يك دسته از شارعان مهاجر افغان آنهايي هستند كه شخصيت شاعري ايشان در زادگاهشان شكل گرفته و در خارج از كشور افغانستان سكنا گزيده و شعر مي گويند. اين امكان براي اين شاعران پديد نمي آيد كه شعري در مهاجرت بگويند. شخصيت شعري اين افراد در مهاجرت شكل نگرفته است. پس شعر مهاجرت به يك معنا مصداق درستي براي اين افراد نيست. مثلا شاعراني مثل استاد خليلي و بسياري از شاعران ديگر كه در خارج از كشور شعر مي سرايند، اين افراد شاعراني مطرح در افغانستان بودند و الان نيز در كشورهايي كه ساكن هستند مشغول شعر گفتن اند؛ ولي متأسفانه اين افراد نمي توانند مصداق درست شعر مهاجرت باشند، به اين علت كه هنوز در حال و هواي قديم خود شعر مي سرايند.
دسته دوم شاعراني هستند كه شعرگويي خود را در ايران آغاز كردند و فرهنگ پذيري ادبي ايشان در ايران شكل گرفته است. اين دسته از شاعران عموما با افرادي مانند سيد فضل الله قدسي، حسن حسين زاده، محمدكاظم كاظمي و افرادي از اين دست شكل گرفته اند. وقتي گفته مي شود شعر مهاجرت در ايران منظور بيشتر بحث پيرامون اين گروه است. با اين تعريف سه گرايش ادبي را در غزل مهاجرت افغانستان مورد بررسي قرار مي دهيم:
1. نيمه دوم دهه شصت تا نيمه اول دهه هفتاد؛
2. نيمه دوم دهه هفتاد تا آغاز دهه هشتاد؛
3. شاعران و غزل سرايان دهه هشتاد.
در گرايش اول همان طور كه ذكر شد افرادي مانند سيد فضل الله قدسي، محمدكاظم كاظمي، عبدالغفور آرزو، محمدشريف سعيدي، سعيد احمدي و حسن حسين زاده جزء شاعراني هستند كه در اين دوره شعر گفته اند. در گرايش دوم شاعراني مانند سيدضياء قاسمي، بشير رحيمي، سعيدرضا محمدي و ... . در گرايش سوم شاعران جوان تر افغانستان حضور دارند مانند زهرا حسين زاده، محبوبه دائمي، غلام رضا ابراهيمي و ... .
شعر سه دوره ذكر شده با هم تفاوت هايي دارند كه به برشمردن مشخصات اصلي اين سه گرايش مي پردازم. معمولا در هر كدام از اين سه دوره، تحولات اجتماعي نيز در افغانستان صورت گرفته كه شعر و غزل افغانستان را تحت تأثير خود قرار داده است.
در دوره اول در افغانستان دوره جهاد و مقاومت و انقلاب است و از طرفي در ايران آن زمان انقلاب اسلامي پديده نوظهوري است و جنگ و دفاع هشت ساله ايران هم شكل گرفته است. اين دوران دوراني خاص و استثنائي است. در اين دوران ناخواسته اين تب و تاب و اين حال و هوا روي شاعران و شعر آنها تأثير مي گذارد. در واقع شاعران در اين دوره سه خصوصيت ويژه داشتند:
1. اينان شاعراني با تعهد اجتماعي بودند؛ يعني حماسه سرايي و تعهد اجتماعي رأس كار اين شاعران بود. لذا ادبيات مقاومت زاده همين دوران است؛
2. ويژگي ديگر اينكه فضاي شعري اين دوره آكنده از تعهدات فكري و ديني و ايدئولوژي است؛
3. ويژگي ديگر اينكه شاعران اين دوره كلي گو و نمادپرداز هستند و ارجاعات بيرون از متن در شعر اين شاعران بسيار زياد است و همچنين يك مقدار شعاري شعر مي سرايند. چون مخاطب آنها مردم و مبارزه طلبان است، لذا زبان خطابي و يا شعارگونه در شعر آنها كم نيست.
دسته دوم شاعراني هستند كه كارشان بيشتر مشايعه شد. اين شاعران در دوره اي به دنيا آمدند يا در دوره اي شعرگويي خود را آغاز كردند كه جنگ هاي مقاومت به جنگ هاي داخلي تبديل شد. در اين دوران متأسفانه چهره مقاومت خراب شد. معمولا در اين دوران شعرهاي شاعران افغانستان ضد جنگ است. در اين دوران ديگر جنگ تقديس نمي شود. در اين دهه شاعران به گرايش هاي تازه تري از شعر پرداختند. شاعران به عاشقانه سرايي توجه بيشتري كردند. از تعهدات ايدئولوژي آنها كاسته شد و از صراحت گويي نيز دوري جستند؛ ولي با همه اينها تعهد اجتماعي در شعر اين شاعران هنوز ديده مي شد.
هرچند از تعهد سياسي مقداري كاسته شده بود اما از تعهد اجتماعي كاسته نشد. همچنين در اين دوره شعر افغانستان يكي از سياه ترين دوره هاي شعري است و در اين دوره شعر افغانستان به سوي تيرگي، ابهام و يأس پيش رفته است واين شعر گاهي از يأس سياسي به سوي يأس فلسفي كشيده شده است.
دوره سوم دوراني است كه طالبان از افغانستان رخت بر بست و به جاي آن نظامي اميدوار كننده و تحركي استثنائي پديد آمد و به هرحال شاعران را اميدوار كرد. شاعران اين دوره نه به جاي يك اجتماع، نه به جاي يك ملت و نه به جاي يك گروه حرف نمي زنند؛ ظاهرا به جاي خودشان حرف مي زنند. شاعران اين دوره بيشتر به عشق شخصي پرداخته اند. شعر آنها خالي از تعهدات اجتماعي و ايدئولوژي است. شعر اين شاعران عاشقانه است و عشق هاي آنها غالبا عشق هايي محسوس و ضربي است و دردهاي آنها دردهاي محسوسي است.
از نظر لغات صوري نيز زبان شان زباني بسيار جزئي نگر و عيني نگر است. اگر شعر شاعران دوره قبل، زباني تركيب ساز داشتند در اين دوران شعر شاعر بيشتر بر روي حالت، فضا و احساس حاكم است. فضاها در اين نوع شعر روشن و مشخص و شخصي شده است.
شتاب حوادث به شدت خودش را در شعر و ادب افغانستان نشان داده است. اين غزل به تبع اين گونه تحولات سياسي جريان خودش يعني اوج و حضيض خود را نشان داده است و اين نشان مي دهد كه غزل ما به هرحال زنده بوده و شاعران با جريان رشد حركت مي كردند.


نظر شما