۵ فروردین ۱۳۹۹، ۱۱:۴۲

تازه‌ترین سروده‌های حسن گل محمدی

بهاریه‌های «فریاد»؛ خیز ای ساقی پیمان شکنان باده بیار

بهاریه‌های «فریاد»؛ خیز ای ساقی پیمان شکنان باده بیار

حسن گل‌محمدی (فریاد) شاعر و پژوهشگر تازه‌ترین بهاریه‌های خود را برای مهر ارسال کرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، پارسی سرایان از دیرباز تاکنون به مناسبت آغاز بهار و چرخش طبیعت از سرما و رخوت به زندگی و سرخوشی اشعاری سروده‌اند که به بهاریه شهرت دارد.
وصف نوروز در شعر کهن فارسی، باعث تحول معنایی واژه «بهار» نیز شد و به همین دلیل نیز در طول سالیان فرهنگ و تمدن ایرانی «بهاریه‌ها» با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی هر دوره قابلیت خوانش‌های متعدد را پیدا کردند، اما به هر حال معنای ظاهری ابیات نیز اهمیت ویژه داشت.

نوروز جشنی است یادآور روزگاران کهن که در سنت اسلامی نیز پذیرفته شد. بنابراین نو شدن طبیعت هم نوستالژی تمدن کهن را در دل شاعران و مردم زنده می‌کرد و هم همسو با تفکرات اسلامی بود و بهاریه‌ها نیز مشحون از معانی مرتبط با این دو خط معنایی است.

در ذیل تازه‌ترین بهاریه‌های سروده شده توسط حسن گل‌محمدی (فریاد) را می‌خوانید که برای مهر ارسال کرده است. فریاد، شاعر و پژوهشگر ادبی و مترجم است. دیوان اشعار او در سال ۱۳۹۵ توسط نشر کومش با مقدمه‌ای از عبدالرفیع حقیقت منتشر شد.

او همچنین مصحح «دیوان کامل اشعار شاطرعباس صبوحی قمی» و «دیوان کامل ناصرالدین شاه قاجار» است. با پژوهش او کتاب‌های «امیرهوشنگ ابتهاج؛ شاعری که باید از نو شناخت»، «نیما چه می‌گوید؟»، «با کاروان مولوی از بلخ تا قونیه» و «دکتر شفیعی کدکنی چه می‌گوید» نیز منتشر شده‌اند.
۱
روز نو آمد و از راه رسیدست بهار
خوش بود بر لب جوی و می ناب و لب یار
این اشارت بُوَد از آمدن فصل بهار
که رود عمر و در این دیر نماند دیّار
چشم ما بسته شد از دیدن گلزار و دمن
نکند هیچ تفاوت نه قفس نه گلزار
ناصحا ترک مناهی به خدا مشکل نیست
مشکل آنست که تو ترک نکردی این کار
چون شکستند حریفان همگی توبه خود
خیز ای ساقی پیمان شکنان باده بیار
باده پیش آر که غم از دل یاران ببرد
تا زمستی نکند فرق مرا لیل و نهار
باده پیش آر مبادا که زنند طبل رحیل
وای از آن وقت که ما را گذرد کار از کار
بانگ و «فریادِ» بپا خیز رسد تا به فلک
خفتگان را نکند بانگ رحیلی بیدار
۲
بهار آمد ولی شور بهاران در دلم نیست
صفای صحبت دیرین یاران در دلم نیست
پیام عشق می‌پیچد میان جنگل و دشت
طنین دلنشین آن هزاران در دلم نیست
شبابی بود و شوری بود و ما را هم قراری
دگر یادی ز جمع بی‌قراران در دلم نیست
جوانی رفت و شور و حال همراهش چه شد آخر
وفای عهد آن شب زنده داران در دلم نیست
شب تنهایی و صحبت فراموش گشته یاران را
خیال گفتگو با گل عذاران در دلم نیست
گل رویت امیدی بود غم‌های دلم را
غمی دیگر به یاد غمگساران در دلم نیست
همه شب شستشو می‌داد دل ما را زلال اشک
دگر اشکی چون آب جویباران در دلم نیست
خداوندا جدا کن غصه‌ی «فریاد» را از او
که چیزی جز غم این روزگاران در دلم نیست
۳
مخور غم ای دل حزین بهار می‌آید
به قلب خسته‌ی عاشق قرار می‌آید
نوید وصل و وصالت رسد به زودی زود
ای خسته جان به کنارت نگار می‌آید
غرق شکوفه شود شاخه‌ها به روی درخت
آن بلبل رمیده به شاخسار می‌آید
ز بعد سردی سخت این زمستان‌ها
بنفشه‌ها به لب جویبار می‌آید
هر شب سرم هوای تو می‌کند عزیز دلم
آیا شود که ببینم نگار می‌آید؟
به گلشن و به گلستان ز شور و شوق بهار
صدای بلبل و بانگ هزار می‌آید
وزد نسیم فرودین و با وقار تمام
گل امید و شقایق بر این دیار می‌آید
دهید مژده که همراه این نسیم امسال
بهار فاتح این روزگار می‌آید
خبر ببر به پرستو بگو که باغبان خجل
آید به باغ خودش لیک شرمسار می‌آید
«فریاد» را رسد آن روز که بر عروس سخن
از هر کجای جهان خواستگار می‌آید
۴
مه من سال نو آمد چکنم با غم نو
من و سرمای شدید و نگه بی پرتو
تکیه بر اختر بد می‌کنم از تنهایی
با غم دل چکنم نیست دلم حرف شنو
حاصل عمر گرانمایه زیان بود زیان
کشت ما را نَبُوَد حاصلی هنگام درو
خبری من نشنیدم ز کسی یا ز کتاب
حاصل کار نداشت ارزشی بیشتر ز دو جو
در پی کسب معاش عاقبت از ناچاری
قلم و کاغذ و تالیف همه رفتند به گرو
اندرین فصل بهار شکوه‌ای از بختم نیست
از کریمی خداوند تو نومید مشو
شد فلک سبز و جهان گشت به یکباره جوان
کنج این خانه رها کن سوی گلزار برو
همچو «فریاد» ز دل، کینه و غم را بزدا
سخن اهل نظر را ز ره صدق شنو
۵
بهار آمد رو به صحرا کن
گل و گلزار را تماشا کن
هر بهاری پیام آور ماست
در دلت آن پیام پیدا کن
بینی چه جان پرورست باد بهار
در درون شور و شوق برپا کن
با نسیم و ترنمش در باغ
نعره سر کن خروش و غوغا کن
پاک کن سینه را ز کین و حسد
دل خود بهر عشق احیا کن
عمر ما همچو برق می‌گذرد
طی شد امروز فکر فردا کن
غم رفته مخور نیامده نیز
همچو گل شاخه را شکوفا کن
چه کسی راست عمر جاویدان
نقش خود خوب و نیک اجرا کن
لب پیمانه بوس چون لب یار
جام می نوش و ترک دنیا کن
چیست «فریاد» در این جهان هدفت
آن هدف بر صحیفه مانا کن
 

کد خبر 4882642

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • حسین IR ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۱/۰۵
      0 0
      آیا سرودن غزل های تقلیدی و تکراری و انجمنی و بی هیچ نوآوری در شاءن منتقدی که در نوشته هایش از شعر نو و نوآوری سخن می گوید است؟
    • حسین احمدی CA ۲۰:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۱/۰۷
      0 1
      بسیار زیبا بود.