۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۶:۳۳

گفتگوی مهر با خسرو معصومی-۱؛

شخصیت واقعی داستان «کار کثیف» هنوز در زندان است/ قربانیان «نیاز»

شخصیت واقعی داستان «کار کثیف» هنوز در زندان است/ قربانیان «نیاز»

خسرو معصومی کارگردان فیلم سینمایی «کار کثیف» تأکید دارد داستان فیلمش برگرفته از واقعیت جاری در جامعه امروز است و روایت جوانانی است که قربانی شرایط اقتصادی کشور شده‌اند.

خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: فیلم سینمایی «کار کثیف» به کارگردانی خسرو معصومی چند روزی است که به نمایش درآمده و می‌توان آن را در گروه فیلم‌های اجتماعی و انتقادی سال‌های اخیر سینمای ایران قرار داد. این فیلم درباره جوانی است که به دلیل شرایط بد اقتصادی درسش را نیمه‌کاره رها کرده و حالا زن و بچه دارد اما باز هم فشار اقتصادی و بیکاری بر زندگی آن‌ها سایه انداخته است و همین موضوع باعث می‌شود به فروش مشروبات الکی روی بیاورد که خودش هم از آن به عنوان یک کار کثیف یاد می‌کند.

خسرو معصومی از قدیمی‌های سینمای ایران است و کارنامه سینمایی‌اش نشان می‌دهد ساخت آثار مختلفی را تجربه کرده اما دل‌گیر است؛ هم از شرایط جامعه و هم از شرایط اکران فیلمش و به همین دلایل هم خودش را یک شکست خورده می‌داند!

به مناسبت اکران جدیدترین اثر خسرو معصومی با نام «کار کثیف» به گفتگو با این کارگردان نشستیم؛ کارگردانی که بیشتر با سه‌گانه عاشقانه «رسم عاشق‌کشی»، «جایی در دوردست» و «باد در علفزار می‌پیچد» در میان مخاطبان سینمای ایران شناخته می‌شود.

بخش اول گفتگوی خبرگزاری مهر با کارگردان «کار کثیف» با تمرکز بر دغدغه‌هایی که منتهی به ساخت این فیلم شده است را در ادامه می‌خوانید؛

* آقای معصومی شما در «کار کثیف» به موضوع حساسی پرداخته‌اید که از منظری حتی می‌شود از آن به عنوان پا گذاشتن روی خط قرمزها یاد کرد. چرا این سوژه را انتخاب کردید در حالی که یک بار طعم توقیف را چشیده‌اید؟

«کار کثیف» به موضوع بیکاری جوانان می‌پردازد چراکه در حال حاضر تعداد زیادی از افراد هرچند تحصیل‌کرده و دارای مدرک لیسانس و فوق لیسانس هستند اما شرایط کار در کشور برایشان فراهم نیست. این تعداد که بنا بر آمار بیش از ۴ میلیون نفر را در بر می‌گیرد، بعد از مدتی از کشور می‌روند که از این موضوع با عنوان فرار مغزها یاد می‌شود. چون شرایط مناسب در کشور وجود ندارد. آنهایی هم که به ناچار ماندگار می‌شوند و زندگی می‌کنند گاهی به دنبال کارهایی می‌روند که در شأنشان نیست و این مساله بسیار دردناک است حتی بچه‌های من هم همین وضعیت را دارند یعنی یکی از آن‌ها مهندس صنایع و یکی مهندس کشاورزی است ولی یکی در حوزه سینما کار می‌کند چون رشته‌ای که خوانده بازار کار ندارد.

نکته دیگر این است که در حال حاضر سن ازدواج هم بالا رفته است برای مثال دخترانی که بیش از سی سال سن دارند هنوز ازدواج نکرده‌اند این موضوع هم ناشی از شرایط بد اقتصادی، نبود کار و… است از همین رو همه این موارد باعث شد من سوژه‌ای را انتخاب کنم که به مساله بیکاری جوانان ارتباط داشته باشد ضمن اینکه من به صورت کاملاً اتفاقی از یکی از وکلا شنیدم که مشابه همین اتفاق رخ داده است؛ او تعریف می‌کرد وکیل یکی از متهمانی بوده که مشروبات تقلبی می‌فروخته و هم‌زمان مشغول تحصیل در رشته مهندسی هم بوده است اما در اوقات فراغت به دلیل اینکه همسر و فرزند داشته کار توزیع مشروبات را انجام می‌داده است. آن فرد در یک عروسی مشروبات الکی تقلبی توزیع کرده و باعث فوت و از دست دادن بینایی برخی شده بود.

آن وکیل می‌گفت آن پخش‌کننده مشروب از روی بی پولی این کار را می‌کرده است وقتی این موضوع را شنیدم متوجه شدم که جنبه سینمایی بالایی دارد و می‌تواند تبدیل به یک اثر نمایشی شود از سوی دیگر تقاضای برای «لاتاری» هم ذهن من را درگیر کرده بود به همین دلیل اقدام به ساخت این فیلم کردم. البته موضوع مشروب فروشی جزو خطوط قرمزها بود برای مثال در روزهای ابتدایی حتی در خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها درباره موضوع فیلم، مطلبی نمی‌نوشتند در حالی که اگر بگویم چه کسانی مشروب وارد کشور می‌کنند، شاخ در می‌آورید! یکی واردکننده‌های مشروب یکی از همین آقازاده‌ها است!

* پس به نوعی می‌توان گفت این فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است.

بله مستند است. حتی آن فردی که در عالم واقع چنین کاری را کرده بود، در حال حاضر در زندان بهشهر است. البته باید بدانیم که مشروب‌فرشی یک شغل کاذب است که افراد از روی ناچاری و نبود شغل دست به این کار می‌زنند. حتی به یاد دارم که یک بار با یکی از پخش‌کننده‌های شهر تهران صحبت می‌کردم و او می‌گفت شغلش فروش مشروبات الکی نبوده بلکه در بازار علاالدین موبایل فروش بوده اما درآمد آن‌چنانی نداشته است. می‌گفت از کسی که برایم عرق می‌آورد پرسیدم چقدر درآمد داری؟ و متوجه شدم ماهی ۳۰ میلیون تومان درآمد دارد! به همین ترتیب من هم وسوسه شدم و سراغ این کار آمدم. البته نه اینکه طمع صرف باعث شود او به سراغ این کار برود بلکه از سر بی‌کاری و بی پولی این کار را کرده بود.

در فیلم می‌بینیم که کاراکتر فرهاد در مقابل صاحب‌خانه به خاطر پول تحقیر می‌شود؛ موضوعی که ممکن است برای همه ما رخ دهد. برای مثال برخی از دوستان ما در خانه سینما با اینکه تحصیل کرده هستند و سابقه ساخت چند فیلم را هم دارند اما دریافتی بازنشستگی آن‌ها تنها یک میلیون و ششصد هزار تومان است در فیلم هم شرایط طوری است که کاراکتر اصلی با نام فرهاد از پس خرج زندگی خود بر نمی‌آید و به همین دلیل سراغ کار مشروب فروشی می‌رود. کدهایی هم در داستان وجود دارد که نشان می‌دهد او چاره‌ای نداشته که دست به این انتخاب زده است. برای مثال نشان دادیم که صاحب‌خانه به او فشار آورده، یخچالش خالی و در خانه او همه چیز در حد معمولی است. همه این‌ها دست به دست هم می‌دهد تا به سراغ کاری برود که حتی به نظر خودش هم کار کثیف است. در جامعه هم چنین است و خیلی‌ها به همین دلیل به سراغ کارهای نادرست می‌روند.

به طور کلی وقتی کسی شغلی نداشته باشد و نتواند از پس خرج زندگی خود بربیاید دست به هر کاری می‌زند تا پول دربیاورد. در فیلم هم می‌بینیم که کاراکتر فرهاد در مقابل صاحب‌خانه به خاطر پول تحقیر می‌شود و نمی‌تواند به صاحب‌خانه‌اش نگاه کند؛ موضوعی که ممکن است برای همه ما رخ دهد. برای مثال برخی از دوستان ما در خانه سینما با اینکه تحصیل کرده هستند و سابقه ساخت چند فیلم را هم دارند اما دریافتی بازنشستگی آن‌ها تنها یک میلیون و ششصد هزار تومان است که بسیار غم‌انگیز است.

من خودم مستاجر هستم و ماهی سه میلیون و ششصد هزار تومان کرایه می‌دهم اما حقوق بازنشستگی من یک میلیون و ششصد هزار تومان است اما چگونه می‌شود این معادله را حل کرد؟ همه این‌ها فساد را شکل می‌دهد و باعث می‌شود افراد به دنبال کارهای خلاف بروند و از شخصیت واقعی خود فاصله بگیرند. ما با تمام این مشکلات در این آب پرتلاطم دست و پا می‌زنیم که غرق نشویم و سلامت خودمان را داشته باشیم و این یک افتخار برای هر ایرانی است که در این کشور زندگی می‌کند. چون شرایط بسیار وحشتناک و جامعه عملاً دوقطبی شده، تبدیل به دارا و ندار شده است. هر چقدر هم افراد مختلف می‌گویند که به درد این مردم برسید، کسی گوش نمی‌کند گویا اصلاً هیچ گوش شنوایی وجود ندارد حتی یک روز هم یک خبر خوب نمی‌شنویم. برای مثال ناراحت‌کننده است که در حال حاضر بیش از ده درصد مردم تهران از سر بی‌پولی به حومه تهران پناه برده‌اند.

یک دختر بالای ۳۰ سال در جامعه امروز چرا نباید شرایط ازدواج داشته باشد؟ چه کسی را باید مقصر بدانیم؟ هرچند مسئولان ما شعار می‌دهند دختران باید در سنین کمتر ازدواج کنند اما این اتفاق در جامعه رخ نمی‌دهد. اگر نیاز به جامعه اخلاق‌مدار داریم باید شرایط آن را فراهم کنیم اما این شرایط در حال حاضر فراهم نیست. برای مثال وقتی از دختر خودم می‌پرسم چرا ازدواج نمی‌کند می‌گوید اکثر جوانان بیکار هستند. در این صورت اگر ازدواج کنیم هر دوی ما دچار گرفتاری می‌شویم و باید بعد از چند سال کارمان به طلاق بکشد. چه کسانی باید این مسایل را آسیب‌شناسی کنند؟ این در حالی است که در کشور ما همه مسئولان به فکر جدال با یکدیگر هستند همه این‌ها باعث شده حال تمام مردم بد باشد و با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارند.

* از نظر پرداخت داستان و تمرکز روی جزییات فکر نمی‌کنید بعضی از سکانس‌های مشروب‌فروشی در نیمه ابتدایی فیلم اضافه است و می‌شد که حذف شود؟ چون این سکانس‌ها کش‌دار می‌شوند و ممکن است حوصله مخاطب را پیش از ورود به داستان اصلی سر ببرد!

نه، تا دقیقه ۳۵ در فیلم شاهد فروش مشروب هستیم؛ چیزی که شما می‌گویید یک سلیقه است و برخی هم فکر کنند که ریتم فیلم در این قسمت نیفتاده است. به هر حال من سعی کردم بر اساس چارچوب درام حرکت کنم یعنی اتفاقی که در عروسی رخ می‌دهد به‌عنوان نقطه عطف اول و لحظه‌ای که همسر فرهاد متوجه مشروب فروشی و اتفاقات مرتبط با آن می‌شود نقطه عطف دوم است. بنابراین من بر اساس اصول فیلم‌نامه‌نویسی حرکت کرده‌ام.

* چه شد که این پایان‌بندی را برای فیلم در نظر گرفتید؟

شما به‌عنوان مخاطب هنگام تماشای فیلم با پایان‌بندی آن شوکه شدید یا نه؟

* راستش نشدم؛ چون بچه را چند بار در موقعیت خطر قرار داده بودید، دست‌تان در مقام کارگردان برایم رو شده بود و منتظر بودم بلایی بر سر این بچه بیاید و فیلم تلخ شود.

