به گزارش خبرنگار مهر، بیش از 20 سال از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران می گذرد. سالهایی که نشانه هایش را می توانی بر سر در کوچه ها و خیابانهای شهر مشاهده کنی. کوچه شهید اکبری، خیابان شهید بروجردی، بزرگراه شهید همت و... رزمندگانی که تا پایان جنگ مردانه ایستادند و از گرما و سرما و گرسنگی و تشنگی دم نزدند و با افتخار به آغوش کشور بازگشتند.
بازماندگان دوران دفاع مقدس هر کدام نشانه ای دارند. گروهی از آنان رزمنده، گروهی جانباز و گروهی دیگر آزاده. اما در این میان کسی صدای خس خس سینه های جانبازان شیمیایی و فریادهای جانبازان اعصاب و روان را نمی شود. آنهایی که ظاهری سالم دارند و درونی بیمار و زخمی.
جانبازان شیمیایی امروز تاول دستانشان سالهاست کهنه شده و چشمانشان دیگر سوی دیدن ندارد و تک سرفه های خشکشان با اسپری خاموش می شود. داستان درجه و درصد جانبازی برای آنها بی معناست زیرا هیچ ترازویی نمی تواند ضایعه مصدومیت شیمیایی را اندازه بگیرد.
این تنها رزمندگان فاو، جزیره مجنون و شلمچه نبودند که از تاثیرات گاز خردل صدمه دیدند. صدام حتی به مردم بی دفاع سردشت هم رحم نکرد و هزاران کودک و جوان را قربانی جنگ طلبییهای خود کرد. هزاران مصدوم شیمیایی که نمی دانستند بوی قرمه سبزی و سیر طعمه ای از کارخانجات سازنده سلاحهای شیمیایی آلمان بود.
پس از 15 سال از اتمام جنگ زخمهای کهنه سرباز زد و سرفه ها آغاز شد. مصدومان شیمیایی دلیل آن را نمی دانستند و پزشکان هم اطلاع زیادی نداشتند تا اینکه مشخص شد این ضایعه اثرات گاز خردل است که پس از 15 سال فعالیت خود را در بدن آغاز کرده است. در این میان برخی توانستند مدارک شیمیایی شدن خود را ارائه و از تسهیلات جانبازی استفاده کنند و برخی دیگر که مدرکی نداشتند در صف کمیسیونهای پزشکی سالهاست انتظار می کشند.
کسی از جانبازان شیمیایی سراغی نمی گیرد
رفتن به خانه جانبازان شیمیایی غریب و گمنام آسان است ولی خروج از خانه شان دشوار. در این سالها زنگ صدها خانه را به صدا در آوردم و صدها جانباز شیمیایی را به آغوش کشیدم. یکی از درد تنهایی ملول بود و دیگری از گرانی اسپریهای خارجی شکایت می کرد. ولی نکته ای که هر وقت به یاد آن می افتم اشکهایم جاری می شود آن است که بیشتر جانبازان شیمیایی که به آنها درصد جانبازی تعلق نگرفته بود می گفتند بعد از جنگ اولین کسی هستی که زنگ درب خانه ما را به صدا درآوردی...
در این میان همسران جانباز را می دیدم که همانند پروانه به گرد آنها می گشتند و با خنده اش می خندیدند و با گریه اش می گریستند. در این سالها فهمیدم جانباز شیمیایی غذای و داروی مخصوص دارد، توجه مخصوص دارد و خلاصه همسری مخصوص و ویژه دارد.
جانباز 5 درصد شیمیایی
محمدرضا پورحسن جانبازی است که در یکی از روستاهای محروم شمال کشور زندگی می کند. بدنش پر از تاول است اما تنها پنج درصد جانبازی دارد. همسرش در شالیزارهای شمال کار می کند تا هزینه زندگی و درمان همسر جانبازش را تامین کند.
وقتی که نیمه های شب از صدای سرفه هایش بیدار می شدم عرق شرم بر پیشانیم می نشست که آنها چه شجاعانه جنگیدند و چه غریبانه زندگی می کنند. دو روزی میهمانشان بودم. بیشتر همسایه ها نمی دانستند او جانباز شیمیایی است! شاید حضور یک خبرنگار موجب شد تا او حداقل در محل زندگی اش شناخته شود هر چند که در آسمان همه او را می شناسند. این جانباز شیمیایی از نعمت تارهای صوتی به برکت گازهای خردل بی بهره است و به زحمت می شود صدایش را شنید.
جانبازی که در پنج سالگی شیمیایی شد
رحیم صداقت کودک پنج ساله ای بود که هنگام بمباران شیمیایی سردشت کنار پدر در بازار شهرمشغول فروختن میوه بود. لحظه مجروح شدن و نحوه آن مهم نیست. مهم آن است که وقتی به خانه این جوان رفتم چند سالی از ازدواجش می گذشت و از پدر شدن هراس داشت! رحیم نمی دانست که مصدومیت شیمیایی به جنین منتقل نمی شود شاید یک مشاوره درمانی می توانست آنها را خوشحال کند. رحیم هنوز بیکار است و کسی هم دلش برای او نمی سوزد.
یک پیاله چای با آمنه عمری راد
وقتی که از کوچه های شیب دار سردشت بالا می روی نفست به شماره می افتد چه رسد به ساکنان این شهر که اکثرا مشکل ریوی دارند. آمنه عمری راد را همه سردشتیها می شناسند. روزی مسئول نگهداری کودکان بهزیستی سردشت بوده و اکنون بعد از پدیدار شدن مصدومیت شیمیایی و مشکلات ریوی بچه های خردسال محله را نگهداری می کند و ماهیانه تنها 50 هزار تومانی دستمزد می گیرد.
آمنه به خبرنگار مهر می گوید: نمی خواستم ولی مجبور شدم از کمیته امداد ماهیانه 30 هزار تومان کمک خرجی بگیرم! آمنه هنگام بمباران سردشت در کوچه نشسته بوده و پس از بمباران سوزش چشم و خارش بدن همراه با سرگیجه او را روانه بیمارستان می کند. دستانش را به من نشان می دهد گویی من نماینده بنیاد شهید هستم. " این زخمها و قرمزیها چند درصد دارد؟"
ای کاش مسئولان سفری به خانه های جانبازان شیمیایی داشتند. آنهایی که سالها فراموش شده اند و کسی احوالشان را نمی پرسد. آن وقت برای تصویب قانون و اجرای قانون دست دست نمی کردند.
-------------------------------------------
عکس و گزارش از سید هادی کسایی زاده
نظر شما