خبرگزاری مهر - گروه هنر- آروین موذن زاده: نمایش «تریو بدون هارمونی» که این روزها در تماشاخانه باران روی صحنه است روایت از هم پاشیدگی یک گروه تئاتری بعد از ۲۰ سال است. سیاوش پاکراه نویسنده و کارگردان این اثر نمایشی به بهانه روی صحنه بودن این نمایش مهمان خبرگزاری مهر شد و در بخش ابتدایی صحبت هایش درباره «تریو بدون هارمونی» در باب نگارش این نمایشنامه، چگونگی رسیدن به مضمون اثر، ویژگی شخصیت های نمایش، مساله قضاوت کردن درباره آدم ها، اطلاعات اندکی که از گذشته کاراکترها بیان می شود و... صحبت کرد.
در بخش دوم و پایانی این گفتگو بیشتر درباره شیوه کارگردانی و نوع اجرای اثر، چگونگی فضاسازی، طراحی نور، صحنه و لباس کاراکترها و وضعیتی که این روزها تئاتر خصوصی با آن روبه رو است و معضلی به نام مخاطب کاذب تئاتر صحبت کردیم.
در بخش پایانی این گفتگو با ما همراه باشید:
*در دنیای واقعی اتفاقاتی شبیه به آنچه در نمایش «تریو بدون هارمونی» می افتد، زیاد رخ می دهد. هر کدام از ما ممکن است با این چالش روبه رو شویم که در مقاطعی به فکر عملی کردن کاری باشیم که به نفع ماست درحالیکه می دانیم ممکن است این کار به ضرر دیگری تمام شود. مسائلی مثل اخلاقیات و حفظ حرمت ها، آدمی را به جایی می رساند که گاهی نمیدانیم چه کاری درست است و چه کاری غلط و اینکه اگر ما جای آدم هایی باشیم که به آنها حق نمی دهیم خودمان چه عکس العملی نشان خواهیم دادیم. با این شرایط مرز بین درست و غلط از بین می رود چون هرکس از نگاه خودش دارد کار درست را انجام می دهد.
-دقیقا درست است. مساله ای که در این نمایش برایم اهمیت داشت این است که اصولا ما نمی توانیم به صورت کامل واژه درست یا غلط را به کار ببریم. نکته ای که شما به آن اشاره می کنید واقعی است و چیزی که واقعی است به معنای زنده بودن است و چه آن را قبول داشته باشیم و چه نه راه فراری از آن نیست و باید بپذیریمش.
*نحوه فضاسازی و طراحی صحنه نمایش مخاطب را به سمت فضای سردی که بین این سه بازیگر وجود دارد، سوق می دهد و وجود قالب های یخی که در چهارگوشه صحنه است و در طول اجرا در حال آب شدن هستند، تصویری بیرونی از این ارتباط سه نفره ارایه می کند.
- از همان سال های دانشگاه و اولین نمایش هایی که به صحنه بردم با امیرحسین دوانی به عنوان طراح صحنه و لباس نمایش هایم همکاری داشتم. این ارتباط چندین ساله شناختی برای هر دو ما به وجود آورده که اصولا حتی لازم نیست درباره فضاسازی و طراحی یک نمایش زیاد با هم حرف بزنیم و با نگاه، مقصود هم را می فهمیم اما در این نمایش تنها یک چیز از امیرحسین دوانی خواستم که البته می دانستم هم برای کارگردان و هم طراح صحنه خطرناک است. برعکس دیگر نمایش هایی که با هم همکاری داشتیم و طراحی های پرطمطراقی داشت در طراحی این نمایش از او فقط یک کانسپت خواستم. می خواستم این کانسپت روی صحنه فریاد بزند و ایجاد اتمسفر کند. تلاش من این بود که طراحی صحنه خاصیت کانسپشوال آرت داشته باشد و مفهومی باشد.
