به گزارش خبرنگار مهر، عباسعلی براتیپور از شاعران پیشکسوت و دبیر سابق انجمن شعر حوزه هنری در آستانه برگزاری شب شعر نیمه ماه مبارک رمضان در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی به بازگویی برخی خاطرات خود درباره این جلسات پرداخت.
وی در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره تاریخچه برگزاری این شب شعر عنوان کرد: خاطرم هست که از سال 1368 و بعد از رحلت حضرت امام(ره) به پیشنهاد شخص حضرت آقا، به آقای زم پیشنهاد میکنند که جلسهای با شعرا داشته باشند. آقای زم این مساله را با من در میان گذاشتند و ما هم پس از بررسی با جمعی از شعرا که تعدادی معدود و انگشت شمار بودند به این دیدار رفتیم. اسامی حاضران تا جایی که یادم هست جز خودم، مرحوم اوستا و علی معلم و مرحوم سبزواری و خانمها سپیده کاشانی و سیمیندخت وحیدی بودند. خاطرم هست در اتاقی نشستیم تا ایشان آمدند و نوبت به شعر خوانی رسید. آقای اوستان به شوخی اعتراض کردند که آقا کیفهای ما را در ابتدای ورودی گرفتند. کاغذهایمان آنجا مانده. چطور شعر بخوانیم؟ که ایشان فرمودند کیف و کتاب همراهان تحویل شود که شد و ما شعر خوانی کردیم. این جلسه اما در نیمه ماه رمضان نبود و فکر نمیکنم بازتاب رسانهای هم داشت.
براتی پور ادامه داد: از سال بعد این جلسه در نیمه ماه مبارک رمضان برنامهریزی شد. در سال بعد هم تعداد شاعران اندکی به خدمت ایشان رسیدیم و باز هم این جلسه بازتاب رسانهای ویژهای پیدا نکرد. از آن به بعد بود که هر سال از ما نظرخواهی میکردند تا چه افرادی در این جلسات حاضر باشند و ما هم ابتدا با 10 تا 20 نفر را معرفی میکردیم که در این نشست حاضر باشند. تا رسیدیم به این روزگاران که جمعیت شعرای حاضر بسیار زیاد شده است. با این همه من فکر میکنم این جلسات آن حال خوش ابتدایی را دیگر ندارد. فقط شعرا نیستند. وزیر و وکیل هم به آن میآیند.
این شاعر پیشکسوت افزود: برنامه شب شعر نیمه ماه رمضان در این سالها انعکاسی جهانی پیدا کرده و الگویی برای شعرا شده است. حضور رهبر انقلاب و زمانی که برای شعرخوانی اختصاص میدهند و لطفی که به شعرا دارند و درباره آنها نظر میدهند نه تنها شعر و شاعر را تشویق میکند که به نوعی راهگشای جریان شعر در طول سالهای اخیر نیز بوده است.
براتی پور در ادامه به ذکر خاطرهای از جلسات شعرخوانی نیمه ماه مبارک رمضان پرداخت و گفت: یک سال نیمه ماه رمضان در زمستان واقع شده بود. یادم هست باران نم نم میبارید. آقای گلپایگانی اعلام کردند که حضرت آقا کسالت دارند و نماز را خود ایشان اقامه کردند. بعد از نماز من در جایی نشسته بودم که مشرف به در بود و ناگهان دیدم که حضرت آقا در حالی که عبای تقریبا مندرسی را روی عمامه خود انداخته و به دور خود پیچیدهاند بدون محافظان و اطرافیان به جمع ما آمدند.. من تا این لحظه را دیدم به یاد روزهای حضورم در ارتش به جمع با صدای بلند گفتم: برپا! و همه بلند شدند و ایستادند. در جلسه من مقدمهای عرض کردم و گفتم گویا حضرت آقا کسالتی دارند و از حضار خواستم که صلواتی بلند برای سلامتی ایشان بفرستند که صدای این صلوات طراوت خاصی به جلسه داد. به پایان جلسه که رسیدم از چهره ایشان مشخص بود که کمی بهتر شدهاند و بشاش بودند. از آن دیدار عکسی به یادگار گرفتیم که در حوزه هنری موجود است و به یادگار به همه حضار نیز تقدیم شده است.
نظر شما