عبدالعلي دستغيب - نويسنده و منتقد ادبي در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ضمن بيان اين مطلب افزود: از ميانه قاجاريه به اين سو، گرايش انتقادي در نظم و نثر و در حوزه انتقادي سياسي و اجتماعي در ايران پديد آمده كه البته با افت و خيزهاي فراوان همراه بوده است.
اين نويسنده ادامه داد: نقد ادبي ايران بعد از شهريور 1320 قوت مي گيرد، بعد از چند سال فروكش مي كند و در بيست سال اخير نيز مجددا اهميت يافته و صاحب جايگاه شده است؛ به گونه اي كه نقدهاي شايسته اي در زمينه سياست، اجتماع و نيز رويدادهاي ادبي و هنري نوشته شده و وسعت يافته است.
وي دوران پيش از سده اخير ايران را نيز حاوي عنصر نقد ادبي دانست و اضافه كرد: در گذشته، رساله هايي در نقد شعر به زبان هاي عربي و فارسي داشته ايم و ابن سينا و خواجه نصير در اين زمينه مطالب و نوشته هايي داشته اند كه البته بيشتر تحت تاثير فن شعر ارسطو بوده و عمده توجه خود را معطوف ساختمان و صنايع ادبي كرده اند.
دستغيب تصريح كرد: در آن زمان نقد تحليلي به معناي امروزي وجود نداشت و بيشتر حول فصاحت و بلاغت و صنايع شعري مي نوشتند و بحث مي كردند. مي توان گفت اغلب نقدها به ابعاد معنايي و تشبيه و استعاره ها و نظاير آن توجه داشته اند.
اين منتقد ادبي يادآور شد: نبايد در اين خصوص افراط به خرج دهيم و بگوئيم چون بنيانگذار اصول نقد ادبي نبوده ايم پس نقد ادبي هم به هيچ عنوان نداشته ايم. در دوره صفويه شاهد نقدهاي زيادي هستيم و ايراني ها و هندي هاي فارسي زبان به كرات درباره بيدل و صائب تبريزي و ... بحث و نقد راه مي اندازند؛ به طوري كه تعداد نقدنويسان ما در آن دوره فراوان بود.
وي به آغاز نقد ادبي مدرن در دوره مشروطه اشاره كرد و گفت: ميرزا ملكم خان و آخوندزاده و سپس دهخدا و كسروي و دشتي و نيما و هشترودي كساني بودند كه نقد را رواج دادند و اين كار ادامه پيدا كرد تا بعد از شهريور 20 كه عده اي ديگر همچون دكتر خانلري، احسان طبري و بعدها نجف دريابندري، دكتر زرين كوب و غلام حسين يوسفي قدم در عرصه نقد ادبي گذاشتند.
دستغيب با اشاره به وفور علاقه و گرايش هاي نقدنويسي در نسل جوان امروز، افزود: در دو دهه اخير نقدي جديد پديدار شده كه مورد علاقه جوانان است كه در آن شالوده شكني، توجه به روابط كلامي و نحو زبان، صبغه روايت و اتكا بر آراي بارت و فوكو و ... نقش مهمي ايفا مي كند.
وي نظريه پردازان غربي را پشتوانه نقد ادبي ايران برشمرد و اضافه كرد: نقد قديم ايران با وجود اين كه بر ارسطو و افلاطون تكيه مي كرد از ابداع و نوآوري هاي بيشتري برخوردار بود. بنابراين راهنماي منتقدان امروزي نظريه هاي غربي است كه برخي به محتوا و برخي به فرم گرايش دارند. اين مساله هم حسن و هم عيب كار آنهاست.
اين نويسنده در تشريح شيوه ها و نظريه هاي انتقادي رايج گفت: در نظريه جامعه شناختي كه چهره هايي مثل لوكاچ و گلدمن سرآمد هستند رويكردي جامع الاطراف و بيروني حاكم است. نظريه ديگر متعلق به دريدا و فوكو و بارت است كه پست مدرن خوانده مي شود و به دليل توجه و دقت بر احوالات هنرمند داراي جنبه روان شناسانه است.
وي تصريح كرد: نكته مهم اينجاست كه اين نظريه هاي متفاوت بايد با منتقد هماهنگ و همراه شود، يعني اگر منتقد در سبك جامعه شناختي قلم مي زند نبايد راه به جنبه هاي روان كاوانه باز كند و صورتي التقاطي به نقد خود بدهد. عمده نقدهاي امروز ما اختلاطي از نظريه هاي گوناگون نقد ادبي است.
عبدالعلي دستغيب در پايان تصريح كرد: بايد به جايي برسيم كه صاحب نظريه مستقل در نقد ادبي شويم. در گذشته و در نقدهاي اشخاصي چون محمد حقوقي، مشيت علايي و عنايت سميعي تلاش هاي خوبي صورت گرفته و موارد متعددي پايه گذاري شده اما هنوز به نظريه اي مستقل دست نيافته ايم.


نظر شما