به واسطه حضور سه بازیگر در صحنه و اسم نمایش یعنی «تریو ...» سه عنصر یخ، فلز و شمع انتخاب شد. فلزی که در صحنه وجود دارد یک فلز زنگ زده است که نشانگر تاریخی است که از آن گذشته است و ناخودآگاه این تصور را به بیننده می دهد. روی این فلز، یخ درحال آب شدن است و زیر آن آتش شمع وجود دارد. شمع های زیر فلز دارند یخ ها را آب می کنند، یخ ها دارند روی شمع ها چکه می کنند و برخی از آنها را خاموش می کنند. عنصر میانی بین یخ و شمع که آنها را از هم جدا کرده، همچنان سخت است اما دارد رنگ از رویش می رود و فرسوده می شود. با این تعریف ها می توانیم این سه عنصر را معادل سه شخصیت نمایش فرض کنیم.
به این ترتیب که مشخصا «کِی» تبدیل به فنز فلزی می شود که بین دو عنصر دیگر قرار گرفته است و «دَن» تبدیل به شعله های آتش و «اتان» تبدیل به یخ می شود. البته علاوه بر اینکه این معادل سازی یک مفهوم سازی به وجود می آورد، فضاسازی مناسبی نیز خلق می کند. صدای چکه کردن آب، تصویر سوختن و خاموش شدن شمع ها صحنه را زیبا می کند. بعد از آن برای این فضاسازی یک شیوه کارگردانی تعریف کردم. دن مثل یک نگهبان در طول نمایش دور تا دور این فنز می چرخد و دن و کی مثل دو زندانی تمام مدت روی این سازه فلزی قرار دارند.
*طراحی نور نمایش هم شیوه متفاوتی دارد و نورها در سازه فلزی که به عنوان دکور روی صحنه قرار دارد، تعبیه شده اند.
- با حضور عابس خلقی طراح نور نمایش هم اتفاق خوبی رخ داد و باعث شد من از نورهای ضعیف تماشاخانه باران بتوانم فرار کنم چون دو اجرا پشت سر هم در این تماشاخانه می رود و اینکه بتوانم نورها را در خود سازه مستقر کنم باعث می شد وابسته به نورهای سالن نباشم. البته کلا به کار پر نور هم علاقه ای ندارم و تاجایی که این امکان به من داده شود کارهایم را به سمت تاریکی می برم. آمدن نورها در سازه این امکان را به ما داد تا شیوه تازه ای را امتحان کنیم به این ترتیب که در بخش اجرای نمایش «هملت» با وجودی که انتظار می رفت بازی ها اکسپرسیونیستی و اغراق شده باشد ما برعکس و به صورت مینیمال عمل کردیم اما در برخورد نوری، عملا مخالف عمل کردیم و نورهایی برای صحنه طراحی شد که ایجاد سایه کرده و به صورت خطی باشند و سایه فنز فلزی تا روی زمین و جلو تماشاگران کشیده می شود و برخوردی کاملا اکسپرسیونیستی با مخاطب دارد. در حقیقت در بخش نمایشی نمایش در بازی ها به سراغ مینیمال گرایی اما در صحنه و فضاسازی به سمت کثرت گرایی رفته ایم.
*شاید ایرادی که بتوان به نمایش گرفت در طراحی لباس کِی باشد چون به نظر می رسد بازیگر با این لباس راحت نیست و نمی تواند تحرک لازم را داشته باشد و اینکه اگر از پارچه ظریف تری برای دوخت لباس استفاده می شد مفهوم مورد نظر بهتر انتقال می یافت. مورد دیگر استفاده از روسری برای نقشی که اساسا ایرانی نیست و قرار است یک اوفلیای دانمارکی مربوط به چند قرن قبل باشد، مناسب به نظر نمی رسد. البته لباس دن و اتان تا اندازه ای مناسب شخصیتشان طراحی شده است.
- در مورد لباس دَن باید بگویم که این لباس از قصد معمولی طراحی شده است و یکی از دلایلش این است که او تا آخر نمایش روی صحنه تئاتر نمی رود مگر لحظه آخر که به عنوان هملت روی صحنه می رود و تن پوشی شبیه شنل به تن می کند. در مورد لباس اتان هم قرار بود تزلزلش را با طراحی لباسی ناموزون و غیر متقارن به نمایش بگذاریم. اما در مورد لباس کِی موافقم و فکر می کنم اگر لباسش لَختی بیشتری داشت جذابیت بصری بهتری پیدا می کرد و در مورد استفاده از روسری، خودِ من هم راهکاری برای حل آن ندارم و می دانم که روسری در مورد شخصیت خارجی توی ذوق می زند اما کلا من طراحی لباس نمایش را دوست دارم چون ما به عمد از به کار بردن رنگ در آن پرهیز کردیم و همه لباس ها تونالیته ای از خاکستری را طی می کنند.
*اجرا در یک تماشاخانه خصوصی چه مزیت ها و چه نکات منفی برایتان داشته است و اصولا نگاهتان به تئاتر خصوصی که در چند سال اخیر رواج یافته است، چیست؟
-من برای تماشاخانه باران ارزش قایلم چون شاید اولین تماشاخانه خصوصی است که به معنای درست شکل و شمایل یک سالن را دارد و امکاناتی در اختیار گروه های متقاضی قرار می دهد و همچنین خوشحالم این مکان در اختیار خیام وقارکاشانی و فهیمه امن زاده است که خودشان جزو پیکره تئاتر هستند.
اما تئاتر خصوصی الان تبدیل به معضل تئاتر ایران شده است به این ترتیب که ابتدا بودجه از تئاتر گرفته شد و هنرمندان ما هم چون عادت دارند هر تحمیلی را بپذیرند با این موضوع کنار آمدند. حرف تئاتر طغیان است اما متاسفانه کمترین طغیان در درون خود ما وجود دارد و معمولا موضع انفعالی داریم.
در این شرایط چندین تماشاخانه خصوصی ساخته شد که تنها یکی دوتا از آنها شرایط مناسبی از لحاظ ساختمانی دارند. در کنار این تماشاخانه های خصوصی تعداد بسیار زیادی سالن تاسیس شده که اینها در واقع پلاتوهای تمرین هستند که تبدیل به مکان اجرا شده اند و این اتفاق خیلی بد است. در مرحله بعد قیمت بلیت ها افزایش پیدا کرد که باعث ریزش مخاطب شد. ما پرورش مخاطب نداریم و برای رفع مشکل مخاطب، مدیریت تئاتر روندی را درست کرد که پوپولیست سابق سینمایی وارد تئاتر شود.
تئاتر در ذاتش یک هنر خاص است و وقتی شما به عنوان تماشاگر از جلو کولر خانه ات و از پای تلویزیون و سریال های ماهواره ای بلند می شوید و در این ترافیک تهران به سالن های بدون امکانات تئاتر می آیید و یک ساعت تئاتر می بینید، پس یک انسان اندیشه ورز هستید. حفظ و نگهداری چنین مخاطبی کار بسیار سختی است اما ما با نادیده گرفتن این مخاطب خاص، ستاره سازی سینما را وارد تئاتر کرده ایم و اقتصاد را به این هنر گره زده ایم. معتقدم اگر اقتصاد به تئاتر گره بخورد این هنر می میرد. هنری که دچار بیزینس بشود رویکرد و هدف گذاری اش متفاوت خواهد شد و الان این اتفاق برای تئاتر افتاده است.
این نوع جذب مخاطب وقتی خوب است که وقتی این تماشاگر که به واسطه یک چهره یا تمهیدات دیگر به تئاتر آمده پایش را از سالن بیرون بگذارد، درگیر تئاتر بشود اما این اتفاق نمی افتد و این تماشاگران کاذب هستند که در تئاتر ما حضور دارند. به این ترتیب بازیگری کار بسیار سخیف و دم دستی می شود و اعتبار و زحمت سالیان دراز عده ای که در تئاتر استخوان خرد کرده اند به فنا می رود و هرکس که در رشته دیگری شهرتی به دست آورده علاقمند می شود شهرتش را در تئاتر خرج کند.
زمانی در تئاتر هنرمندان مصاحبه می کردند که تئاتر ما بیمار است و باید نجاتش بدهیم اما به نظر من تئاتر ما خیلی وقت است که از بیماری رهایی یافته و به ملکوت پیوسته است اما هنوز ما به معجزه ایمان داریم درحالی که معتقدم با سخیف کردن تئاتر نمی توان آن را نجات داد.
نظر شما