پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

حجت الاسلام سلیمانی امیری:

تنها ماهیات اند که بر اساس وجود ذهنی خودشان به ذهن می آیند

تنها ماهیات اند که بر اساس وجود ذهنی خودشان به ذهن می آیند

چیزی که عین خارجیت است و چیزی که عین باطل الذات است، امکان ندارد به ذهن آید. از این رو تنها ماهیات اند که بر اساس وجود ذهنی خودشان به ذهن می آیند؛ زیرا خارجیت حقیقت شان نیست.

به گزارش خبرنگار مهر، یکصد و نود و چهارمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی با موضوع نگاه معرفت شناختی به جنبه هایی از پارادوکس مجهول مطلق و مانند آن در فلسفه اسلامی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی امیری و با حضور اعضای گروه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح است:

یکی از احکامی که برای مجهول مطلق مطرح می‌کنند، عدم اخبار از مجهول مطلق است. این حکم خودش اخبار از مجهول مطلق است. بنابراین هم از مجهول مطلق خبر داده نمی‌شود و هم خبر داده می‌شود. عنوان «مجهول مطلق» عنوان عامی است که معدوم مطلق و همه ممتنعات را هم شامل می‌شود. بنابراین از معدوم مطلق هم خبر داده نمی‌شود و از هر ممتنع دیگری هم از آن جهت که ممتنع‌اند، خبر داده نمی‌شود.

به عبارت دیگر، مجهول مطلق یا معدوم مطلق یا ممتنع بالذات چیزی نیست که بتوان از آن خبر داد؛ زیرا از چیزی می‌توان خبر داد که اولا موجود باشد و ثانیا بتوان از آن تصوری حاصل کرد و علم تصوری را میانجی قرار داد و به توسط آن خبر داد. پس از هیچِ محض و ممتنع بالذات یا مجهول مطلق نمی‌توان معرفتی انتزاع کرد و آن را واسطه قرار داد و خبر از آن داد. از این رو خبر دادن از مجهول مطلق، معدوم مطلق و هر ممتنع بالذاتی معقول نیست، اما با این حال، اگر خوب بنگریم می‌بینیم که با همین قضیه که «خبر دادن از آنها معقول نیست»، به نحوی از آنها خبر می‌دهیم.

حکما در پاسخ به این پارادوکس گفته‌اند معدوم مطلق معدوم مطلق است بالحمل الاولی و می‌توان از آن خبر داد که: نمی‌توان از آن خبر داد؛ زیرا معدوم مطلق در واقع معدوم مطلق نیست، بلکه موجود و معلوم بالحمل الشایع است و چون موجود و معلوم است از آن خبر می‌دهیم که از آن نمی‌توان خبر داد.

این پاسخ مبتنی بر نظریه عمیقی است که باید از ظاهر پاسخ عبور کرد و به عمق آن رسید و گرنه بر حسب ظاهر، نه تنها پارادوکس پاسخ داده نمی‌شود و اشکال بر طرف نمی‌گردد، بلکه اشکال مضاعف می‌شود؛ زیرا همین که گفته می‌شود «معدوم مطلق معدوم مطلق است بالحمل الاولی» آیا از عقد الوضع یعنی عنوان «معدوم مطلق» تصوری در ذهن شکل می‌گیرد تا خودش را بر خودش حمل کنیم. بنابراین مشکل اساسی در ناحیه عقد الوضع معدوم مطلق، یا مجهول مطلق یا هر ممتنع بالذات است. تصوری از عقد الوضع نداریم تا نوبت حمل محمولی بر آن شود، خواه حمل ذاتی اولی یا حمل شایع صناعی باشد.

بنابراین امتناع حکم بر معدوم مطلق، مجهول مطلق و نظایر آن صرفا با تفکیک بین حمل ذاتی اولی و حمل شایع صناعی بر حسب ظاهر قابل حل نیست. مشکل اساسی تصورپذیری این دسته عنوان‌هاست. مجهول مطلق، معدوم مطلق و هر ممتنع بالذات دیگری را در نظر بگیرید، اصلا تصورپذیر نیست تا حکم‌پذیر باشد، زیرا چیزی تصور پذیر است که بتوان از آن مفهوم انتزاع کرد. بنابراین کائن خردمند باید با آن شیء مواجه شود و از آن مفهومی برگیرد که بر آن منطبق می‌شود و بعد محمولی را بر آن حمل کند.

اما چیزی که مجهول محض است یا معدوم مطلق و نظایر آن است واقعیت ندارد تا با آن بتوان روبرو شد و از آن تصوری بدست آورد. اساسا چیزی تصور پذیر است که کائن خردمند بتواند با حس به آن برسد یا با علم حضوری به آن برسد و با رسیدن به آن درکی منطبق بر آن، از آن حاصل کند. اما مجهول مطلق، چیزی نیست که کائن خردمند با آن مواجهه حضوری شود یا قوای حسی او با آن مرتبط شود و از آن معرفتی حصولی حاصل کرده و آن معرفت را تصور برای آن شیء قرار دهد.

ملاصدرا کاملا به این اشکال واقف است و می‌پذیرد، مجهول مطلق، معدوم مطلق و هر ممتنع بالذاتی و بلکه واجب الوجود بالذات تصورپذیر نیستند. اما حکم بر موضوع همانطور که با تصور پذیری موضوع امکان‌پذیر است، با فهم عنوان موضوع هم امکان‌پذیر می‌شود، هر چند طبیعت عنوان با طبیعت معنون منطبق نباشد، بگونه ای باشد که عقل بتواند از عنوان به معنون منتقل شود.

اگر موضوعی تصور پذیر باشد، به این معناست که عنوان موضوع بر محکی خود منطبق است و واضح است که می توان عنوان را وسیله قرار داد و حکم معنون به واسطه عنوان بر معنون جاری کرد. اما اگر موضوعی تصور پذیر نباشد، به این معناست که عنوان، امکان ندارد بر معنون خود منطبق باشد ولی با این وجود عنوانِ موضوع می تواند مشیر به امری باشد و حکایت از امری کند که عنوان، همان را نشان می دهد بی آن که عنوان بر معنون منطبق باشد و  بی آن که تصوری از آن عنوان باشد.

اگر بر فرض ماهیت انسان شناخته نشده باشد ولی انسان را با «تعجب» معرفی کنیم، هر چند با عنوان «تعجب» تصور انسان به ذهن نمی‌آید ولی توصیف انسان به «تعجب»، سبب می‌شود «تعجب» عنوان قرار گیرد و با آن مشیر به انسان باشیم و با این عنوان حکم انسان را بیان کنیم. عنوان قرار دادن «تعجب» برای انسان، بدین معنا نیست که ماهیت انسان معلوم شده باشد اما به برکت عنوان قرار گرفتن «تعجب» می توانیم احکام انسان را بر انسان بار کنیم؛ چرا که فهمی از آن برای ما حاصل شده است، هر چند تصوری از انسان حاصل نشده است. بنابراین بیان حکمی برای موضوعی لازم نیست که حتماً موضوع آن تصور شده باشد، بلکه فهمی از آن حاصل شود کفایت می کند هرچند تصوری از آن نباشد اما باید به گونه ای باشد که بتواند معنون را نشان دهد.

تصور پذیری به این معناست که خود آن شیء به ذهن بیاید، به گونه ای بتوان گفت همان شیء در ذهن حاضر شده است، اما چیزی که حقیقت آن وجود و عین خارجیت است به ذهن نمی آید همان طور که معدوم از آن رو که معدوم است و ممتنع بالذات است، باطل الذات و باطل الحقیقه است و  چیزی که باطل الحقیقه است حقیقتی ندارد تا به ذهن آید بنابراین چیزی که عین خارجیت است و چیزی که عین باطل الذات است، امکان ندارد به ذهن آید. از این رو تنها ماهیات اند که بر اساس وجود ذهنی خودشان به ذهن می آیند؛ زیرا خارجیت حقیقت شان نیست.

اما برای حکم کردن هر یک از اموری که حقیقت وجود و عین خارجیت باشند یا حقیقت عدم و عین بطلان باشند ما احتیاجی به تصور آنها نداریم، بلکه به عنوانی نیاز داریم که مشیر به آن حقیقت یا مشیر به امر بالطل الذات باشد. همان طور  که می توان به جای تصور خود ماهیت از عنوانی که مشیر به همان است، استفاده کرد و آن را موضوع حکم قرار داد. در هر حال چه خود شیء تصور شود و موضوع قرار گیرد وچه خود شیء امکان تصور نداشته باشد، هرگاه آن با عنوانی که مشیر به آن باشد در نظر بگیریم، میتوان آن را مشیر به عنوان قرار داد و از طریق عنوان حکم به معنون کرد و حکم از طریق عنوان به معنون سرایت می کند.

معقولات ثانیۀ فلسفی را می توان عنوان برای معنون هایی که باطل الذات اند، قرار داد و حکم را از طریق عنوان بر معنون آن عنوان بار کرد. مثلا مجهول مطلق، از دو مفهوم مجهول و مطلق تشکیل شده که هر یک از این دو معقول ثانیۀ فلسفی است و مجموع آن مشیر به چیزی است که از آن هیچ اطلاعی در دست نداریم؛ زیرا اگر از آن اطلاعی در دست می داشتیم، مجهول مطلق نبود. بنابراین مجهول مطلق مجهول مطلق است بالحمل الاولی ولی به حمل شایع مجهول مطلق نیست، بلکه در ذهن معلوم است و این عنوان که در واقع و به حمل شایع مجهول مطلق نیست، بلکه معلوم است، عنوان قرار می گیرد برای امری که هیچ از آن اطلاعی نداریم و وقتی این عنوان در ذهن حاصل شد و مشیر به امر باطل الذات و مشیر بر امری مجهول مطلق شد؛ از این طریق مجهول مطلق به فهم می آید. هر چند این فهم به حمل شایع فهم مجهول مطلق نیست و تنها فهم مجهول مطلق به حمل اولی است اما در عین حال با آن عنوان، حکم روی چیزی می رود که باطل الذات یا مجهول مطلق است.

کد خبر 4755552

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha