به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر قسمت دوم مقاله فضائل فراموش شده هنر اسلامی به قلم محمدعلی رجبی دوانی است که از نظر می گذرد.
برخلاف آموزشهای متفرق و بینسبت با یكدیگر امروز، در نهاد آموزشهای قدیم، از آنجائیكه غایت علم كشف حقایق بود، آموزش حكمت در رأس همه برنامهها قرار میگرفت. در حكمت از حقایق امور و اشیاء و حسن و قبح امور پرسش میشود. هدف علوم و معارف در فرهنگ اسلامی از جمله هنر نیز درك همین حقیقت است كه از طریق خیال هنرمند و با طبع و ذوق او بصورت زیبا مطرح میشود.
براساس حكمت اسلامی، حاق و باطن همه چیز خداوند است. به تعبیر عارفان مسلمان، مراتب ظهور حق از غیب هویت تا عالم شهادت مراتب پنجگانه ای است که از آن به «حضرات خمس» یاد می کنند. عالم شهادت که آخرین مرحله تجلی حق است در جلوه ای از کثرات ظاهر شده و مجرد آنها در عالم اعیان ثابته قبل از ظهور در عالم شهادت آشکار می شود. عالیترین مقامی را كه هنرمند برای مشاهده حقایق میتواند سیر كند همین عوالم ثابته است. حكما روش تعلیمی خود را در حكمت، سیر به عالم مجردات دانستهاند زیرا تجرید ذات و روح همه چیز است، شرط درك تجرید را نیز همچون درك هر موضوع دیگر سلوك و پاك شدن از رذایل میدانند.
رو مجرد شو مجر درا ببین
زانكه شرط فهم هر چیز است این
برخی دیگر از معلمان معنوی جامعه شرط احراز مقام تجرید را گذشت از افكار و احوال متفرق و كسب جمعیت خاطر از طریق سلوك عملی و علمی دانسته اند. به قول حافظ:
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیركیست
مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
تأكید بر انس با حكمت و آشنایی با دروس نظری یكی از فضائل مهم است كه تمامی هنرمندان بزرگ قدیم آنرا دارا بودند. وقتی به یك اثر نگارگری و یا قطعهای خوشنویسی و یا بیتی از شاعری عارف مینگریم، جامعیت علمی و آگاهی هنرمندان را نسبت به علوم گوناگون و استفاده بجا و درست از آنها در هنرشان مشاهده میكنیم. تاکید آیات و روایات بسیار در استفاضه از حكیمان و عالمان از سویی و نیاز مبرم در شناخت حقایق هنری از سوی دیگر، معلمان هنر را وامیداشت شاگردان را، هم از طریق نظری و هم از طریق عملی با حكمت آشنا سازند، تا هنرجو به جدیت هنر پی برده و مقصد را بهتر بشناسد و رنج راه را سهل تر تحمل نماید. حافظ نیز میگوید:
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
گر در سرت هوای وصال است حافظا
زین پس شكی نماند كه صاحب نظر شوی
باید كه خاك درگه اهل نظر شوی
شاید مهمترین وجهه توجه به حكمت برای هنرمندان، پیدا شدن راههای نوین در هنر است. اگر حكمت و پرسشهای بنیادین از حقیقت مد نظر هنرمندان نباشد هیچ راهی جز تكرار روشهای سابق و جلوگیری از هر نوع خلافیت نخواهد بود.
حفظ مراتب:
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: مردم سه دستهاند، گروهی همچون پشههایی هستند كه با باد هردم به سویی میروند، یعنی جایگاه مشخصی ندارند و اهل تفكر و تدبر نیستند، گروهی دیگر متعلمین در سبیل نجات هستند كه این دسته طالب هدایتند و رنج علم و معرفت را تحمل كرده تا رستگار شوند. دسته سوم عالمان ربّانی هستند كه نجات یافتگان هستند و مقصد عالی تمامی اهل طریقتند.
بر این اساس طالبان راه حق به اندازه تلاش و معرفتی كه مییابند دارای مرتبهای از شناخت ظاهری و باطنی هنر و معرفت میشوند كه همین امر جایگاه آنها را در حوزه هنر و تمدن مشخص میكند.
اصطلاحاتی كه در علوم و معارف و هنرها برای عالمان و هنرمندان به كار رفته نشان از همین مراتب است. امروزه تا حدودی در حوزههای علمیه این امر رعایت میشود. عنوان طلبه حجتالاسلام، ثقهالاسلام- آیهالله و آیهالله العظمی همگی دلالت بر مرتبه علمی و سلوك عملی اهل علوم دینی دارد كه متأسفانه در هنر و علوم دیگر چنین چیزی مطرح نیست. همین امر سبب شده تا گاه و بیگاه كسانی كه صلاحیت اظهار نظر ندارند نسبت به تلاشهای علمی و هنری استادان افاضات و اظهار نظرهایی كنند كه هیچ مناسبتی با شأن آن استادان ندارد. نقد و نقادی نیز بیهیچ پایهای، مطرح میشود و نهایتاً آشفتگی در نظر به وجود آمده است.
در آداب قدیم توصیه بر رعایت حفظ مراتب نه تنها به عنوان ادب ظاهر مطرح بود بلكه در نفس هنرها و آموزش آنها نیز رعایت میشد. به عنوان مثال در موسیقی، مراتب بسیار دقیقی را مطرح میكردند كه این مراتب، هم با گردش ایام و ساعت، یعنی هماهنگی با طبیعت و هم با طبع انسانها ملازم بود. از اینرو تمامی نغمات موسیقی را در شرایط خاص و برای مخاطبان خاص دستهبندی كرده و توصیه مینمودند.
حرمت محل درس:
وقتی درس و مقصد درس مقدس و متعالی شد تمامی آنچه به درس مربوط میشود مقدس و مورد احترام بوده و بر آنها آدابی مترتب میشود. كتاب و هنرهایش، معلم و علم، ابزار و محل درس جنبه قدسی پیدا میكنند.
از ابتدای شروع تحصیل علم در زمان پیامبر بزرگوار اسلام مساجد جایگاه تعلیم و تربیت شاگردان گردید و تا قرنها این امر ادامه داشت. گرچه امروزه نیز مشاهده میشود در مساجد كلاسهای درس نیز وجود دارد اما در گذشته تنها مكان تعلیم و تربیت بود. اما از آنجا كه جمعیت شاگردان رو به فزونی میگذاشت و شاگردان از بلاد مختلف به سوی شهرها میآمدند و برای اقامت نیز مجبور به سكونت در مسجد بودند سبب شد تا مكانهای دیگری برای آموزش و تربیت شاگردان در نظر گرفته شود.
انتخاب محل درس توسط شاگرد نیز شرایطی داشت تا وی از ابتدا با جدیت و برای رضای معبود به امور علمی بپردازد. شهید ثانی در كتاب شریف المرید فی آداب المفید والمستفید برای تمامی امور تحصیل آداب و دستوراتی را صادر كرده كه بسیار قابل تأمل است. از جمله برای تعیین محل درس با حساسیتی معنوی چنین میگوید: محصل و شاگرد باید به گزین بوده و تا حدودی كه امكانات اجازه میدهد سعی كند برای اقامت و سكنای خود، مدرسهای را انتخاب كند كه واقف و بنیانگذار آن دارای تقوی و پرهیزگاری فزونتری از دیگران بوده و از بدیها و بدعتها و نو پردازیهای سخیف و اهداف نادرست، دورتر و بیگانهتر باشد. (حجتی، ص۶۵۲)
وی پس از این مسئله به ادای حق مدرسه توسط استادان و شاگردان میپردازد و برای آنها احكام و آدابی را برمیشمرد.
«باید شاگرد و یا مدرسی كه در مدرسه سكنی و اقامت دارند از شرائط آن آگاهی به دست آورند تا از طریق چنین آگاهی به اداء حق و حقوق مدرسه قیام كرده و این شرائط را عملاً رعایت نمایند.»(همان، ص۶۵۷)
پاسداشت حرمت پیران و استادان:
یكی از مهمترین فضائل و آداب معنوی كه سبب تداوم سنت و ترویج هنرها و عمیق شدن لایههای معرفت هنری میشد پاسداری از حرمت استادان و پیران بود. در رساله چیتسازان به شاگرد میگوید: اگر پرسند در این راه به سر آمدهای یا به پای؟ بگوی نه به سر و نه به پای الا به صدق و صفا و به مهر و محبت استاد. (صراف، ص۲۳۶)
واعظ كاشفی نیز اساس شاگردی را برارادت گذاشته و میگوید: اگر پرسند كه بنای شاگردی بر چه چیز است؟ بگوی برارادت.
اگر پرسند كه ارادت چیست؟ بگو سمع و طاعت.
اگر پرسند كه سمع و طاعت چیست؟ بگوی كه هر چه استاد گوید به جان بشنود و به دل قبول كند و به تن فرمان برد. (فتوتنامه سلطانی ـ ص ۱۰۰)
پاسداری از حرمت استادان و پیران تا آن حد مهم بود كه حتی استادان و هنرمندان برای اهراز هویت خود سلسله استادان و استادان استادانشان را برمیشمردند تا اصالت خود را به پیران سر سلسله برسانند. با چنین معرفتی شاگرد، خود را چنان در اختیار استاد قرار میداد و نسبت به او احترام میكرد كه وی را از پدر نیز محترمتر میشمرد. شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز میگوید: و چون دست در دامن چنین پیر كامل زند باید كه اختیار خود را در اختیار پیر محو گرداند و در حكم پیر – كالمیت فیید الغسال- باشد و به امر پیر علیالدوام متوجه حق باشد و عادت به صدق اقوال و افعال نماید. (لاهیجی، ص۱۴۲)
صادقی بیك نیز مقام شاگردی خود را با احترام نسبت به استادش مظفر علی نگارگر عصر شاه طهماسب صفوی چنین بیان میكند:
چو نام نامی آن پیر سرور
به لطف حق چو گردد شاد روحش
ز تقصیرات دنیایی جدا باد
شدم بر كشور این فن مظفر
منور باد روح پرفتوحش
غریق رحمت فیض بقا باد
مولوی نیز میگوید:
پیر را بگزین كه بیپیران سفر
پس رهی را كه ندیدستی تو هیچ
راه دور است و پر آفت ای پسر
گر تو بیرهبر فرود آیی به راه
هست ره پرآفت و خوف و خطر
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ
راهرو را میبباید راهبر
گر همه شیری فرو افتی به چاه
همانگونه که این همه بر ضرورت استاد و پیر و راهبر تأكید شده از سویی شرایط و ضوابط بسیار نیز برای معلم و استاد گذاشتهاند تا هر كس نتواند مدعی این مقام منیع شود.
مقام و شرایط شاگردی:
شاید همگان براین باور باشند كه شاگرد كسی است كه فقط مطیع و منقاد استاد است و كسی است كه چیزی نمیداند و باید به حضور استاد بیاید و تا زمانی كه علم نیاموخته از هیچ شأن و مرتبتی برخوردار نیست. گر چه شاگرد میبایست در حضور استاد خود، خاضعانه علم بیاموزد و شرائط شاگردی را بخوبی رعایت نماید اما آنچه مهم است احراز لیاقت شاگردی است.
متأسفانه در نظام آموزش جدید كه بر مبنای آموزش عمومی گذارده شده نه استاد شاگرد را انتخاب میكند و نه شاگرد استاد را، در نتیجه رابطه استاد و شاگردی كه از اهم مسائل تعلیم و تربیت بوده بیمعنی شده است. اگر به مقام شاگردی اشاره میشود تنها در نظام استاد و شاگردی است كه شاگرد پس از جستجوی درست، استاد مناسب را یافته و استاد نیز وی را همچون فرزند خود دانسته و طریق سلوك علمی را به وی میآموزد. این نوع تعلیم و تعلم امروزه تا حدودی در هنرهای سنتی و حوزههای علمیه وجود دارد.
مقام و منزلت شاگرد از سه جنبه قابل احراز میشود. ابتدا اینكه تشخیص استاد مناسب نشانه آنست كه شاگرد از پیش قابلیتی یافته تا بتواند استاد مناسب را تشخیص داده و توفیق حضور یابد. دوم اینكه شاگردی كه توانسته باشد رنج مقدس تحصیل و تعلیم هنر را با دل و جان و كوشش فراوان بدست آرد و در تداوم مشق بكوشد و از لحظات تحصیل استفاده درست نماید نشان دیگری از قابلیت او در داشتن مقام و منزلت شاگردی است. سومین نشانه، تأیید استاد است بر شاگردی او. این مقام آنقدر مهم است كه شاگردان در گذشته خوف داشتند كه مبادا استادشان آنها را در زمرة شاگردان به حساب نیاورد و نهایتاً اجازات لازم را به او ندهد، زیرا چنین شاگردی را با جمله توهینآمیز بیپیر مورد اهانت قرار میدادند.
یكی از علماء سلف، آنگاه كه روانه جلسه درس و محضر استاد میشد مقداری صدقه به فقیر میداد و میگفت خدایا عیب معلم و استادم را از نظرم مخفی نگاه دار و بركات علم و دانش او را از من برنگیر. (حجتی، ص۳۷۰)
و مؤلف رسالهی قانونالصور، خود كمر بسته و غلام استاد خویش بود.
به آیین غلامی مدتی چند
شدم در شیوه خدمت كمربند (قاضی احمد، ص۲۷۶)
فضیلت مشق:
اساس تعلیم و تعلم هنرها بر مشق نهاده شده است. كسی كه مشق نكرده هرگز نمیتواند از فضیلت استاد استفاده كند. نگاه به دست استاد و گوش به دستورات وی، دست هنرمند را در اجرای آموختهها باز میگذارد. دست به معنای عام، عبارت از قوای تجلیدهنده اراده انسان است كه حاصل فكر او را بصورت صور تمدنی ظاهر میكند. اساساً تمدن بشری حاصل دست آورد انسان است. این دستاورد جز از طریق مشق كه آن نیز حاصل رنج مقدس استاد و شاگرد است تحقق نمییابد.
