به گزارش خبرگزاری مهر، کانال فرهیختگان یادداشتی از مصطفی ملکیان به اشتراک گذاشته است که در فضای مجازی در حال گردش است. عنوان این یادداشت این است: «از پوست انسان مصرف زده بیرون بیایید». در ادامه ابتدا اصل این یادداشت و سپس تحلیل کوتاه سیدجواد میری در مورد آن را می خوایند؛
از پوست انسان مصرفزده بیرون بیایید
مصطفی ملکیان طی یادداشتی نوشت: «من معتقدم مصرفزدگی سه ویرانگری بزرگ دارد:
یکی آنکه مصرفزدگی فلسفهی وجودی زندگی را میگیرد. ما آمده بودیم که زندگی کنیم تا از طریق آن به چیزی ارزشمندتر از زندگی دست پیدا کنیم. آمده بودیم زیستن را مقدمه کنیم برای رسیدن به چیزی مهمتر از زیستن؛ اما با مصرفزدگی به خودِ زیستن مشغول میمانیم و هرگز نمیتوانیم به چیزی بالاتر از زیستن استعلا و ارتقا پیدا کنیم. به تعبیری دیگر، «پاستور» زیست، اما با چند دهه زندگی خود میلیونها زندگی را نجات داد؛ یعنی به چیزی بزرگتر از زندگی رسید. همهی ما میتوانیم پاستور شویم، چون همهمان بالقوه پاستوریم. اما برای آنکه این ظرفیت به فعلیت برسد، نباید به خود زندگی بپردازیم؛ بلکه باید به زندگی به چشم نردبانی نگاه کنیم که قرار است از آن بالا برویم و به یکچیز مهمتر از زندگی برسیم. مصرفزدگی اما این اجازه را نمیدهد، مصرفزدگی ما را به جای بالا رفتن از نردبان، مشغول خود نردبان میکند و حتی نمیتوانیم پا روی نخستین پلهاش بگذاریم؛ بلکه تنها دلمشغول آن هستیم که این نردبان را متجملانهتر و زیباتر کنیم و بر زیورآلاتاش بیفزاییم.
ویرانگریِ دوم مصرفزدگی که به نظر من ویرانگری بسیاری دارد، آن است که مصرفزدگی ارزش انسان را در حد جمادات پایین میآورد. شما به یک جماد تنها از یکمنظر نگاه میکنید که «این به چه درد زندگی من میخورد»؛ نه بیشتر از آن. چون برای جمادات چیزی جز ابزارنگری در اختیار ندارید و جماد را به چشم ابزار نگاه میکنید. مصرفزدگی انسانها را هم برای ما جماد میکند. چون مدام به هرکه نگاه میکنیم، به این چشم نگاه میکنیم که این برای ارضای مصرفزدگی من به چه درد میخورد.
اگر بخواهم به تعبیر کانتی بگویم، انسانِ مصرفزده هرگز نمیتواند به انسان دیگری به چشم «غایت» نگاه کند؛ بلکه حتماً باید به او به چشم «آلت» نگاه کند. چارهای جز این ندارد، چون غایتاش «کالای هرچهبیشتر داشتن است» و آنوقت دیگر به شما هم که نگاه میکند، در این فکر است که از شما چهقدر کالا به زندگیاش وارد خواهد شد. بنابراین برای انسان مصرفزده، هر ارزش دیگری جز ارزش اقتصادیِ صرف برای انسانها؛ بیمعناست. تنها به ارزش اقتصادی شما نگاه میکند و توجه به این که نخستوزیر و برخاست و دوستی با شما، از نظر کالایی چهقدر میتواند به زندگیاش افزوده کند. به نظرم این مورد هم بسیار خطرناک است.
و اما ویرانگریِ سوم مصرفزدگی، پدید آمدن نوعی سنگدلی نسبت به همنوع است و نهتنها نسبت به همنوع؛ بلکه نسبت به عالم حیوانات، نباتات و جمادات نیز این سنگدلی ایجاد میشود. مصرفزدگی در من این تصور را ایجاد میکند که من امیرم و جهان اسیرم است و جهان باید در استخدام و خدمت من باشد تا مصرفزدگیام را ارضا کند. بنابراین دیگر کاری به این ندارم که بر اثر مصرفزدگی من محیطزیست به چه صورتی درمیآید. چون بیرحم، سنگدل و قسیالقلب میشوم، یا دستکم به تعبیری معتدلتر نسبت به سرنوشت محیطزیست بیاعتنا میشوم؛ در حالیکه مهمترین اعضای این محیطزیست همنوعان من هستند.
آنها هم اجزای محیطزیستِ من هستند و من نسبت به سرنوشتشان بیاعتنایم. پس دیگر هرگز آنچه که از آن به عنوان همدلی، همدردی و شفقت تعبیر میکنیم؛ در من پدید نمیآید. چون انسانِ مصرفزده آنقدر به خود مشغول است و به لذت خود میاندیشد که امکان التفات به غیر در او روزبهروز ضعیفتر میشود. من وقتی مصرفزده نیستم، التفاتام به محیط بیرون و ازجمله همنوعان خودم بسیار بیش از وقتی است که تنها غوطهور شدهام در جمعآوری کالا، به مصرف درآوردن کالا، از دور خارج کردن کالا، وارد کردن کالای جدید، مصرفکردن کالای جدید و دوباره از دور خارج کردن آن کالای جدید و هرچه من مصرفزدهتر باشم، این بیرحمی و سنگدلی در من بیشتر میشود. در حالی که اگر انسان نسبت به محیطزیست خود اعتنا ورزد، به چشم یک انسان مصرفزده به محیطزیست نگاه نمیکند.
به اعتقاد من این سه پیامد ویرانگر مصرفزدگی، با وجود آنکه روانشناختی هستند؛ اما پیامدهای جامعهشناختی دارند.»
نقدی بر مصطفی ملکیان در باب «ویرانگری مصرف زدگی»
سید جواد میری در نقد یادداشت فوق نوشت: «اولین نکته بسیار مهم که در این نوشته مغفول است این است که آیا «مصرف» در جامعه ای که «تولید» و آن هم تولید به صورت «انبوه» در آن نباشد ممکن است؟ به عبارت دیگر، آیا مصرف زدگی در جامعه کشاورزی به صورت مسئله اجتماعی یا آسیب جامعوی امکان دارد؟ این پرسش مهمی است که به نظر میآید آقای ملکیان از آن غافل گردیده و امری اجتماعی را صرفا در قالب اخلاقی و به مثابه یک پدیده روانشناختی تقلیل داده است و آنگاه ادعا نموده است که مصرف زدگی پیامدهای جامعه شناختی نیز دارد.
به سخن دیگر، پرسشی که باید اینجا پرسید این است که پیش از آنکه به پیامدهای ویرانگر مصرف زدگی پرداخت پرسش از «مصرف» نمود و از خویش پرسید «مصرف» چه نوع مقوله ای است؟ آیا Production همان مصرف و تبذیر و اسراف و مقولات اخلاقی است که در گفتمان اخلاقگرای سنتی مطرح است یا اساسا ما با مقوله ی دیگری روبرو هستیم که مبتنی بر نظام معنایی متفاوتی است؟ به نظر من، هر سه پیامدی که ملکیان مطرح میکند در یک مقوله میتوان آن را خلاصه کرد و آن «اِتیک ضد توسعه» است.
چرا؟ ببینید، اولا مصرف زدگی تالی یک نوع رابطه متقدم تر در ساحت جامعوی است که در چارچوب «مصرف و تولید انبوه» قابل معنا است یعنی جامعه باید به یک فرمی از مناسبات رسیده باشد تا آنگاه بتوان از مفهوم Consumer Society بحث کرد. به سخن دیگر، مصرف و تولید نوعی از مناسبات اعتباری ایجاد میکند که در خودِ زندگی طبیعی نیست و این همان فرمی از جامعه است که به آن «توسعه» میگویند.
به تعبیر دیگر، نقد ملکیان در ظاهر یک نقد اخلاقی به روشهای فردی انسان مصرف زده است ولی در واقع علیه مناسباتی است که جامعه توسعه یافته را ممکن میکند. اگر جامعه ایی را میخواهید بسنجید باید به سطح مناسبات اعتباری آن توجه کنید و از قضا تجمل و همگی همچون «پاستور» نزیستن یکی از اقتضائات جوامع توسعه یافته است که در آن تکثر فرم های زندگی وجود دارد ولی اصرار ملکیان برای زیست استعلایی برای همه در ظاهر بسیار جذاب است ولی در مقام سیاستگذاری اجتماعی به همانجا ختم میشود که در نظم نوین جمهوری اسلامی به آن پس از ۴ دهه رسیده ایم یعنی جامعه یکپارچه.»
نظر شما