پیام‌نما

الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ‌اللَّهِ كَثِيرًا وَ لَيَنْصُرَنَّ‌اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ‌اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ * * * همانان که به ناحق از خانه‌هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز اینکه می‌گفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، همانا صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مسجدهایی که در آنها بسیار نام خدا ذکر می‌شود به شدت ویران می‌شدند؛ و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می‌دهند یاری می‌رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست‌ناپذیر است. * * كسى كاو دهد يارى كردگار / بود ياورش نيز پروردگار

۵ خرداد ۱۳۸۶، ۸:۰۷

مدیر آکادمی مطالعات ایرانی در لندن در گفتگو با "مهر": ساختار مثنوی مولانا الهام گرفته از مبنای هستی‌شناسانه اسلامی است

مدیر آکادمی مطالعات ایرانی در لندن در گفتگو با "مهر": ساختار مثنوی مولانا الهام گرفته از مبنای هستی‌شناسانه اسلامی است

دکتر سید سلمان صفوی معتقد است که ساختار معنایی مثنوی مولوی برخلاف قول مشهور بین مثنوی شناسان شرق و غرب که مثنوی فاقد ساختار، سیستم، طرح و نظم خاص است دارای ساختار و طرح خاصی است که برمبنای الهام از قرآن کریم و مبانی هستی‌شناسانه اسلامی تدوین شده است.

دکتر سید سلمان صفوی، مدیر آکادمی مطالعات ایرانی در لندن، در گفتگو با خبرنگار مهر درباب ساختار معنایی مثنوی مولوی که پایان نامه دکتری وی در دانشگاه لندن است اظهار داشت: قول مشهور بین مثنوی شناسان شرق و غرب آن است که مثنوی فاقد ساختار، سیستم، طرح و نظم خاص است  اما بر اساس تحقیقاتی که انجام داده ام معتقدم که مثنوی مولانا دارای ساختار و طرح خاصی است که برمبنای الهام از قرآن کریم و مبانی هستی شناسانه اسلامی تدوین شده است.

وی به برخی از مبنایی الهام گرفته از قرآن کریم و هستی شناسانه اسلامی اشاره کرد و گفت : این اصول عبارتند از: "اصول عالم غیب و شهادت "، " قوس نزول و صعود "، " انا للله و انا الیه الراجعون"، جهات شش‌ گانه طبیعت ( شمال، جنوب، شرق، غرب، بالا و پایین )‌، آسمانهای هفت ‌گانه، شش ‌روز دوره خلفت، نظریه اعداد مقدس(40،18،14،12،7،6،5،4،3،1) "شریعت، طریقت، حقیقت"، مراتب روح و نفس، سیر و سلوک الهی، قاعده عشق و سریان عشق در جمیع کائنات سروده شده است .

دکتر صفوی در ادامه به اهمیت کشف ساختار در فهم متن اشاره کرد و گفت : ساختار(Structure)، به معنای چارچوب تعیین کننده مناسبات درون عناصر یا اجزاء یک داستان، اثر یا پدیدار است که به مفهوم "‌هم خوانی ارگانیک میان اجزاء اثر‌" باز می‌گردد. اهمیت فهم ساختار در جهت فهم متن، یک رویکرد فلسفی به متن است.

وی افزود: روش متعارف و یا روش عـلی بررسی تک‌ تک ابیات یا پدیدارها جهت فهم عمیق متن مکفی نیست، بلکه تفسیر متن باید بر تحلیل مجموعۀ مناسبات بین اجزاء ساختار یک متن استوار باشد. از خرده ساختارهای یک کل که خود، حاصل مناسبات خاص درونی بین اجزاء مختلف آن ساختار است، معانی جدیدی ورای ظاهر متن پدید می آید، یعنی معنایی که خود را پنهان ساخته ظاهر می گردد.

دکتر صفوی اظهار داشت: بر اساس اصول ساختارشناسی، مناسبات، تفاوتها و تقابلهای اجزای متن به نشانه‌های متفاوت، شکل و معنی می دهد و مجموعه ای از عناصر صوری را با یکدیگر مرتبط ساخته، امکان می دهد که از راه همنشینی عناصر گوناگون، عبارتهایی با معانی تازه ساخته شود. از طریق دقت در روابط پاراگرافها و بخشهای مختلف یک اثر می‌توان به محتوای اصلی یک داستان یا کل اثر پی برد.

