۱۴ اسفند ۱۳۸۵، ۱۴:۲۷

/ به مناسبت سالروز درگذشت " آنا آخماتوا " شاعره روسی /

فکر نمی کردم شاعر روسیه خواهم شد

فکر نمی کردم شاعر روسیه خواهم شد

در چنین روزی در سال 1966 میلادی آنا آخماتوا شاعر پیشرو اوکراینی در سن هفتاد و شش سالگی درگذشت. به همین مناسبت زندگینامه و اشعاری از آخماتوا از نظر می گذرد.

به گزارش خبرنگار مهر، آخماتوا شاعر پیشرو ادبیات روس در شرح زندگی‌ خود آورده است: " در 1889 سال‌ تولد من، چارلی‌ چاپلین‌ به‌ دنیا آمد، (سونات‌ کرتروز)1 تولستوی‌ منتشر شد، برج‌ ایفل‌ ساخته‌ شد و هیتلر و ظاهراً‌ الیوت‌ هم‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشودند. در تابستان‌ آن‌ سال‌ فرانسویان‌ صدمین‌ سالگرد به‌ آتش‌ کشیدن‌ باستیل‌ را جشن‌ گرفتند و در شب‌ تولد من، 22 ژوئن، جشن‌ چله‌ تابستان‌ برگزار می ‌شود... نام‌ مرا به‌ یاد مادربزرگم‌ (آنا یگرونا موتوویلوا) آنا گذاشتند. مادر او آخماتووا شاهزاده‌ تاتار بود و از نوادگان‌ چنگیزخان. نام‌ ادبی ‌ام‌ را از او وام‌ گرفتم. آن‌ زمان‌ فکر نمی ‌کردم‌ شاعر روسیه‌ خواهم‌ شد. من‌ در شهری‌ حومة‌ ادسا در خانه ‌ای‌ ویلایی‌ به‌ دنیا آمدم.‌.."

آنا آخماتووا 11 ژوئن‌ 1889 در اودسا در خانواده‌ یک‌ مهندس‌ نیروی‌ دریایی‌ متولد شد. سال بعد به همراه خانواده‌ به‌ تسارسکویه‌ (نزدیک‌ سن‌ پترزبورگ) نقل‌ مکان‌ کرد.1900 - 1905 آنا وارد مدرسه‌ گرامر تسارسکویه‌ شد و نخستین‌ شعر خود را سرود. پدر و مادرش‌ در 1905 از هم‌ جدا شدندد؛ مادرش‌ بچه‌ها را با خود ابتدا به‌ اوپاتوریا و سپس‌ به‌ کیف‌ برد و آنجا ساکن‌ شد.آنا دو سال بعد از دبیرستان‌ گرامر فارغ ‌التحصیل‌ و برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ در رشته‌ حقوق‌ وارد دانشگاه‌ مخصوص‌ زنان‌ شد و دو سال‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت و سپس نخستین‌ شعرش " بر انگشتان‌ دست‌ او حلقه‌های‌ درختان‌ است " را در 1910 در نشریه روسی‌ زبان‌ سیریوس‌ که‌ در پاریس‌ منتشر می‌شد، به چاپ‌ رساند.

اشعاری از آنا آخماتوا :

چرا این قرن بدتر از قرن‏هاى دیگر است

شاید از این رو که غرق در اضطراب

روى سیاه‏ترین زخم خم شده است‏

بى‏آنکه بتواند درمانش کند.

در غرب، خورشید زمینى هنوز پرتوافکن است‏

و زیر اشعه‏اش بام‏هاى شهر مى‏درخشند

اینجا زنى سفیدپوش بر درها صلیب مى‏کشد

و آهسته کلاغ‏ها را صدا مى‏کند.

اهدا

کوهها در برابر این‌ اندوه‌ سر خم‌ می‌کنند

رودخانة‌ باشکوه‌ از جریان‌ می‌ایستد

اما میله‌های‌ زندان‌ دوچندان‌ محکم‌ است‌

و نقب‌های‌ محکومان را در پشت‌ خود پنهان‌ می‌دارد

و دلتنگی‌ روزهای‌ مرگبار را.

دست‌غیب

 سرزمینی‌ که‌ از آن‌ ما نیست‌

ولی‌ تا ابد خاطره‌انگیز است‌

و آب‌ دریایش‌ شیرین‌ است‌ و یخ‌ زده.

 و در ژرفا ماسه‌ از گچ‌ سفیدتر است،

و هوا مستی‌افزا چون‌ شراب،

انبوه‌ کاخهای‌ زردفام‌

در لحظة‌ غروب‌ عریان‌ ایستاده‌اند‌. 

کد خبر 457059

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha