پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۲۳ دی ۱۳۸۶، ۸:۵۹

بیژن عبدالکریمی: تاریخ جدید خصلت انسانی را از سیاست جدا کرده است

بیژن عبدالکریمی: تاریخ جدید خصلت انسانی را از سیاست جدا کرده است

دکتر عبدالکریمی طی سخنرانی در دانشگاه مفید قم به شرح و بسط نظریه "اضمحلال سیاست" پرداخت و گفت: شرایط نوین تاریخی، خصلت انسانی را از سیاست، بیش از گذشته، سلب کرده است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از سایت دانشگاه مفید، دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، به دعوت کانون دایره در دانشگاه مفید به ایراد سخنرانی درباره بحران معنا در جهان معاصر کنونی و اضمحلال سیاست سخنرانی کرد.

دکتر عبدالکریمی در بخشی از سخنان خود به توضیح معنایی معنا پرداخت و گفت : مراد من از معنا در بحث خویش، به هیچ وجه اشاره به مباحث سیمنتیک، زبان شناختی، هرمنوتیک یا مباحث روان شناختی و جامعه شناختی نبوده، بلکه مراد از«بحران معنا»، انکار وجود حقیقتی استعلایی به منزله کانون معنا بخش جهان، انسان و زندگی و به منزله معیار درستی یا نادرستی معرفت و کنش آدمی، در جهان معاصر کنونی است.

عبدالکریمی اظهار داشت که غلبه یافتن همین مواجهه با«مساله حقیقت»، یعنی انکار آن است که قوام بخش دوران کنونی و تعیین کننده عالم و نحوه زیست ما در همه عرصه ها، از جمله در عرصه سیاست است.

این سخنران با توصیف جهان کنونی، به منزله«جهان نیچه ای»، کوشید بحران معنا در جهان معاصر را شرح دهد.

عبدالکریمی خاطر نشان کرد که مراد وی از جهان نیچه ای به هیچ وجه این نیست که همه نیچه می خوانند یا به طرح مباحث مطروحه در فلسفه نیچه یا در تفکر متفکران پست مدرن می پردازند، بلکه مرادش این است که در دوران ما، انسانها به نحو کم و بیش مشابهی با مقولات نیچه‌ای زندگی می‌کنند و این مقولات در دوران ما سیطره یافته است.

این استاد فلسفه در بخش دیگری از سخنانش به توضیح دو مفهوم «پایان سیاست» و «اضمحلال سیاست» و نسبت میان آن دو پرداخت و گفت: برخی صاحب‌نظران در عرصه علوم و مطالعات سیاسی، همچون ژان ماری گنو از پایان سیاست سخن گفته اند و در حول و حوش مفهوم پایان سیاست ادبیات شکل گرفته است.

این استاد فلسفه اظهار داشت برای آنکه نظرش با نظر پیروان تز پایان سیاست مشتبه نشود، ناچار شده است از تعبیر «اضمحلال سیاست» استفاده کند.

عبدالکریمی در توضیح نظرش گفت : تعبیر «پایان سیاست»، بیشتر ناظر به وضعیت کنونی جهان و تغییر ماهوی نهاد سیاست با توجه به ظهور نظام سرمایه داری جهانی و ظهور انقلاب در عرصه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات و ظهور شبکه جهانی اطلاعات و ارتباطات و بدون هیچ گونه بار ارزشی و اخلاقی است. لیکن تعبیر«اضمحلال سیاست»، در واقع به تهی شدن وجه انسانی و اخلاقی سیاست نظر دارد لذا مفهوم اضمحلال سیاست، در حالی که به همان معنا و مفهوم پایان سیاست اشاره دارد، بیشتر متضمن معانی وجودشناختی و انسان شناختی و اخلاقی است که وی از آن به «اضمحلال سیاست» تعبیر کرده است.

عبدالکریمی در شرح نظریه پیروان پایان سیاست، به خصوص آرای ژان ماری گنو، به طرح مقوله پایان یافتن عصر ملت ـ دولت‌ها در غرب، عصری که با انقلاب کبیر فرانسه و شکل گیری مفهوم دولت مدرن آغاز شده بود، می پردازد و توضیح می‌دهد که چگونه با فروپاشی مفهوم ملت ـ دولت در دوران ما می رود که مقوله سیاست به پایان برسد.

عبدالکریمی در گزارش خود از نظریه پایان سیاست بر مقولات دیگری چون از بین رفتن میراث و سنت، ضعیف شدن بدنه ثابت اجتماعی یعنی ملت به دلیل متزلزل شدن مبانی جغرافیایی و فرهنگی مفهوم دولت - ملت، ظهور عصر سیستم های باز و... اشاره می کند.

از نظر این استاد فلسفه، در دوران ما دیگر رویکرد نهادی به سیاست در این عصر ارتباطی و شبکه یی کارکرد خود را تا حدود زیادی از دست داده است.