یعنی حدس می‌زدید که به داخل دریاچه پرت شده باشند؟

* نه اینقدر دقیق اما قابل حدس بود که این بچه زنده نمی‌ماند؛ به همین دلیل سوالم این است که فکر نمی‌کنید پایان بندی «کار کثیف» خیلی شبیه داستان‌های «کلید اسرار» شده است؟

اگر این‌طور باشد واقعاً احمقانه عمل کرده‌ام! من خواستم بگویم شرایط اجتماعی برای این خانواده به گونه‌ای پیش رفت که آن‌ها را به سمت پرتگاه برده است. یعنی در حالی که فرهاد همسر و فرزند خود را از دست داده اما فکر می‌کند آن‌ها او را ترک کرده‌اند و نمی‌داند که این اتفاق وحشتناک برای خانواده‌اش رخ داده است.

در واقع فیلم پایان باز دارد. من فکر می‌کنم تمام شرایطی که در فیلم به آن‌ها اشاره کردم دست به دست هم داده است که آن‌ها را به این سمت و سو بکشاند و نابودشان کند در این بین من جامعه و مسئولان را مقصر می‌دانم و می‌گویم اگر ما جامعه سلامتی داشتیم آن‌ها اصلاً به مهاجرت فکر نمی‌کردند در واقع فیلم پایان باز دارد. من فکر می‌کنم تمام شرایطی که در فیلم به آن‌ها اشاره کردم دست به دست هم داده است که آن‌ها را به این سمت و سو بکشاند و نابودشان کند در این بین من جامعه و مسئولان را مقصر می‌دانم و می‌گویم اگر ما جامعه سلامتی داشتیم آن‌ها اصلاً به مهاجرت فکر نمی‌کردند چون بچه‌های ساده‌ای بودند و به کمترین امکانات در زندگی خود راضی بودند. 

در فیلم می‌بینیم فرهاد هم توقع چندانی ندارد و الهام با وجود اینکه فرهاد دستش خالی و یک دانشجوی انصرافی حقوق بود او را به‌عنوان همسرش انتخاب کرد در این میان همیشه خواستگار سابق الهام که پسر عمه‌اش بود در مقابل زندگی آن‌ها قرار می‌گرفت. باید بگویم من این عشق‌ها را دیده بودم و چند نمونه از آن‌ها در خانواده خودم بود. می‌دیدم که این عشق‌ها آدم را رها نمی‌کنند همانطور که محسن (خواستگار سابق) را رها نکرد یعنی در حالی که الهام یک فرزند هم دارد ولی محسن هنوز به او علاقه‌مند است در واقع در این فیلم در کنار مسایل اجتماعی و بیکاری به یک مثلث عشق پنهان هم پرداخته‌ایم.

به طور کلی اگر توجه داشته باشید می‌بینید در انتهای فیلم فرهاد فکر می‌کند زن و بچه‌اش او را ترک کرده‌اند در حالی که بچه بر اساس یک سهل‌انگاری ماشین را خلاص می‌کند و ماشین به دریاچه می‌رود جا دارد که بگویم حتی همین هم بر اساس یک ماجرای واقعی بوده است. ساتیار امامی (عکاس مطبوعات و سینما) این موضوع را برای من تعریف کرده بود. البته در فیلم هم دیدیم که مادر بین نجات جان فرزند و نجات ماشین می‌ماند و در نهایت آن اتفاق برایشان رخ داد.

* البته سقوط ماشین به دریاچه خیلی ساده اتفاق می‌افتد و ممکن است برای تماشاگر باورپذیر نباشد.

نه ما در لحظات منتهی به اتفاق در چند نما می‌بینیم که دستی ماشین کار نمی‌کند. به همین دلیل وقتی مادر چند بار تلاش می‌کند تا دستی را بکشد، موفق نمی‌شود از سوی دیگر او به فکر نجات ماشین هم بود و در نهایت آن اتفاق برایشان رخ داد.

ادامه دارد…

کد خبر 4665297

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha