به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت چهل و سوم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
بر اساس آموزهای که قرآن کریم به ما تعلیم میدهد و سیره پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین بر آن جاری بوده است یکی از راههای کسب بصیرت، تأمل در داستان گذشتگان است. سرّ اینکه قرآن کریم به ذکر داستان انبیا و اقوام گذشته اهتمام دارد همین است.
از اینرو غالباً در ذیل داستانها میفرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأُوْلِی الأَبْصَارِ»، «فاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» و …. همانطور که تاریخ اقوام گذشته برای آیندگان عبرتآموز است باید تاریخ گذشته مسلمانان هم برای مسلمانان آینده به طور خاص مایه عبرت باشد؛ بلکه انسان باید از گذشته خودش هم عبرت بگیرد. به ما دستور داده شده که هر روز اعمالتان را محاسبه کنید؛ «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْم؛ کسی که هر روز خود را مورد محاسبه قرار ندهد از ما نیست.» این دستور برای این است که انسان ببیند روزی که گذشت چه کارهایی انجام داده، کدام درست و کدام اشتباه بوده است و سعی کند اشتباهاتش را تکرار نکند. این عمل همان عبرت گرفتن از گذشته خود است.
از مهمترین حوادثی که در تاریخ صدر اسلام اتفاق افتاد و برای ما مایه عبرت است داستانی است که بعد از رحلت پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله اتفاق افتاد؛ اتفاقی سرنوشتساز که در مسیر آینده مسلمانان نقشی بسیار اساسی داشت. از اینرو ضرورت دارد که انسان با دقت در این باره بیاندیشد که این حادثه چگونه اتفاق افتاد و کجای آن اشتباه بود و سعی کند آن اشتباه را تکرار نکند.
کربلا؛ حادثهای بینظیر
حادثه دیگر تاریخ صدر اسلام داستان کربلاست که در تاریخ بشریت نظیر نداشته و نخواهد داشت. در صحنه کربلا حوادثی به دست مسلمانان نمازخوان، روزهگیر و شاگردان پای منبر علی علیه السلام اتفاق افتاد که به دست هیچ جنایتکاری در طول تاریخ اتفاق نیافتاده است. برخی از این افراد در دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام از سرداران لشکر علی بودند.
همینها آمدند پسر و نوههای او را کشتند. به عنوان نمونه شمر لعنة الله علیه در جنگ صفین یکی از رزمندگان دلاور و از سرداران علیعلیه السلام بود و علیه معاویه میجنگید. همچنین منقذ بنمرة لعنة اللهعلیه که قاتل علیاکبر علیه السلام شد از سرداران امیرالمومنین علیه السلام بود. چگونه چنین انسانی، شبیهترین انسان به رسول خدا را به شهادت میرساند؟! اگر علی علیه السلام را نشناخته بود و در رکاب علی علیه السلام نجنگیده بود میگفتیم: به خاطر دوری از مرکز اسلام و معارف اسلامی گمراه شده است؛ اما کسی که سالها در کنار علی بوده چگونه دست به چنین جنایتی میزند؟!
واقعاً وجود آدمی چه لایههای پیچیده و تودرتویی دارد! تحولاتی ممکن است برای انسان پیش بیاید که خودش هرگز باور نمیکند؛ ولی زمانش که میرسد از آن استقبال و به آن افتخار هم میکند. تأمل در این حوادث تنها برای این نیست که ما ذکر مصیبتی کنیم و اشکی بریزیم. این کمترین چیزی است که از هر انسان باعاطفه و با شرفی ساخته است. مهمترین بهرهای که ما از این جریانات باید ببریم این است که این جریانات را تحلیل کنیم ببینیم چرا چنین اتفاقاتی رخ داد، و مراقب باشیم خود ما مرتکب چنین اعمالی نشویم.
این مهمترین درسی است که باید بگیریم و اگر بتوانیم دست دیگران را هم بگیریم و نگذاریم گمراه شوند. البته مسلمانان به خصوص شیعیان از داستان کربلا خیلی بهره بردند. یکی از این بهرهها پیروزی انقلاب اسلامی ایران است و نمونه دیگر آن شعار «لبیک یا حسین» است که امروز در لبنان شنیده میشود و همین شعار، آنها را در جنگ ۳۳ روزه پیروز کرد و اکنون موج آن در حال رسیدن به کشورهای دیگر است.
واقعبینی؛ راه کشف حق
اگر ما بخواهیم با این نگاه تاریخ را بررسی کنیم اولین شرط آن این است که «واقعنگر» باشیم. چون آنچه باعث میشود که انسان از حوادث روزگار عبرت نگیرد، حقایق را نبیند و چشم بصیرتش کور شود، حب و بغضهای بیجا و تعصبات کور است. یعنی انسان با پیشداوری متعصبانه بگوید: «همین است و جز این نیست» و توجه نداشته باشد که این سخن شاهد و دلیلی دارد یا ندارد. نمیگویم: نباید حب یا بغض داشت؛ اما هر دو باید دلیل عقلی روشن داشته باشند. اگر ما این روش را پیش بگیریم که همان روشی است که قرآن و اهلبیت علیهم السلام به ما تعلیم میدهند، بسیاری از اختلافات مسلمانان از بین میرود. بیشتر این اختلافاتی که گاهی به برادرکشیها میانجامد ناشی از تعصبات کور است.
یکی از بهترین راههایی که میتواند داستان صدر اسلام را برای ما روشن کند تأمل در کلماتی از اهلبیت علیهم السلام است که مؤیداتش در منابع سایر فرق غیر شیعه موجود است. اما از آنجا که ما در این جلسات به دنبال الگوی صحیح رفتاری هستیم و نمیخواهیم به جزئیات بپردازیم درباره اشخاص بحث نمیکنیم. البته مورخین باید در یک فضای علمی تحقیقی و از روی منابع صحیح، آنها را هم بررسی کنند که در این زمینه معتبرترین منابعِ اهلتسنن برای ما کافی است. ما میخواهیم خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها را با نظر واقعبینانه و دور از تعصب بررسی کنیم. این بررسیها باعث میشود که ما بیشتر مراقب خودمان باشیم.
قسمتهایی از این خطبه را خواندیم که حضرت، مردم حاضر در مسجد را مخاطب قرار داده و فرمودند: «وقتی خدای متعال پدرم را به دار انبیا برد در میان شما رگههای نفاق ظاهر شد.
در این هنگام شیطان سرش را از کمینگاه درآورد و دید که شما برای پیروی از او بسیار آمادهاید. شما در توجیه کارهایی که انجام دادید گفتید: اگر هنوز پیغمبر دفن نشده بود که ما رفتیم برای او جانشین تعیین کنیم برای این بود که میترسیدیم فتنهای پیش بیاید! غافل از اینکه شما خودتان در فتنه واقع شدید؛ شما خود اهل فتنهاید.» حضرت اسم این جریان را «فتنه» گذاشتند. علی علیه السلام هم نام این داستان را فتنه گذاشت.
در همان روزی که امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله بود برای او خبر آوردند که مهاجرین و انصار در سقفیه بنیساعده جمع شدهاند و با یکی از پدرزنهای پیغمبر بیعت کردهاند! حضرت بیل را روی خاکها زدند و دست را به کمر گرفته و ایستادند و آیات اول سوره عنکبوت را تلاوت کردند: «بسم الله الرحمن الرحیم * الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ؛ آیا مردم گمان کردند همینکه اظهار ایمان کنند دیگر کارشان تمام است و مبتلا به فتنه نمیشوند؟!» یعنی علی علیه السلام هم این داستان را فتنه مینامد.
اما سایر مسلمانان چنین قضاوتی نداشتند و گمانشان این بود که با این کار مانع از وقوع فتنه میشوند. پس دو نوع قضاوت مطرح بود؛ یک قضاوت، قضاوت جریان سقیفه بود که امروز اکثریت مسلمانان آن را تأیید کرده و میگویند: «آن ماجرا یک جریان عادی بود که مردمی خیرخواه برای جلوگیری از فتنه و اختلاف آن را پدید آوردند و برای پیغمبر جانشین تعیین کردند!» و یک قضاوت هم اعتقاد ما شیعیان است که به تبعیت از همین فرمایشات حضرت زهرا سلام الله علیها و سایر اهلبیت سلام الله علیهم آن ماجرا را فتنهای در امت اسلامی میدانیم. جریان مقابل ما معمولاً در این نقلیات تشکیک میکنند و یا نهایتاً میگویند: «این فرمایشات اظهار نظر شخصی و سلیقهای بوده است!»
اهلبیت علیهم السلام میگفتند: «این کار فتنه است» و آنها میگفتند: «این کار مانع فتنه است!» که دو قضاوت کاملاً متضاد بود.
قضاوت در این باره که طرف مقابل اهلبیت با چه نیتی این کارها را کرد به عهده تاریخ بماند؛ فرض کنید آنها واقعاً چنین قضاوتی داشتند. اما این مسأله هم قطعی است و کسی اختلاف ندارد که این دو دسته، دو قضاوت و دو تفسیر درباره آن ماجرا داشتند. ما کلام علی و فاطمه سلام الله علیهما را بر کلام دیگران ترجیح میدهیم و میگوئیم: این بزرگواران درست فهمیدند و دیگران اشتباه کردند. اما چگونه انسان میتواند در چنین موقعیتهایی، واقعیت را درست درک کند و قضاوت صحیحی داشته باشد؟ این همان چیزی است که مقام معظم رهبری نامش را «بصیرت» گذاشتند. به حق وظیفه ایشان است که ما را هدایت و راهنمایی کنند و وظیفه ماست که سعی کنیم اطاعت کنیم و به دنبال بصیرت باشیم؛ یعنی سعی کنیم قوه و ملکهای کسب کنیم که بتوانیم حق و باطل را تشخیص دهیم و پشت پرده وقایع را هم ببینیم و بتوانیم عاقبتاندیشی کنیم. اگر کسی چنین قوهای داشته باشد «اهل بصیرت» است.
البته خدا باید توفیق بدهد اما ما هم باید تلاش کنیم. یکی از راههای کسب بصیرت تفکر در این جریانات است. از لحن حضرت زهرا سلام الله علیها در این خطبه حداقل میتوان فهمید که طرف مقابلِ ایشان مرتکب اشتباه بزرگی شدند. این اشتباه آنقدر بزرگ است که حضرت فریاد میزنند: «أنی تؤفکون؛ کجا میروید؟! مردم! شما را به کجا میبرند؟!» تا شاید اینها به خود بیایند.
توصیف شتر فتنه
در توضیح خطبه به اینجا رسیدیم که حضرت میفرمایند: «ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَیْثَ أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُهَا وَ یَسْلَسَ قِیَادُهَا؛ چندان نگذشت که حالت رمیدگی این شتر تبدیل به آرامش شد و افسارش به دست آمد.» حضرت این فتنه را به شتری تشبیه میکنند که روز اول رم کرده و آرام نبود و آنها نمیتوانستند به راحتی افسارش را در دست گیرند. صبر کردند تا آرام شد و سرانجام افسارش را در دست گرفتند و به آن طرفی که میخواستند بردند. یعنی آن کاری که میخواستند، کردند.
«ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا؛ شما به آرام شدن این شتر و سوار شدن بر آن اکتفا نکردید و باز شروع به آتشافروزی کردید.» ظاهراً آن حالت آرامش بعد از رمیدگی شتر را به آن حالتی تشبیه کردهاند که خلافتِ خلیفه اول تثبیت شد و دیگر آشوب مهمی برپا نشد. بعد از این آنها به فکر افتادند که کاملاً اوضاع را کنترل کنند و هر جا زمینه مخالفتی هست از بین ببرند.
حضرت قبلاً اشاره کردند که شیطان از کمینگاهش سر بیرون آورد و ندائی داد. اینجا تعبیرات عجیبتری دارند؛ میفرمایند: «وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهُتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ، وَ إِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ وَ إِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ؛ با سوار شدن بر شترِ فتنه به آن ندای شیطان لبیک گفتید و سعی کردید که نور اسلام را خاموش کنید و سنتهای پیغمبر را متروک کنید.» مگرآنها چه کرده بودند؟ آیا گفته بودند نماز نخوانید؟ اذان نگویید؟ قرآن نخوانید؟ چگونه سعی کردند نور دین را خاموش کنند؟ این مسأله انکارناپذیر است که اینها کاری کردند که دستکم ناخودآگاه باعث تضعیف و از بین رفتن دین میشد. وقتی دین از مسیر خودش منحرف شد و از مسیر اصلی زاویه پیدا کرد به یک جایی میرسد که دیگر مسیر انحراف و مسیر اصلی همدیگر را نمیبینند و فاصله به طرف بینهایت میل میکند.
تَشْرَبُونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاءٍ؛ معمولاً وقتی شیر را میدوشند روی ظرفِ شیر کفی جمع میشود. حضرت مخاطبان خود را اینگونه توصیف میفرمایند که: شما به بهانه اینکه کف روی شیر را جدا کنید ظرف شیر را گرفتید و تا آخر آن را آشامیدید به طوری که فقط کف آن باقی ماند. کسی که نگاه میکرد گمان میکرد شما میخواهید کف آن را جدا کنید اما هر چه بود خوردید.
چهقدر این تعیبرات ادیبانه است! «وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرَةِ وَ الضَّرَاء؛ شما در پناه یک پوشش منافقانه شروع به اذیت و آزار خاندان و فرزندان پیامبر کردید»؛ یعنی دشمنیتان را اظهار نکردید اما مخفیانه حق ما را از بین بردید. این وضع و رفتار شما بود. اما وضع ما در این ایام که چند روزی بیشتر از وفات پیامبر نگذشته چگونه است؟ «وَ یَصِیرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمُدَی وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِی الْحَشَا؛ به سبب آنچه از طرف شما به ما رسید وضع ما مثل کسی شد که کاردهای قوی بر پیکر او وارد شده و بدنش را چاکچاک کرده باشد و نیزههای تیز به درون او فرو رفته و تا اعماق بدن او را متأثر کرده باشد.»
دغدغه فاطمه (س)
بنده باز تاکیدم این است که حضرت نمیفرمایند: من به خاطر اینکه مال من را بردید تظلّم میکنم؛ بلکه میگویند: «تظلم من به خاطر این است که شما دارید دین خدا و سنت پیغمبر را از بین میبرید. من دلم از این میسوزد که میبینم دین دارد از مسیر خود منحرف میشود و به طرف کفر میرود؛ و إنّ جهنّم لمحیطة بالکافرین» تاکید بنده این است که برای قضاوت کردن و فهمیدن این سخنان باید ذهن را از تعصبات خالی کنیم و به دور از تعصبات این حادثه را بررسی کرده و اشتباهاتی که در آن مقطع رخ داده است را بشناسیم و از تکرار آن جلوگیری کنیم. من روی این کلمه تاکید میکنم که ببینیم کجای این حادثه اشتباه بوده است تا ما آن اشتباه را تکرار نکنیم.
نظر شما