تاریخ جهان اسلام و تاریخ مقاومت را ثبت کنم و می‌دانم بیست سال بعد سراغ این عکس‌ها می‌آیند چون می‌فهمند ای وای چه بخش مهمی از تاریخ را پوشش نداده‌اند. من می‌دانم قطعا این اتفاق خواهد افتاد و عکسهای مظلوم این روزهای من بعدها بدرد خواهد خورد و ارزشمند خواهد شد. اگر چه خیلی آسیب دیدم و هزینه دادم.»

کد خبر 4274248

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • محمد جواد فرمانی IR ۰۱:۵۳ - ۱۳۹۷/۰۱/۳۱
      0 0
      سلام حسنن آقا، ممنون از مصاحبه زیباتون و عجب حرفهای دردناک و ناراحت کننده ای انشاءالله عمر پربرک و عاقبت بخیری داشته باشید