ازشش شاعر آزاديخواه و فعال انتهاي دوره قاجار و ابتداي پهلوي هر كدام به استثناي ملك الشعراي بهار ، به نحوي سربه نيست شدند . عارف قزويني ، به پاس حمايت هاي اوليه اش از جمهوري " قلابي رضا خان " ، به همدان تبعيد شد . نسيم شمال در تيمارستان به بند زنجيريان برده شد و از غصه دق كرد! فرخي يزدي كه از ايران فراركرده بود با فريب عوامل رضا خان به ايران بازگشت ، اما در ايران به زندان افكنده شد و دهانش را دوختند و به دست كساني چون " پزشك احمدي " كشته شد. ابوالقاسم لاهوتي از ترس به آسياي ميانه گريخت و به سختي چند سالي در آن جا زيست . اما داستان دردناك تر و دليرانه از همه اين آزاديخواهان ماجراي شهادت ميرزاده عشقي بود. 12 تير ، سالروز شهادت اين شاعر آزاديخواه است.
سيد محمد رضا ميرزاده عشقي ، در سال 1272 شمسي ، به دنيا آمد . در كودكي و نوجواناي ، درمدارس " الفت" و " آليانس " همدان تحصيل كرد و فرانسه را به خوبي آموخت و پس از تحصيل ابتدا در تجارت خانه يك تاجر فرانسوي به مترجمي مشغول شد. عشقي ، 15 ساله بود كه " احمدشاه قاجار " به سلطنت رسيد ، درهمان سال نامه اي در قالب مثنوي براي احمد شاه ، قاجار نوشت كه توسط ملك الشعراي بهار ، به دست شاه رسيد . درآن نامه عشقي بدون مدح شاه ازاوخواسته بود تا كمي به اصلاح وضع كشور بپردازد و مانند شاهان پيشين ، ايران را بيشتر به قهقرا نكشاند!
روزنامه قرن بيستم به صاحب امتيازي ميرزاده عشقي
اودر21 سالگي ، نشريه اي به نام " نامه عشقي " درهمدان منتشركرد كه موجب اعجاب همگان شد وسالي بعد به همراهان ديگر آزاديخواهان ازجمله " سيد حسن مدرس" به استانبول مهاجرت كرد وسه سال درآن جا ماند. هنگام بازگشت، مدتي درهمدان ماند و پس ازآن به تهران رفت و ازبزرگترين مخالفان قرار داد استعماري " وثوق الدوله - كاكس " كه به 1919 مشهوراست پيوست ودرباره آن گفت:
ديگر از تاريخ دنيا نام ايران بست رخت
باغبان زحمت مكش كزريشه كندند اين درخت
ميهمانان وثوق الدوله خونخوارند ، سخت !
اي خدا با خون ما اين مهيماني مي كند
وثوق نيز ، عشقي و چندي ديگر از مخالفان را به زندان انداخت و برخي ديگر را به كاشان تبعيد كرد. عشقي از زندان قصيده اي به " وثوق" نوشت و از او طلب انصاف كرد ، اما وثوق كجا و انصاف كجا؟!
عشقي در راه سفر به عثماني از كنار " ايوان مداين " گذشته و گفت: " تماشاي ويرانه هاي آن گهواره تمدن جهان ، مرا از خود بيخود كرد" و نمايشنامه اي منظوم ساخت كه آن را رستاخيز شهرياران ايران " ناميد . بندي از آن نمايشنامه چنين بود:
زدلم دست بداريد كه خون مي ريزد
قطره قطره دلم از ديده برون مي ريزد
برج انيل زصناديد " گل و گلوا" ، گل
بر سرمقبره ناپلئون مي ريزد
تخت جمشيد زبي حسي ما بر سرجم
خاك با سرزنش ازسقف و ستون مي ريزد ....
گفتني است اين نمايشنامه نخستين نمايشنامه منظوم فارسي است .
عشقي هر چند در ابتداي قرن بيستم مي زيست ، اما عقايدي داشت كه بعضا سالها بعد از او مطرح شد، از جمله " حقوق زنان " كه به طور مشخصي در" كفن سياه" از آن حمايت كرد وهنگامي كه حضور زنان درلاله زاركه پاتوق آزاديخواهان بود ممنوع شد ، به اداره نظميه چنين گفت: " .... اگر در واقع لاله زار شاهراه عمومي است . شاهراه عمومي ، حمام عمومي نيست كه مردانه و زنانه داشته باشد!"
عشقي به موضوعاتي مي پراخت كه براي مردم جديد باشند و باعث محبوبيت او در بين عامه مردم شوند ، شايد به همين دليل بود كه تشييع جنازه اول ، با چنان شكوهي برگزار شد كه تا آن روز كسي چنان شكوهي در تشييع جنازه هيچ پادشاهي نديده بود.
عشقي ، ازادبيات ، زيبايي صرف نمي خواست . او مي خواست كه ادبيات وسيله اي باشد تا با آن مردم بيدار شوند و به حركت عليه نظام حاكم بپردازند . هر چند در برخي ازاشعاراواز كلمات نامناسبي استفاده شده اما سازنده است . شعري است كه گفته مي شود تا كساني را بيدار كند. شعري است كه چه از نظر سبكي و چه از نظر محتوايي ، انگيزاننده است. هر سخني كه بگويد، در ميانه يا پايان آن ، اشاره اي نيز به مسائل سياسي روز مي كند!! از جمله در يكي از معروف ترين شعرهايش ، سه تابلوي مريم ، پس ازبيان داستان غم انگيز مريم ، مي گويد كه امروزه در تمام ادارات و مناصب ، " مرده شورها " به سركارند!
" برو به ماليه ها تا آن كه چيزها بيني
برو به عدليه تا بي تميز ها بيني
كه مردم شوها در پشت ميزها بيني
چه بي تميز كساني شدند ميزنشين !
***
عشقي درسن 27 سالگي نخستين شماره نشريه خود " قرن بيستم " را منتشركرد. نشريه اي كه درآخرين شماره باعث قتل عشقي شد. درهمان سال به نخستين اپراي فارسي را كه سال پيش ازآن دراصفهان اجرا كرده بود درتهران نيزبه نمايش گذاشت تا بار ديگردرزمينه هاي ديگر ، اولين باشد ، اولين نمايشنامه منظوم فارسي ، اولين اپراي فارسي و اولين منتشر كننده افسانه اثرنيما يوشيج ، اولين روشنفكري كه توسط خاندان پهلوي به قتل رسيد .
درهمين ايام به پيشنهاد " فرج الله بهرامي دبيراعظم " كه فراخوان شعرايده آل داده بود، عشقي ، منظومه " ايده آل مرد دهگان " يا " سه تابلوي مريم " را به شيوه جديد مختص به خود سرود . شباهت اين نو آوري عشقي ، با " افسانه" نيما، از نظر شكل قالب ، بسياري را به شك انداخت كه " نيما" از عشقي " تقليد كرده يا " عشقي " از " نيما" ؟! و درست اين بود كه هيچ يك !
از آثار عشقي در همين دوران مي توان به " عيد خون " كه يكي از تئوري هاي عجيب عشقي بود ، " نوروزنامه "، كلاه نمدي ها" و مستزاد مشهور او " ديدي چه خبر بود " اشاره كرد . " ديدي چه خبر بود " منظومه اي بود درهجو اعضاي مجلس چهارم شوراي ملي كه اين گونه آغاز مي شد:
اين مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود
ديدي چه خبر بود!
هر كاركه كردند ضرر روي ضرر بود
ديدي چه خبر بود!
***
شهادت
عشقي در آخرين شماره " قرن بيستم " به شدت به جمهوري قلابي رضا خان تاخت و آن را به باد استهزا گرفت. به نحوي كه روزنامه اودرچند ساعت ناياب شد و تا چند ماه در بازارآزاد به چند ده برابر قيمت به فروش مي رسيد همين شماره ازنشريه باعث شد كه طاقت سردارسپه به سرآيد.
اواين بارنه " وثوق الدوله و" قوام الملك" و" قوام السلطنه " كه به شخص سردارسپه ، لقب " جارچي " داده بود وطرفدارانش را سگ وماروجغد وموش ناميده بود. درشعري ديگرانگلستان را دزد وهواخواهان جمهوري ، ازجمله رضا خان را چارپاي دزد خوانده بود. دربخشي ديگر، كاريكاتوري درباره تشييع جنازه جمهوري كشيده بود و ...همه اين عوامل باعث شد تا به دستور سردارسپه " ميرزاده عشقي " شاعري كه سراپا قريحه بود درروز12 تيرماه سال 1303 و درحالي كه تنها 31 سال داشت، در خانه خود ترور شود ومرگي باعزت را برگزيند . مرگي كه ماهي پيش آن را پيش بيني كرده وبه ملك الشعراي بهارنيزگفته بود . ازملك الشعرا نقل است كه پدرعشقي ، پس ازمرگ او اين شعررا زمزمه مي كرد :
به زيرخاك سيه فام ، عشقي اي عشقي
چه خوب خفته اي آرام ، عشقي اي عشقي
بخواب شاعر ناكام ، عشقي اي عشقي
برستي ازغم ايام ، عشقي اي عشقي
بخواب تا ابد اي عشقي اندرين بستر...
نظر شما