به گزارش خبرنگار مهر، دومین نشست از مجموعه نشستهای تخصصی لوح با عنوان" نقد ساختارگرا و نقد معناگرا" با حضور خسرو آقایاری و حمید شکارسری عصر دیروز دوشنبه 9 اسفندماه در انتشارات سوره مهر برگزار شد.
در ابتدای این نشست حمید شکارسری از شاعران و پژوهشگران کشورمان، با بیان اینکه هر اثر هنری از سه وجه فیزیک، موضوع و محتوا تشکیل می شود، به بحث "محتوا" پرداخت و گفت: محتوای اثر هنری جدای موضوع آن است. اگر موضوع در متن شکل می گیرد اما محتوا بدون حضور مخاطب و بدون حضور فرامتنی که کسی دیگر جدای از متن در خوانش متن از آن استفاده کند به وجود نمی آید یعنی "محتوا" حاصل درگیری متن و فرامتن است.
وی افزود: آثاری وجود دارند که زمینه را به وجود می آورند تا فرامتنهای متفاوت با زمینه موضوعی اثر روبرو شوند تا معنا و محتوای خاص خود را از اثر استخراج کند اما برعکس آثاری هم وجود دارد که موضوع و محتوا همپوشانی و حتی یکی هستند. بخشی از نحله های نقد به جای توجه به فیزیک و موضوع، به محتوای اثر توجه می کنند و ریشه های نقد محتوا را در این حوزه باید جستجو کرد.
این پژوهشگر افزود: نقد محتواگرا بر درون مایه تکیه می کند. به همین دلیل است که از اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 با چهره هایی روبرو هستیم که از ادبیات انتظار فراادبی دارند و می خواهند آنچه در جهان برایشان محقق نشده در ادبیات محقق شود.
وی در مورد وضعیت ایران در حوزه نقد نیز گفت: ما نحله نقد قدرتمندی که بر یک نظریه ادبی خاص و بر یک فکر فلسفی خاص تکیه داشته و کار سیستماتیک کند نداریم اما من خیلی دست شعر و ادبیات امروز را در این زمینه خالی نمی بینم؛ متأسفانه بخش زیادی از نقد امروز ما نقد ژورنالیستی است. شاید علت آن به این برگردد که ما اصولا همیشه نگاه ضد نقد یا نگاه متعصبانه بر آثار خود داشتیم.
شکارسری تأکید کرد: زمینه های فکری لازم برای نقد را نداریم اما از دهه 60 به بعد با یک نهضت ترجمه روبرو هستیم که این نهضت بدون توجه به پایه های نظریه ادبی که فکر فلسفی است، تنها به ترجمه نظریات ادبی اکتفا کرده است به همین دلیل با لایه های اولیه نظرات ادبی روبرو می شویم و آنها را خام و درونی نکرده در نقد آثار ادبی و شعر خود استفاده می کنیم بدون اینکه پایه های فکری و فلسفی را تدارک دیده باشیم.
آقایاری: نقد معناگرا و ساختارگرا یکی است
خسروآقایاری شاعر، نویسنده و محقق ادبی نیز در این نشست، نقد ساختارگرا و تحلیلی را مغلطه خواند و گفت: این دو را یک مفهوم می دانم. تفاوتی بین ادبیات و فلسفه قائل نیستم و به یک معنا آنها را یکی می بینم. اگر ادبیات را بیان خویشتن بدانیم فیلسوف نیز به یک معنا همین است یعنی فیلسوف هم در مواجهه با دنیای بیرون دریافتهایی دارد که اتفاقا این دریافتها حسی است. تنها تفاوت این دو با یکدیگر در بیان مجرد تصویر و تصور است. ادیب از دریافتهای خود بیان تصویری و فیلسوف بیان تصوری دارد.
وی تأکید کرد: نقد دستگاه فلسفی منظمی است که انگاره های عقلی دارد که به محاسبه هر نوع دریافتی بنشیند؛ بنابراین برای نقد یک ژرف ساخت عقلانی-معرفتی به نام " نظریه ادبی" قائل هستم. یعنی اگر بخواهیم به دستگاه نقد برسیم نیاز به یک زیرساخت فلسفی-معرفتی داریم که بر اساس آن به دستگاه عقلانی و بعد به "نظریه ادبی" و بعد به "دستگاه نقد" می رسیم. این اتفاقی است که در دنیای غرب رخ داده است.
از 500 سال پیش تا کنون باب فکر فلسفی در ایران بسته است
این پژوهشگر در پاسخ به این سؤال که آیا در کشورمان جریان نقد فعال و برخواسته از فرهنگ خودمان داریم یا خیر، گفت: باید بگویم از 140 سال پیش تا کنون ما چیزی به نام "نظریه ادبی" و "دستگاه نقد" نداریم. به این علت که از 500 سال پیش تا کنون باب فکر فلسفی در جامعه ما بسته است و مکتب تأسیسی فلسفی نداریم پس طبیعی است که فاقد نظریه ادبی و دستگاه نقد مستقل باشیم. بنابراین ادبیات مستقل هم نداریم و ادبیات ما همواره یک مؤلفه تابع نظریات و دستگاه نقد بیگانه است.
آقایاری افزود: نظریه در دنیای غرب مطلق نظریه است و اساسا نظریه ادبی نیست بلکه نظریه فلسفی است که ظرف تحقق آن در ابتدا جامعه شناسی است و بعد این رویکرد را در مباحث دیگر می بینیم. مسئله اصلی دنیای غرب تکوین یک تمدن است تمدن مدرنی که امروز می بینیم یکی از مظاهر آن ادبیات، هنر و... است و در واقع بازتابهای انسان مدرن است.
مدرنیته بر اساس فلسفه کانت شکل گرفته است
آقایاری با اشاره به مقطع رنسانس و رانده شدن کلیسا گفت: در این زمان یک ضرورت پیدا شد و جامعه جدیدی که می خواست تکوین پیدا کند نیاز به زیرساخت معرفتی پاسخگو داشت. فلسفه کانت به دلیل دارا بودن دستگاه فلسفی منظم این قابلیت را داشت. فلسفه کانت به تمامه جایگاه دین را به خود اختصاص داد و در نقش زیرساخت تمدن جدید (تمدن مدرن) قرار گرفت.
وی با بیان اینکه تمام مدرنیته بر اساس فلسفه کانت شکل گرفته است، افزود: دستگاه فلسفی کانت دستگاه منظمی بود؛ اگرچه کانت در ابتدا به وجود رابطه علی و معلولی در عالم تشکیک داشت اما نهایت به این باور رسید. در دستگاه فلسفی کانت دو عالم ذهن و عین را می بینید که با هم رابطه مستقیم دارند و عالم ذهن امتداد منطقی عالم عین است. پس فاعل شناسا تنها انسان صاحب اندیشه ای است که تنها عرصه کسب شناخت او عالم عین است و عالم ذهن اگرچه در این فلسفه عالم مستقلی تبیین می شود اما در نهایت با عالم عین آمیختگی و ارتباط مستقیم دارد و عالم ذهن چیزی جز عالم عین نیست لذا "یک" گستره برای کسب شناخت داریم.
پیدایش مطلق نظریه در غرب به اقتضای فقر دستگاه فلسفی کانت است
این پژوهشگر یادآور شد: پیدایش مطلق نظریه در دنیا غرب و نظریه ادبی به اقتضای نیاز ادبی و هنری نیست بلکه به اقتضای فقر دستگاه فلسفی کانت است یعنی این انسان صاحب اندیشه بعد از مدتی که در قالب جهان بینی کانتی، خلق می کند تنها در حیطه رابطه علی کار می کند به بن بست می رسد و به تکرار می افتد پس می خواهد چیز جدید بیافریند که محدوده های جهان بینی کانت به او این اجازه را نمی دهد لذا سرفصل پیدایش نظریه ها در واقع به چالش کشاندن فلسفه کانت و پوشاندن فقر فلسفی اوست. بحث نظریه در دنیای غرب از سرآغاز فلسفه کانتی تا انتها بحث شناختی است نه بحث ادبی.
وی با بیان اینکه فلسفه غرب از دوران کهن تا امروز حول سه پارادایم وجودشناسی، آگاهی و زبان قابل بررسی است، افزود: دکارت به دنبال تبیین نگاه ریاضی از هستی بود که معترضینی داشت و کانت این مسئله را تکمیل کرد و یک منطق ریاضی در فلسفه کانت و دکارت برای همه موضوعات تعریف شد.
با شیوه استقرایی نمی توان به نظریه رسید
آقایاری ادبیات ساختارگرا را دارای دوره ها و لایه های متعددی دانست و درباره داشتن نظریه ادبی در جامعه ایران نیز گفت: ما نظریه مستقل ادبی نداشته و نداریم. از آنجایی که دستگاه عقلانی نداریم پس دستگاه نقد و نظریه هم نداریم. به دلیل تعطیل بودن فلسفه ما اصلا دستگاه عقلانی دینی مان تعریف نشده است. وقتی این عقلانیت را تعریف نکردیم نه نظریه و نه نقد، جایگاه و معنایی ندارد. شاید به خاطر نمونه های خلاقی که شاعران و داستان نویسان ما نوشته اند بتوانیم با شیوه استقرایی به نظریه برسیم اما این نظریه کلیت ندارد.
نظر شما