به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از روکو رونچی است که توسط اسدالله رحمان زاده ترجمه شده است.
سخت است که فرد در مقابل وسوسه قیاس در هنگام تلاش برای فهمیدن وسعت رویدادی پاندمیک مقاومت کند. در تأملاتی همراه با گسترش کنترل نشده آن، Covid 19 به نوعی استعاره تعمیم یافته، تقریباً به نماد ناگهانی وضعیت انسان در پس از مدرنیته تبدیل شده است. اتفاقی که چهل سال پیش با HIV افتاد، امروز در حال تکرار است. این بیماری همه گیر به شکل نوعی از آزمایش تجربی ظاهر میشود که قادر به آزمایش فرضیههای مختلف است چون سیاست تا تأثیرات جهانی شدن، تا به دگرگونی ارتباطات در زمان اینترنت – تا اینکه میرسد به ارتفاعات بهترین حدس و گمانهای متافیزیکی. انزوا ، بی اعتمادی و سو ظن ناشی از ویروس، باعث میشود آن را به نوبه به «پوپولیست» و «حکم ران» بدل کند. به نظر میرسد اقدامات اضطراری را که بر ما تحمیل میکند، «حالت استثنایی» را که زمان حاضر از الهیات سیاسی قرن بیستم به ارث برده است، جهانی میکند و این نظریه فوکو را تأیید میکند که قدرت حاکمیت مدرن بیوپولیتیک (زیست-سیاست) است. (قدرتی که در تولید، مدیریت و اداره «زندگی» به هم articulate میآید.). همچنین، به دلیل ناشناسی اساسی ای که مشخصه آنست، به نظر میرسد ویروس همان کیفیت غیرمادی را دارد که سلطه سرمایه داری مالی را پایه گذاری میکند. به دلیل اینکه چقدر مسری است، میتوان آن را به راحتی با ماهیت پیش تأملی و «ویروسی» ارتباط آنلاینی مقایسه کرد. نکته آخر اما نه از نظر اهمیت، اینکه ویروس علامت وضعیت ابدی انسان را نشان میدهد. در صورتی که فراموش کرده ایم که فانی، محدود، محتمل، در وجه فقدان، در خواستی هستی شناسی و غیره هستیم، ویروس اینجاست که به ما یادآوری کند، مجبورمان کند که مراقبه کنیم و گیج سریمان را تصحیح کنیم، ما این مصرف کنندگان اجباری. این ملاحظات مشروع است. آنها در واقع کاملاً قابل توجیه اند. هرچند اینها همچنین نقایص شأن هستند. اگر آنها معنا میدهند، دقیقاً به این دلیل است که آنچه را که شناخته شده نیست به شناخته تقلیل میدهند. آنها از ویروس به عنوان اثباتی شهودی استفاده میکنند که –اگر اصلاحات پدیدارشناختی را بکار ببریم—به انتظاری که نظری است پاسخ دهند. برای بینش انتقادی که پیرامون ویروس ایجاد شده است ، Covid 19 مانند نام یک فیلم علمی تخیلی است که برای تأیید دانشی که از پیش داریم استفاده میشود.
اما اگر این واقعیت داشته باشد که ویروس ویژگی یک رویداد را نشان میدهد (انکار این امر دشوار خواهد بود)، پس باید «فضیلت» خود را نیز داشته باشد. وقایع چنین نیستند زیرا آنها «اتفاق می افتند» یا حداقل نه فقط به این دلیل. وقایع «امور مسلمfacts » نیستند. برخلاف واقعیتهای ساده، وقایع دارای یک «فضیلت»، یک نیرو، یک خصوصیت، یک vis [در لاتین «زور»] هستند، یعنی آنها کاری انجام میدهند. به همین دلیل، یک رویداد همیشه روان تکانشی traumatic است تا جایی که ممکن است بگوییم اگر تکانش trauma وجود نداشته باشد رویدادی وجود ندارد، که اگر تروما وجود نداشته باشد، به معنای واقعی کلمه هیچ اتفاقی نیفتاده است. دقیقاً رویدادها چه انجام میدهند؟ وقایع تحولاتی را ایجاد میکنند که قبل از وقوع آنها حتی ممکن نبودند. در واقع، آنها فقط «بعد» از اینکه روی میدهند، شروع به بودن میکنند. به طور خلاصه، یک واقعه چنین است زیرا امکان «واقعی» را ایجاد میکند. باید در نظر داشت که در اینجا «ممکن» صرفاً به معنای انجام شدنی است. امکان به معنای توانایی انجام کاری است. امکان هیچ چیز انتزاعی نیست، این تصور آزاد دنیاهای دیگری بهتر از این جهان نیست. در سطح عملگرا، بدون این که در متافیزیک زیاده روی کنیم، امکان فقط «توانایی» است و توانایی چیزی بیشتر از عمل نیست، فعالیت متعین. از این رو «فضیلتِ» یک رویداد شامل امکان بخشیدن به استفاده از روشهای قابل استفاده operational methods است، روشهایی که «قبلاً» به سادگی غیرممکن و غیرقابل تصور بودند. از این رو میشود نتیجه گرفت که یک رویداد فقط میتواند از آیندهای که ایجاد میکند (و نه از گذشته) شروع شود، زیرا رویداد تحول بخش است، زیرا آن چیزی را ایجاد میکند که واقعی است و با آن امکان [های جدید] را. بنابراین در عقل سلیم این درست است که در مورد یک رویداد به عنوان «فرصتی» برای «ایجاد فضیلتی در وضع ضروری» فکر شود.
ما بیش از اندازه به واقعه Covid 19 نزدیکیم که بتوانیم نگاهی اجمالی به آیندهای که حمل میکند داشته باشیم. ترس ما انسانی است، و این باعث میشود که ما شاهدانی غیر قابل اعتماد باشیم. با این حال برخی از علائم تغییر پارادایم که این ویروس تولید میکند، از قبل قابل مشاهده است و حس غیر منتظرهای را نشان میدهند. جالبترین آنها احتمالاً ناپدید شدن ناگهانی ایدئولوژی مرتبط به «دیوارها» است. ویروس در زمانی آمده است که به نظر میرسد که این سیاره به سمت اعتقاد مشترکی همگرا شده است که تنها پاسخ به «تهدیدات» ناشی از جهانی سازی، تعریف مجدد مرزهای محافظت شده و هویتهای قوی است. پوپولیسم از کتاب متنفر است، اما به طور دگماتیکی معتقد به تقدم «فرهنگ» است، به معنای مردم شناسی آن. نوع جامعهای که تبلیغ میکند در واقع تاریخی، رمانتیک، و سنتی است. این جامعه بنا به تعریف محلی است، دشمن قسم خورده انتزاع منجمد جهان وطنی است. آنچه که از نگاه پوپولیسم حتی بیگانهتر است، طبیعت است که چیزی غیر از منبعی برای بهره برداری در خدمت رفاه جامعه نیست (فقط میشود به مورد بولسونارو و جنگل زدایی در آمازون، ترامپ و بی تفاوتی او به گرمایش زمین، و نفرت سالوینی از گرتا [دختر نوجوانی که برای مبارزه با گرمایش زمین فعالیت میکند] … فکر کرد). پوپولیست ها هرگز در این ایده که بشریت «استثنایی» است شک نمیکنند. در مقابل، این امری ایمانی است. ممکن است اضافه کنم که اگر پوپولیستی صلیب را می بوسد، به این دلیل است که این عمل از نظر تئولوژیکی این استثنا را تأیید میکند. در طی چند روز و با سرعتی باورنکردنی، ویروس همه ما را مجبور کرده است که خواسته یا ناخواسته— با اقدامات روزمره (دستان خود را بشویید…) – سرنوشت جامعه جهانی، و بیشتر، سرنوشت اجتماع انسان با طبیعت را عهده دار شویم. تعصبات فرهنگی و انسان مدارانه ما با عمل آهسته و تقریباً همواره ناکارآمد آموزش و پرورش غلبه نشد: یک سرفه کافی بود که این را غیرممکن سازد که از قبول مسئولیتی که هر فرد نسبت به همه موجودات زنده دارد سرباز زند، بخاطر این واقعیت ساده که ما همه (هنوز…) بخشی از این دنیا هستیم، و تمایل به آن داریم که بخشی از آن بمانیم...
با استفاده از نیروی عینی تکانش، ویروس نشان میدهد که کل همیشه در جز متضمن است، که «همه چیز به معنای خاصی در همه چیز هست» و اینکه در طبیعت هیچ منطقه خودمختار وجود ندارد که یک استثنا باشد. همانطور که اسپینوزا، با تمسخر ادعاهای برتری «روح» بر «ماده» نوشت، در طبیعت «تسلط بر دیگری» وجود ندارد. مونیسم ویروس وحشی و ماندگاری آن بی رحمانه است. اگر فرهنگ، اتحاد را بر هم میزند، اگر موانع بر میافرازد و ژانرها را بنا میسازد، اگر درجه بندی در مشارکت در مفهوم انسانیت را تعریف میکند، با ترسیم مرزهای وحشتناکی بین «ما» و «بربرها»، ویروس، برعکس، موجب ارتباط ما میشود و ما را مجبور میکند تا راه حل های مشترک را جستجو کنیم. هیچکس، در زمانی چنین، نمیتواند فکر کند که متکی بر خودش، میتواند خود را نجات دهد، و همچنین بدون در نظر گرفتن طبیعت در این روند، انجام این کار امکان پذیر نیست. گفته میشود که این بیماری همه گیر منجر به ایجاد مناطق سرخ، انزوای خانوادگی، نظامی شدن سرزمینها میشود. در واقع قضیه همین است. اما در اینجا، این دیوار در مقایسه با دیوارهایی که ثروتمندان برای دور نگه داشتن فقرا میسازند، معنایی کاملاً متفاوت دارد. دیواری با دیگری برافراشته شده است، هر کس که باشد. در زمانهایی مانند این، «همسایه شما» به نحو رادیکالی به ساحت «هر کس» تقلیل مییابد. دیوار، به اشکال مختلف، از جمله یک متری که مردم را با ایستادن در پشت میلهها از هم جدا میکند، برافراشته شده است به عنوان جایگزینی برای دست دادن با آن «هر کس» دیگر، که اکنون غیرممکن است. این وسیلهای برای برقراری ارتباط است، نه نشانه طرد کردن. این امر با این واقعیت تأیید میشود که لفاظی فاشیستی نتوانسته است این دیوارها را متناسب نیات خویش کرده و از آنها استفاده کند تا بگوید چقدر درمورد پیشنهادات خود در مورد سیاست جداسازی و تبعیض درست بوده است. در مواجهه با قدرت بی حد و حصر این ویروس، فاشیستها مجبور شده اند، حداقل موقتاً، مؤثرترین سلاح خود را کنار بگذارند.
همچنین، ما به این رویداد بیش از اندازه نزدیک هستیم تا بتوانیم تأثیراتی را که در حوزه سیاسی خواهد داشت ارزیابی کنیم. با این حال، یک واقعیت وجود دارد که باید به آن توجه داشت. به نظر میرسد این ویروس تقدم اولیه ای را که زمانی متعلق به امر سیاسی بود، به آن بازگرداند. اندیشه کلاسیک از استعارهای برای انتقال این تقدم استفاده میکرد، تصویر خلبان کشتی در حال حرکت در دریاهای طوفانی. متفکران گذشته واقع گرا بودند، میدانستند که هیچ بندر ایمنی برای ورود و پایان دادن به سفر شخص وجود ندارد. آنها گفتند ، رهیابی navigation ضروری است، زندگی چنین نیست. «عنصری» که سیاست در آن شسته میشود، نوعی طبیعت است که در آن ثروت، شانس و خطر نقش ریشه داری دارند. در حقیقت «فضیلت» سیاسی شامل آزمایش نیروی این عنصر و حاکم شدن بر آن با هوشمندی ای زبردستانه (metis = موجودی افسانهای نمودار هوشمندی زیرکانه) و انعطاف پذیر است. امر سیاسی دقیقاً به همین دلیل است که از توهم «انسانی ، بیش از اندازه انسانی» [نام کتاب نیچه] چشم پوشی میکند که میتوان نیروی عناصر طبیعی را به تمامی مقتضی خویش کند، توهمی که برعکس، رؤیای متافیزیکی انسان «مدرن» را تشکیل میدهد، که رابطه انسان با طبیعت را به عنوان جنگ روح علیه ماده بی شعور تصور کرده است. تقدم امر سیاسی به معنای اداره governing طبیعت است، نه تسلط بر آن. همچنین، برای بیان ماهیت کاملاً «سیاسی» این مدیریت governing، خوبست که فرمولی را که بسیار برای افلاطون عزیز بود به یاد آوریم: کاتا دینامین kata dynamin [بر طبق قدرت یا قوه طبیعت]، تا آنجا که برای یک انسان [استفاده از این بالقوه] امکان پذیر است. بدون شک دقیقاً فرضیه تسلط است که توسط سرفه ای در ووهان مورد تمسخر قرار میگیرد، سرفه ای که باعث میشود تا بتوانیم هوش عملگرای یک خلبان کشتی را به کار گیریم تا در حد امکان، خودانگیختگی یک فرآیند را که بر خلاف مقاصد ما گشوده میشود، مدیریت کنیم. کوید ۱۹ نیز دارای این فضیلت است: به سیاست فرمان میدهد که مسئولیت ویژه خود را به عهده بگیرد، تقدمی را که سیاست به طرز توهم انگیزی به سایر حوزههای حاکم واگذار کرده بود، به آن باز میگرداند، توهمی که موجب آن شده بود که ناتوانی خود را اعلام کند و خود را محدود به ایفای نقشی منحصراً فنی کند. به دنبال ووهان، دستور کار فقط میتواند توسط سیاست تنظیم شود، که باید در دریاهای طوفانی یک بیماری مسری پیشرونده و ظاهراً غیرقابل توقف حرکت کند (در واقع یونانیها فضیلت سیاسی را «سایبرنتیک» توصیف کردند، یعنی دریایی [kybernetes یونانی در لغت به معنای اداره یک کشتی است. هم اکنون این لغت به معنای علم ارتباطات و سیستمهای کنترلی خودکار بکار برده میشود.]). در واقع آنچه تا چند هفته پیش به نظر میرسید یک ادعای غیرواقعی است، اکنون به اسم شب بدل شده است. سیاست باید بر اقتصاد تقدم داشته باشد. این اقتصاد است که باید خود را به نیازهای شاهزاده که به سرنوشت خدمه خود اهمیت میدهد، وا گذارد.
سرانجام ، ویروس ما را به مراقبه (مدیتیشن) دعوت میکند. با این حال فکر نمیکنم که موضوع این مراقبه، محتمل بودن هستی و ماهیت متزلزل امور انسانی باشد. ما قطعاً نیازی به Covid 19 نداریم که بر شکنندگی خود تأمل کنیم. این اضطراب هیچگاه از بین نرفته است (علی رغم آنچه که روزنامه نگاران در استودیوهای خود، فضل فروشانه میگویند، با تشکر از این ویروس، انسانیتی که توسط رسانههای گروهی به حماقت افتاده بود، یعنی توسط آنها، بالاخره عدم امنیت وجودی خویش را «دوباره کشف کرد»). این ویروس اما مفصلهای وجود را، به عنوان «سرنوشت» ما و دیگران، به هم articulate میآورد. به طور ناگهان احساس میکنیم که تحت فشار چیزی قرار گرفته ایم که در سکوتِ اعضای بدن ما رشد میکند و اراده مان را نادیده میگیرد. آیا آزادی تا این حد به خطر میافتد؟ ایده آزادی قطعاً پیش پا افتاده است اگر با ناگزیری آنچه که اتفاق میافتد مغایر باشد. از جمله فضیلتهای ویروس اینست که باید به توانایی آن در ایجاد ایدهای هوشیارانه تر از آزادی توجه کنیم: آزادی حاصل شده در انجام کاری درباره آنچه که سرنوشت بر ما وارد کرده است. آزاد بودن یعنی انجام آنچه که باید انجام شود در وضعیتی مشخص. این انتزاع فلسفی نیست. ما آن را متجسّم، در تلاشهای مردم، در جدیت و وقفی که روزانه هزاران نفر از مردم برای کند کردن شیوع عفونت کار میکنند، میبینیم.
نظر شما