هنرمندان قدیم مشق را به سه قسم تقسیم میكردند و هر یك به زبانی متناسب با یکی از هنرها آنرا مطرح میكردند. میرعماد الحسنی در كتاب آدابالمشق مراتب مشق را چنین بیان میكند. بدانكه مشق بر سه قسم است؛ نظری و قلمی و خیالی. اما مشق نظری و آن مطالعه كردن خط استاد است و فایده او آنست كه كاتب را به كیفیات روحانی خط آشنا كند و نقل فاسد را از كتابت كاتب زائل كند و سرعت كتابت از آن به حصول پیوندد و اولی آن است كه مبتدی را یك چند این مشق بفرمایند تا طبع او به لذت روحانی خط متعلق شود و بعد از آن مشق قلمی فرمایند و در ایام مشق قلمی هم این مشق میباید كرد. اما مشق قلمی و آن نقل كردن است از خط استاد؛ بدانكه مبتدی را ناچار است از آنكه اول مفرداتی كبیر از خط استاد بدست آورد و نقل كند… اما مشق خیالی و آن آنست كه كاتب كتابت كند نه به طریق نقل بلكه رجوع به قوت طبع خویش نماید و هر تركیب كه واقع شود. فایده این مشق آنست كه كاتب را صاحب تصرف كند. (میرعماد، ص ۷ و ۸ و ۹)
مشق از سرمشق همچون كلمه بسمالله است. همانگونه كه بسمالله در ابتدای هر كار نشان عبودیت انسان به پیشگاه ربوبی است مشق از سرمشق استاد نیز نشان از دلبستگی به طریقت استاد و اعتقاد راسخ به اوست.
شأن و صفا:
همانگونه كه در فصول و مطالب گذشته آمد، نیت هنرجو در یادگیری هنر، اساس و پایه ورود به خانواده هنر اسلامی است. اگر هنرجو از ابتدا با نیت تقرب به درگاه معبود و كشف حقیقت پای در هنر بگذارد و در تمامی مراحل كار هنری این اصل را فراموش نكند، به مرور قلب وی از زنگارهای انانیت و نفاق و سستی و لغزشها پاك میشود. در این حالت دل وی مصفا و همچون آینهای پاك میگردد.
لزوم آینه شدن دل برای هنرمند به این منظور است كه تصویرهای قدسی كه از عالم قدس بر دل هنرمند میتابد همانگونه كه هستند در آن آینه هویدا شوند. این مرحله را در اصطلاح هنرمندان صفا میگویند.
مرحوم میرعماد الحسینی در آداب المشق در این باره میگوید: اما صفا و آن حالتی است كه طبع را مسرور و مروح میسازد و چشم را نورانی میكند و بیتصفیه قلب تحصیل آن نتوان كرد و چنانكه مولانا (سلطان علی مشهدی) فرمودهاند ـ كه صفای خط از صفای دل است ـ و این صفت را در خط دخل تمام است، چنانكه روی آدمی كه هر چند موزون باشد و صفا نداشته باشد مطلوب نخواهد بود. (همان، ص۵)
صفا در فرهنگ اسلامی اخلاص نامیده شده و اخلاص اولین نشانه عبد است در مقابل معبود. كسی كه اخلاص داشت و صفای باطن خود را بدست آورد لیاقت دریافت اسرار میشود. از اینرو پیامبر اسلام (ص) فرمود: اخلاص رازی از رازهای خداوند است كه آنرا در دل هر یك از بندگانش كه او را دوست داشته باشد به ودیعه خواهدگذاشت.
خاصیت و نتیجه صفا، صاحب شأن شدن اثر هنری هنرمند است. به موازات آن كه دل هنرمند صیقلی میشود، عكس مه رویان بستان خدا در آن تجلی کرده و دست هنرمند نیز آن تصاویر قدسی را بر صفحه نگاره و یا بر روی ساز و غیره به اجرا در می آورد. در حقیقت واسطه انسانی در این حالت حذف شده و خداوند مستقیم از مكمن غیب كه همان دل مصفای هنرمند است در اثر هنری او ظاهر میشود. در نتیجه تحقق چنین اثر هنری بر دلها تأثیر دلانگیز میگذارد و همگان را متذكر به ایامالله میكند.
میر عماد در این باره می گوید: اما شأن و آن حالتی است كه چون در خط موجود شود كاتب از تماشای آن مجذوب گردد و از خودی فارغ شود. چون قلم كاتب صاحب شأن شود از لذت عالم مستغنی گشته، به كلی روی دل به سوی مشق كند و پرتو جمال شاهد حقیقی در نظرش جلوهگر شود.
امضاء:
با توجه به تعریف هنر در فرهنگهای دینی خصوصاً فرهنگ اسلامی و لزوم تطبیق هنر و هنرمند در ابداع اثر هنری و بالنتیجه تزكیه هنرمند از تعلقات مادی و انحلال او در ایدهآل و دیدارهای مقدس، هنری ظهور میكند كه دیگر در آن اثری از هنرمند نیست و گنجینهای بصورت هنری جمعی نمایان میشود كه یك كل مقدس (فرهنگ دینی) در آن تجلی نموده است. با دیدن آثار هنری عصر دینی هرگز كسی پرسش از كیستی هنرمندان آن نمیكند و همه حواس، معطوف به عالمی میگردد كه هنرمندان گمنام در پس آن آثار، مخاطب را به آن دعوت میكنند.
گمنامی هنرمند در مجموعه هنر سنتی تأكید بر پویایی حركت معنوی در فرهنگ سنتی است در ایران اسلامی اكثر قریب به اتفاق آثار هنری از گنجینه بزرگ هنر اسلامی، كار هنرمندان گمنام و یا هنرمندانی است كه با اشاراتی نام خود را در قسمتهای ناپیدای اثر خود، كوچك و خرد و متواضعانه مطرح نمودهاند. پوپ میگوید: از هر صد شاهكار نقاشی ایران تنها یكی امضای نقاش را در بردارد. هنر ایران هنر گمنامی و بینشانی بود و بهاین سبب در صراحت و صداقت و اعتبار پیشرفت شایان كرد. (پوپ، ص۲)
اگر از هنرمندان گمنامی كه هزاران اثر جاودانه در تاریخ اسلامی از خود باقی گذاشتهاند بگذریم به دسته دیگری بر میخوریم كه در نهایت تواضع و فروتنی در گوشهای بسیار كوچك از اثر خود، نام خود را بصورت اشارتی معنوی نوشتهاند مثلاً آقا صادق نقاش، كه نام اصلی وی محمد صادق بوده و به آقا صادق و صادق و محمد صادق در زمان خود شهرت داشته، آثار خود را با سجع یا صادقالوعد امضاء مینموده و یا اینكه ابراهیم كه از نقاشان و تصویرگران زبردست اواخر صفویه بوده و در كارهای روغنی (لاكی) مهارت داشته نام خود را با سجع سلام علی ابراهیم مشخص مینموده است.
گروهی دیگر با پسوندهایی چون رقم كمترین بنده درگاه و یا رقم كمترینو یا العبد نام خود را مینوشتند مثلاً كمالالدین بهزاد استاد شهیر قرن نهم و دهم هجری، بیشتر با جمله رقم العبد بهزاد بصورتی بسیار ناپیدا در گوشهای از اثر خود امضاء مینمود. بطور كلی آنچه از عدم امضاء هنرمندان و یا امضایی در غایت گمنامی و تواضع بر میآید اینست كه هنرمند خود را فانی و مستغرق در وجه باقی هنر و فرهنگ اسلامی میداند. بهقول صادقی بیك افشار، نقاش و شاعر معروف عصر صفوی:
كسی احوال فردا را نداند
غرض نقشی است كز ما باز ماند
سنت اجازه:
یكی از سنتهای شریف و منحصر به فرد عالم اسلام كه بزرگترین فضیلت برای اهل علم محسوب میشد اجازهای بود كه از سوی استاد به شاگرد اعطا میشد. این اجازه نه تنها به عنوان مدرک تحصیلی و پایان یافتن دورهای از علم و دانش توسط شاگرد بود بلكه اعتباری خاص و معنوی برای وی محسوب میشد.
اجازات در سطوح مختلف صادر میشد. این مسئله هم دلالت بر تخصص و توجه دقیق علمی داشت و هم شاگرد برای اهل علم محل وثوق قرار میگرفت. مثلاً اگر كسی اجازه معید داشت میتوانست به عنوان دستیار استاد، در كلاس درس به وی كمك كند. همواره معید را از میان شاگردان ممتاز انتخاب می كردند تا بتواند همكار و همیار استاد باشد. اجازه مفید نیز مرتبهای بالاتر از معید به حساب میآمد. نقش اجازه مفید بیان نكاتی سودمند علاوه بر مطالب درسی دانشجویان بود. یكی دیگر از اجازات اجازه سماع بود. شاگرد پس از پایان یك دوره میبایست یادداشتهایی را كه در دوره شاگردی از استادش فراهم آورده، بینهای قرار میداد تا به استناد آن به وی اجازه سماع داده شود.
اجازه میتوانست اخطاری در برداشته باشد، یا شروطی برای دریافت كننده قائل شود. مثلاً در سندی از ۱۱۹۸هـ /۱۷۷۵م استاد چنین مینویسد: به شرط آنكه كلمهای واحد را به دو بخش تقسیم نکند و بر دو سطر ننویسد، همواره پس از ذکر نام شریف پیامبر عبارت [صلیاللهعلیهوسلم] را بنویسد و خود را با تكبر بالاتر از همتایان خود قرار ندهد، اجازه رقم زدن كَتَبَ را به وی عطا كردم. (شیمل، ص۷۹)
در سنت اجازه یكی از شاخصههای مهم، سلسله استادان بود كه به قطب سلسله میرسید. این امر خصوصاً در اجازات صوفیه كه بنام خرقه نامیده میشد بیش از اجازات دیگر اهمیت داشت. در طریقت اهل تصوف تمامی صوفیان خرقه خود را به امیرالمؤمنین علی (ع) و از آنجا به پیامبر اسلام (ص) میرساندند. خرقه در فرهنگ صوفیان اجازه معنوی و علمی پیران و مشایخ بوده كه در ضمن، طریقت عملی و فكری آنان را مشخص مینمود.
رضا قلی خان هدایت مؤلف روضاتالجنان نسبت سلسلة توبه و تلقین و خرقه انابت و ارادت شمس مغربی را چنین بیان داشته است كه از شیخ بهاءالدین همدانی و او از شیخ ضیاءالدین و او از عزالدین طاووسی و او از شیخ سعدالدین حموی و او از شیخ نجمالدین كبری و او از شیخ نجمالدین احمد كبری و او از شیخ عمار یاسر بدلیسی و او از شیخ ابوالنجیب عبدالقادر سهرودری و او از شیخ احمد غزالی و او از شیخ ابیبكر نساج طوسی و او از شیخ ابی عثمان مغربی و او از شیخ جنید بغداد و او از شیخ سری سقطی و او از شیخ معروف كرخی و او از امام الهام علیبن موسیالرضا (ع) و او از پدر بزرگوارشان امام محمد باقر علیهالسلام تا پیامبر بزرگوار محمد بن عبدالله(ص). (میر عابدینی، ص۵و۶)
در برخی از خرقهها و حتی اجازهها رسم بر این بود كه عارف و یا استاد ضمن اجازه به مرید و شاگردش توصیههایی نیز برای حفظ آن میكرد كه خود نشاندهنده شرائط پاسداری از این اجازات است. در اجازه شیخنجمالدین كبری به مریدش رضیالدین علی لالا سفارشاتی معنوی میكند كه بسیار قابل تأمل است.
سه روز در هر ماه روزه بگیرد- نخوابد مگر بر وتر- حسن ملازمت و رشاد و استقامت – سكوت از آنچه بر آن فایدهای نباشد – دوام ذكر قرائت قرآن – اصلاح ذاتالبین- رساندن نفع به خلق خدا – در برخورد با حوادث متابع كتاب خدا و سنت رسول باشد – عفو كسی كه بر او ستم كند – عطا به كسی كه او را محروم دارد- نیكی به كسی كه به او بدی كند- به سیره صالحان سلف باشد- از كلام و بدعت بدعتگذاران حذر كند- بر اقامه نماز قبل از طلوع فجر اهتمام كند- خدمت مردان خدا كند- رقص و سماع ننماید- از غنا پرهیز كند- از عجب دوری كند- ایثار بر شیخ كند- معاشرت نزدیك (خلوت) با مردم داشته باشد- در ضراء و سراء و شدت و رخاء به رضای خدا دل دهد- امر خود را بر خداوند تفویض نماید- در تنگی و شدت بگوید: الحمدالله علی كل حال- و در زمان گشایش بگوید: الحمدالله الذی بنعمه نعم الصالحین…. مبارك باد در دو سرا برای او و برای كسی كه بپوشاند. آمین یا رب العالمین. (نجم الدین کبری، ص۳۳)
در میان خوشنویسان نیز مقرراتی برای اجازه وجود داشت. این امر گرچه هنوز هم به صورتهای گوناگون و حتی نظاممند شده در انجمن خوشنویسان ایران مرسوم است اما متأسفانه به جنبههای معنوی و سلوكی توجهی نمیشود و صرفاً تجربه هنری و قدرت قلم كاتب مورد نظر قرار میگیرد.
در میان خوشنویسان واژههایی چون سوّده، نمق(هْ)، رقم(هْ)، حرّر(هْ) كاربرد عامتر داشته و خوشنویسان قبل از دریافت اجازه میتوانستند از این واژهها استفاده كنند. اما اجازه از واژه كَتَبُهْ دست كم در ممالك عثمانی اجازهای ساده نبود. در این كشور رسم بر آن بود كه شاگرد نخست به دریافت اجازه تسویه نایل میشد كه با عبارت سوّده بیان میشد، بعد به پایه مشقّه میرسید. ”(میر خلف، ص۹۸)
همین سنت در بین نگارگران نیز رسم بوده و عناوین مشقه و صوره درپای امضاء نقاش، نشان مرتبه هنری وی بوده كه مسلماً توسط استاد به آنان افاضه شده است. متأسفانه از اجازات در زمینه نگارگری و هنرهای دیگر مدارك اندکی باقیمانده اما از امضاء آنها و خاطراتشان كه در دیباچهها و نسخهها موجود است میتوان دریافت كه اجازه در مراتب مختلف در میان همه قشرهای هنری معمول بوده است.
پاسداری از حریم سنت:
سنت نسبتی بیواسطه و دل آگاهانه و پیوسته بین آحاد یك جامعه با حق تعالی است كه سبب قرب و پیوستگی آن جامعه با مبدأ وحی میشود از اینرو در رأس هر فرهنگ سنتی پیامبری قرار دارد كه حامل وحی است.
آنگاه كه یك جامعه برخوردار از فرادهشهای تاریخی و دینی باشد، آن جامعه دارای فرهنگ و تفكر به معنی حقیقی لفظ است. وقتی از آن فرادهشها دوری نمود فاقد تفكر گردیده و فرهنگ به صرف تمدن، آن هم تمدنی منجمد، مركب از آداب و رسوم و عادات تقلیدی درآمده كه حقیقت خود را از دست داده و بیمعنی می گردد.
سنت یك دور است كه از خدا و مبدأ وحی آغاز میشود و سراسر تاریخ وجود را با راهبری انبیاء پی میگیرد و غایتش نیز به خدا باز میگردد. این اصل در همه فرهنگهای اصیل و دینی مطرح است كه پایان تاریخ هنر سنتی رجوع به مبدأ اوست و از این حیث مبدأ، ملاك قضاوت و سیر در امور است. بر این اساس سنت، امانت الهی میشود كه نسل به نسل و سینه به سینه، دست به دست شده و حركت خود را برای تداوم تاریخ در جوامع بشری طی میكند.
از آنجاییكه فقط كسانی میتوانند در این مسیر قرار گیرند كه به مبدأ سنت و غایت آن اعتقاد داشته باشند و رنج مقدس پاسداری از آن را با فراگیری علوم و فنون آن از سویی و رعایت آداب معنوی آن از سوی دیگر تحمل نموده باشند. دستور داده شده كه سنتهای حسنه را به اهلش بسپارید.
اهل یعنی كسی كه با تطهیر نفس و آگاهی از رموز سنت، قابلیت درك سنت را یافته باشد، زیرا هنر و تمدن سنتی، یادگار و امانت الهی است و باید به اهل الله سپرده شود. قرآن كریم فرمود: انالله یأمركم ان تؤد الامانات الیاهلها(نساء، ۵۸) یعنی خداوند به شما دستور میدهد كه امانات را به اهلش بسپارید. این آیه نیز همچون همه آیات الهی، صورتی در ظاهر و باطنی متعالی از آن دارد، و معنی باطنی آن، رازهای الهی است كه در سنت دینی ظهور كرده و توسط اهلالله به اهلش سپرده میشود تا دچار دگرگونی و انحراف نشود.
یكی از شرایط پاسداری از سنت، وفای به عهدی است كه در سنت بسته شده است. از اینرو وفا كه نشانه صدق و پایداری در عشق و محبت است جزو یكی از اصول فتوت و جوانمردی شناخته شده است. عبدالرزاق كاشانی در این باره میگوید: ” وفا نهایت اَقدام فتوت است و غایت كمال فتوت، فطرت. چه فتوت ممكن نباشد الا به صفای فطرت و زكاء نفس از لوث طبیعت. و فطرت از ظلمت جبلت صافی نگردد و از آلایش طبیعت پاك نشود تا بنده به عهدة قدیم وفا ننماید و چون وفا نمود صفا تمام گشت و حجاب مرتفع شد. (عبد الرزاق کاشانی، ص۲۶۲)
نتیجه:
شناخت فضائل هنر اسلامی و توجه عمیق به آن به عنوان شرط لازم تحقق هنرهای معنوی از سویی و از سوی دیگر دانستن شرایط احراز این فضایل، جزو مقاصد اصلی هنر در نظام مقدس جمهوری اسلامی باید در نظر باشد. آنچه مسلم است هنر در فرهنگ اسلامی کسب فضائل انسانی به منظور زمینه مناسب برای ظهور مکنونات قلبی هنرمند به صورت آثار معنوی هنر اسلامی است.
فضایل و آداب معنوی که در تمامی سطوح حرفه ها و مشاغل در دوران اسلامی مطرح می شد، برگرفته از نص صریح قرآن کریم و احادیث و روایات اسلامی بود. همین امر سبب وحدت معنوی هنرها با یکدیگر می شد و این هنرها به مثابه شیشه های رنگینی که نور واحد حق بر آنها تابیده شده و هر یک به مقتضای استعداد خود آن نور را به گونه ای جلوه میدادند ظهور می کردند.
این فضائل که متاسفانه مورد غفلت هنرمندان قرار گرفت نتیجه ای جز آشفتگی و بی مایگی آثار هنری نداشت و سبب شد تا هنرهای بیگانه، خصوصا هنر غرب، اساس و باطن آن را دگرگون کند. هرچند خوشبختانه تا حدودی در میان هنرمندان سنتی، این فضائل رعایت می شود و هنوز هم آثار معنوی آن را می بینیم اما لزوم شناخت و توجه مسئولین و هنرمندان و استادان به این امر، برای احیای این سنن شریف در سطح گسترده دانشگاهی و سایر مجامع آموزشی بیش از پیش مشاهده می شود.
آنچه در این مقاله به عنوان برخی از این فضائل به طور اجمال مطرح شده می تواند زمینه ساز تحقیق گسترده و تدوین جدید آنها با مقتضیات امروز باشد. شناخت مبحث شرافت هنر و سلوک و تابعیت از دستورات معنوی پیران و راهبران معنوی جامعه، مسئله ذکر و یاد خدا و فضیلت انس با حق و گذشت از مظاهر دنیوی و سیر به باطن امور، رنج مقدس به منظور تحمل راه پرمخاطره سلوک، آغاز و انجام کارها با نام خدا، حفظ مراتب و شئون، حرمت محل درس، مقام و منزلت شاگردی و سنتهای نیکویی همچون عدم امضا و اجازه از استادان و پیران و نهایتا پاسداری از سنن مقدس، جزو فضائلی است که به آن اشاره شده است.
فهرست منابع:
۱) آیین اجازه در میان خوشنویسان ترکیه”، سید کمال میرخلف، مجله گلستان هنر، شماره۴، ۱۳۸۵
۲) آداب المشق، میرعماد الحسنی، به خط كیخسرو و خروش، چاپ دوم، ۱۳۵۶
۳) آداب تعلیم در اسلام، شهید ثانی، ترجمه محمد باقر حجتی، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹
۴) اصول و روشهای تربیت در اسلام، سید احمد احمدی، اصفهان، دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۷
۵) انیسالعارفین، فخرالدین علی بن كمال الدین حسین واعظ كاشفی، محمد سرور مولایی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۸
۶) بهجتالروح، نویسنده نامعلوم
۷) تأملی در آراء كوماراسو آمی در باب هنر، امیرحسین ذكرگو، نامه فرهنگستان هنر علوم، شماره ۱۴و۱۵، ۱۳۷۸
۸) تحفه الاخوان فی خصائص الفتیان، کمال الدین عبد الرزاق کاشانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹
۹) تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، خواجه عبدالله انصاری، تنظیم امام احمد میبدی، نگارش حبیبالله آموزگار، اقبال ج ۱، ۱۳۶۰
۱۰) خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، آنه ماری شیمل، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸
۱۱) رسائل جوانمردان، مرتضی صراف، تهران، انیستیتوی فرانسوی پژوهشهای علمی در ایران.
۱۲) شاه طهماسب، مجموعه اسناد و مكاتبات عبدالحسین نوایی، ج۲، تهران۱۳۸۶
۱۳) شرح گلشن راز، شیخ محمد لاهیجی، تهران، كتابفروشی محمودی، ۱۳۵۹
۱۴) فتوتنامه سلطانی، مولانا حسین واعظ كاشفی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰
۱۵) كتاب آرایی در تمدن اسلامی، نجیب مایل هروی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲
۱۶) كتاب الانسان الكامل، عزیزالدین نسفی، تصحیح ماریژان موله، تهران، نشر زبان و فرهنگ ایران، ۱۳۶۲
۱۷) كتاب شعر، زبان و اندیشههای مارتین هایدگر، رسالة زبان، تهران، موسما، ۱۳۸۱
۱۸) گلستان هنر، قاضی میر احمد منشی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران، كتابخانه منوچهری ۱۳۵۹
۱۹) گوهر و صدف عرفان اسلامی، شووان، ترجمه مینو حجت، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۸۱
۲۰) مجموعه رسائل فارسی، خواجه عبدالله انصاری، تصحیح محمد سرور مولایی، تهران، توس، ۱۳۷۷
۲۱) مرصادالعباد- من المبدأ الی المعاد- نجمالدین رازی، ج ۱، تهران، فردوس، ۱۳۸۸
۲۲) نهجالفصاحه، ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، ۱۳۸۲
۲۳) نیاز به علم مقدس، سید حسین نصر، ترجمه حسن میانهای، موسسة فرهنگی طه، ۱۳۷۸
منبع : نشریه بیناب – ش ۲۱
نظر شما