وی در ادامه بحث خویش، همچنین به مقولات دیگری چون فروپاشی مرزها و تضعیف مرجعیت سیاسی و متزلزل شدن هرم قدرت و سلسله مراتب قدرت به دلیل فرار مغزها، مهاجرت های گسترده و فرار سرمایه ها و ظهور سرمایه داری جهانی و شرکت های چندملیتی اشاره می کند.

دکتر عبدالکریمی آنگاه به شرح و بسط نظریه خودش می پردازد؛ نظریه ای که آن را «اضمحلال سیاست» نامگذاری کرده است. اصل ادعا و چکیده نظریه وی چنین است؛ «شرایط نوین تاریخی، خصلت انسانی را از سیاست، بیش از گذشته، سلب کرده است.»

آنگاه عبدالکریمی در توضیح نظریه خویش ادامه می دهد؛ تفکر و عمل، امری سوبژه محور و سوبژه بنیاد نیست. زندگی نیز همچون تفکر، ابژه محور است. این سخن به زبان ساده این است که زندگی فردی و اجتماعی، هر دو، صرفاً به واسطه اراده سوبژه (انسان) متحقق نمی شود. به تعبیر ساده تر، زندگی فردی و اجتماعی آدمی همواره درون ساختارها و چارچوب های معین تاریخی شکل می گیرد و میان زندگی فرد به منزله یک جزء با کلیت حیات اجتماعی و تاریخی به منزله یک کل ربطی وثیق وجود دارد و جزء تحت تاثیر نیروهای قصری کلیت اجتماعی و تاریخی است.

وی افزود: در مطالعه و پژوهش درباره این کلیت اجتماعی، ساختاری و تاریخی، هگل بر عنصر کلیت فرهنگی و روح زمان، مارکس بر ساختارهای اقتصادی، مناسبات تولیدی و نقش ابزار تولید، و هایدگر بر تکنولوژی و مفهوم گشتل دست گذاشتند.حال سخن اینجانب در این است که در دوران ما، تاثیر این کلیت ساختاری بر فرد، به واسطه سیطره تکنولوژی، شکل گیری سرمایه های جهانی و نظام تقسیم کار جهانی بسیار نیرومند شده، تا آنجا که این خطر به شدت بشریت را تهدید می کند که فردیت تا حدود زیادی درون این کلیت مستحیل شود.

نویسنده "هایدگر و استعلا" سپس به منظور اثبات نظریه خویش مبنی بر«اضمحلال سیاست» بر پاره ای از مقولات تاکید کرده، به شرح آنها می پردازد؛ مقولاتی چون فقدان اراده تغییر در میان بشر معاصر به منظور تغییر جهان و عدم تلاش برای به واقعیت درآمدن خرد انسانی.

عبدالکریمی توضیح می دهد که چگونه در انسان مدرن پس از دوره رنسانس این آرمان شکل گرفت که به تاسیس نظامی اجتماعی بر پایه عقلانیت و خرد خویش بپردازد. این آرمان را در ایدئولوژی های قرن های 19 و 20 و در انقلاب های اجتماعی این دو قرن می بینیم. انسان مدرن معتقد بود که جهان و جامعه باید دگرگون شود و جامعه یی پدید آید که با نیازهای عینی و عقلانی افراد هماهنگ باشد. امروز این اراده برای تغییر به چشم نمی خورد. در دوران ما، اراده سیاسی برای تحقق آرمان های بزرگ دیده نمی‌شود. جهان ما جهانی بی متافیزیک و لذا فاقد هر گونه ایدئولوژی و اتوپیاست.

عبدالکریمی همچنین اظهار می‌دارد که امروز در دوران ما، به واسطه سیطره تکنولوژی و دیگر شرایط خاص این دوره، واقعیت اجتماعی سرکوب کننده، بسیار بیش از گذشته در برابر آگاهی، آزادی، ارزش ها و آرمان های فردی قرار گرفته است.

به اعتقاد عبدالکریمی، امروز، فاصله دهشت انگیزی میان رفتار و افکارمان وجود دارد. نحوه زیست مان بسیار بیش از پیش در قید اجبارهایی است که هیچ کنترل و تسلطی بر آنها نداریم. ما در چرخه زندگی روزمره اسیر شده ایم. آزادی از این چرخه امکان پذیر به نظر نمی رسد. ظاهراً تنها ابزاری که می تواند ما را به آزادی و قدرتی رساند که بتوانیم اندیشه هایمان را متحقق سازیم، پول و امکانات مادی است، یعنی دقیقاً همان چیزی که ما را بسیار بیشتر از گذشته اسیر چرخه باطل حیات روزمره ساخته است. با توجه به درک چنین شرایطی است که می توان و باید از «اضمحلال و تباهی امر سیاسی» سخن گفت.

عبدالکریمی در پایان سخنان دردمندانه، مشفقانه و دلسوزانه اش هشدار می دهد که نهیلیسم و همه نتایج و پیامدهای آن در جامعه ما نیز رخ نموده است، لیکن، متاسفانه، هیچ کس، نه روشنفکران، نه روحانیون، نه دانشگاه و نه قدرت سیاسی به این امر توجه ندارد.

کد خبر 620081

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha