بدون شک یکی از پایه های تثبیت کننده آنچه که امروز گفتمان شعر رسمی نامیده می شود، شعرهای او در کتابی تحت عنوان «هشت کتاب» است. اگر چه مدعیان اصلی گفتمان شعر رسمی، این امر را نادیده می گیرند و همواره در چنین مواقعی دچار فراموشی می شوند.
در سراسر دهه شصت که اوج گسترش شعر سپهری بود، سعی منتقدان شعر بر اثبات این مسئله بود که اولاً شعر سپهری چون شعری اجتماعی نیست، نسبت به شعرهایی که از نظر این منتقدان، اجتماعی قلمداد می شد، از ارزش کمتری برخوردار است، ثانیاً چون شعر سپهری شعری فاقد ساختار و شکل است، امتیاز کمتری نسبت به شعرهای ساختارگرا باید به آن اختصاص داد.
امروز می دانیم که هیچ یک از این دو مسئله نه معیار ارزش گذاری شعرند و نه منتقدان آن سال ها تعریف های قابل قبول و دقیقی از این معیارهای اشتباه درک و فهم شده خود داشته اند. حرف های استعاری زدن از وقایع روز، شعر اجتماعی نمی سازد. ساختار و شکل نیز در اثر رابطه های کلیشه ای بین بخش های مختلف یک شعر پدید نمی آید. سپهری در روز اول اردیبهشت ۱۳۵۹ در اثر سرطان خون درگذشت، اما شعر او تازه تولد خود را آغاز کرده بود. آنچه سپهری در شعر به انجام رسانده است، همواره در حکم مکانی زبانی برای فرا رفتن از جهات گوناگون پیش روی شعر امروز است.
امشب / در یک خواب عجیب / رو به سمت کلمات / باز خواهد شد. این کلمه ها در ابتدای شعر «تا انتها حضور» نوشته «سهراب سپهری» قرار گرفته اند. خود شعر «تا انتها حضور» آخرین شعر از آخرین کتاب شعر «سپهری» است. «ما هیچ، ما نگاه» نام آخرین کتاب اوست که حالا در انتهای «هشت کتاب» سپهری قرار گرفته است. بسیار خب، ولی این نشانی دادن ها از شعر سپهری چه کمکی در خواندن شعرهای او می کند، قرار است چه چیزی را نشانمان بدهد؟
تا به حال همه کتاب ها، مقاله ها، یادداشت ها، سخنرانی ها و اظهارنظرها در موافقت یا مخالفت با شعرهای سپهری، حول و حوش معنا کردن و تفسیر شعرهای او پدید آمده اند. موافقان و مخالفان، در حقیقت موافق یا مخالف استنباط های خود از شعرهای او بوده اند. خود شعرها برای این افراد که طی بیش از دو دهه تعدادشان کم هم نبوده، ناخوانا مانده است. برخی از شاعران و منتقدان هم بودند که در سال های نه چندان دور، گمان می کردند شارحان مکتب ساختارگرایی اند و اینجا و آنجا، کتبی و شفاهی با افتخار اعلام می کردند که شعر سپهری نه ساختمان دارد نه شکل. و حالا می دانیم که این لطیفه ها هم کمکی به خواندن شعر سپهری نمی کنند. همان طور که دیدگاه های ایدئولوژیک تنها باعث یک جهت دادگی خاص و البته ساکن در قرائت شعرهای او و شعر معاصر ایران شده بود.
به نظر می رسد حالا وقت آن رسیده که شعرهای سپهری را به کمک شعرهای سپهری بخوانیم. خواندنی از ابتدا. همه آنچه درباره شعرهای او گفته اند و نوشته اند، به جای خود محفوظ، اما همه این حفظیات نباید جای شعرهای سپهری را بگیرد و باعث پنهان ماندن افق های گسترده تر شعر او شود.
برای خواندن شعر «تا انتها حضور» هر خواننده احتمالی می تواند تا انتها در زبان شعر حضور داشته باشد. لازم نیست با بیرون این شعر، با خوانده ها و دانسته های قبلی قطع رابطه کند، کافی است مثل اسم «ما هیچ، ما نگاه» به زبان این شعر نگاه کند.
نگاهی بین حضور و غیاب، بین انجام شده و نشده، بین فعال بودن و بی فعل بودن. آن وقت تمام شعر «تا انتها حضور» به یک خواب عجیب تبدیل می شود. خوابی رو به سمت کلمات. آنچه در این خواب دیده می شود چیزی جز کلمه ها نیست. می توان گفت در این شعر «زبان» دارد خواب دیده می شود. اما به تعبیری در چنین خوابی، «زبان» بیدار است. می داند که دارد چه کاری انجام می دهد. طبق دستور هست ولی طبق عرف نیست. و همین طبق عرف نبودن به آن امکان می دهد، تصویرهایی زبانی بسازد. زبانی که می توان بیشتر تصورش کرد. و می دانیم که این تصور، ساکن، ثابت و قطعی نیست. هیچ وقت نمی توانیم اطمینان داشته باشیم که یک امر کاملاً دیداری اتفاق افتاده است. تمام فعل های این شعر از نظر دستوری، در آینده اتفاق می افتند.
بیایید این طور نتیجه بگیریم که این شعر دارد خوانده شدن خودش را پیشگویی می کند. هر بار برای هر خواننده احتمالی و از ابتدا، دیدن «خواب عجیب» و خواندن این شعر برهم منطبق می شوند و جالب اینکه همان طور که به تعبیر ما «زبان» در این شعر بیدار است، خواننده احتمالی شعر نیز در بیداری باید این خواب عجیب را ببیند. حالا اگر به قول یکی از سطرهای شعر صدای پای آب، جور دیگری ببینیم، این خوابی که از زبان داریم می بینیم، عجیب تر هم خواهد شد. رو به سمت کلمات وقتی نگاه کنیم، هر بار به هر یک از نقش های دستوری کلمات می توانیم به صورت «مطلق زبان» نگاه کنیم که لزوماً قصد و نیت خاصی را و به تبع آن معنای از پیش مشخص شده ای را حمل نمی کند، در این صورت «بازی های زبانی»ای شکل می گیرند که تا پیش از رو کردن به سمت کلمات، دیده نمی شدند. در قسمتی از شعر «تا انتها حضور» می خوانیم:
سیب خواهد افتاد/ روی اوصاف زمین خواهد غلتید / تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
به جای کلمه هایی که نقش دستوری «اسم» دارند، کلمه «زبان» را جایگزین کنید. خواهید دید که این خود «زبان» است که دارد می افتد، روی اوصاف خودش می غلتد و همه اتفاق های دیگر این شعر، در آن و برای آن می افتد. بار دیگر همه فعل ها را بردارید و در این شعر از کلمه «زبان» فعل بسازید و جایگزین کنید. آن وقت هر تصوری که از کلمه ها دارید، هر شناختی که پیش خودتان از هر کلمه ای سراغ دارید، «زبانی» خواهد شد، به خودش خواهد برگشت. با هر آنچه تا به حال درباره این شعر گفته و نوشته بودند، غریبه خواهد شد. وقتی در این شعر می خوانیم:
ته شب یک حشره / قسمت خرم تنهایی را/ تجربه خواهد کرد
و رو به سمت کلمات، یکی از سمت های کلمات، نگاه کنیم، تجربه کردن هم عرض زبانی کردن خواهد بود. و این اتفاق نه در «ته شب»، بلکه در «ته زبان» خواهد افتاد. جایی که زبان هر معنای از پیش تعیین شده ای را کنار می زند تا به همه معناهای ممکن دسترسی داشته باشد. رو به سمت دیگری از کلمات، تنها قسمت زبانی «تنهایی» تجربه خواهد شد که در یک بازی زبانی دیگر «قسمت خرم» زبان هم می تواند تلقی شود. پس در شعر «تا انتها حضور» به طور بالقوه، «زبان» تا انتهای خود می تواند حاضر شود. به این شرط که مثل اسم «ما هیچ، ما نگاه» به آن توجه شود. در چنین خوانشی این شعر به سمت خودش باز می شود، خودش را می گوید و مثل انتهای شعر، داخل خودش اتفاق خواهد افتاد.
از سوی دیگر با شعر «تا انتها حضور» می توان در تمام شعرهای «ما هیچ، ما نگاه» گردش کرد. تمام شعرهای این کتاب به هم مربوطند و حتی با خواندن نام شعرهای این کتاب چه به همین ترتیب که در کتاب قرار گرفته اند و چه با تغییر در ترتیب قرار گرفتن شعرها، می توان به شعری نزدیک به هر یک از شعرهای کتاب «ما هیچ، ما نگاه» رسید. حتی می توان کل «ما هیچ، ما نگاه» را یک شعر چهارده اپیزودی در نظر گرفت.
به این ترتیب می توان هر یک از شعرهای «ما هیچ، ما نگاه» را به کمک بقیه این شعرها خواند. وقتی خوانش پیشنهادی حاضر را یک بار دیگر مرور کنید، هم همه آنچه را که تاکنون گفته شد می توان به بقیه شعرها گسترش داد و هم با پیشنهادهای شعرهای دیگر، می توان شعر «تا انتها حضور» را مورد خوانش قرار داد.
نظر شما