وی افزود: ساختار شناسی به طرح ابیات و پدیدارها فراتر از جنبه های ظاهری آنها کمک می‌کند و آشکار می‌سازد که طرح یک عنصر (بیت، پاراگراف، بخش و حکایت) در رابطه آن با سایر عناصر است. کلیه این روابط که سازنده یک ساختار یا سیستم نهایی‌اند به کشف محتوای اصلی پنهان اثر کمک می کنند.

دکتر صفوی تصریح کرد: در این روش رابطه بین دال و مدلول به تنهایی چندان مهم نیست، یعنی صرف این پندار که در داستان اول، شاه سمبل روح و کنیزک مظهر نفس است اهمیتی ندارد بلکه رابطه یک دال با دال دیگر است که دارای اهمیت است. هیچ دالی به دال خودش ارجاع نمی شود، بلکه در زنجیره دال‌ها جای می گیرد. دال در این زنجیره معنا می یابد، دلالتها نیز باید در همین پیوستگی دال ها به شمار آید.

وی با اشاره به این نکته که موضوع اصلی همواره در ظاهر اثر پنهان است گفت: تفسیر تک ‌تک ابیات به معنای راه یابی به کل داستان یا اثر نیست. ما سرنخ ارتباط دال‌ها را با یکدیگر از طریق فرم و ساختار، تاویل و ارجاع جزء به کل و کل به جزء کشف می کنیم. البته ما به آن معنایی که در فضای فرهنگی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد ساختارگرا نیستیم، بدین معنا که به دیدگاههای ساختارگرایان معروفی هم ‌چون میخائیل باختین و لوئی اشتراوس متعهد مطلق نیستیم و یا پیرو بوریس آخن باوم و رومن یاکوبسن فـُـرمالیست های روس نیز نیستیم.

دکتر صفوی تاکید کرد: ما بر خلاف ساختارگرایان می‌خواهیم از صورت یا فـُـرم به محتوا برسیم، آنچه برای ما مهم است  محتواست نـَـه فـُـرم. البته معتقدیم برای فهم محتوا باید فــرم را کشف نمود و از طریق گفتگو بین فـُـرم و محتوا، معنای باطنی اثر را دریافت. روش ساختارشناسی ما مبتنی بر رویکرد کل نگر(Synoptic) ، نـَـه رویکرد خواندن متوالی یا بیت به بیت ( Sequential ) و هم چنین بر اساس پاراللیسم (Parallelism)، انعکاس متقاطع (Chiasmus) و سیکل هرمنیوتیکی ‌(‌Hermeneutic Circle ) یا ارجاع جزء به کل و کل به جزء می باش.

رئیس آکادمی مطالعات ایرانی در لندن معتقد است که بر اساس این روش، تفسیر و رویکرد بیت به بیت مفید است اما کافی نیست زیرا با قرائت بیت به بیت، تفسیر کل داستان یا اثرحاصل نمی شود. از آنجا که داستانهای کوتاه و بلند و بخش های غیر روایی، که به طرح قواعد و تعالیم عرفانی می پردازد، در ارتباطی وثیق با یکدیگر هستند لذا در وهله نخست، آغاز و انجام هر داستان بلند را شناسایی و سپس بخش های هر یک را پاراگراف بندی کرده ایم.

وی افزود: پس از مطالعات مذکور، ابیات هر بخش و هر داستان را کشف نموده، پس از شناسایی ساختار داستانهای دوازده گانه، ساختار کلی دفتر سوم کشف شده است. بر اساس رویکرد متوالی، دفتر سوم مثنوی مولوی دارای 220 بخش و53 داستان کوتاه و بلند است لیکن بر اساس روش کل نگر، شامل دوازده گفتمان (Discourse) است که  روابط دقیق پاراللیسمی با یکدیگر دارند. اصطلاح تکنیکی ""گفتمان"(Discourse ) جهت تعیین یک گروه از بخش ها به کار می رود که شامل وحدت موضوعی _ داستانی یا هر دو بخش روایی و تعلیمی است.

دکتر صفوی در ادامه به دفتر سوم مثنوی اشاره کرد که موضوع اصلی این دفتر "حکمت و عقل" است که طی دوازده گفتمان مباحث و ابعاد و جوانب گوناگون مسائل مربوط به حکمت و عقل در چارچوب کلی سفر روح از مقام تبتل به مقام فنـا توسط حضرت مولانا تجزیه و تحلیل و با زبان سمبلیک بیان شده است.

وی  افزود: حکمت به معنای اتقان در گفتار و کردار، علم به اعیان موجودات، علم به آفات نفس اماره، بینش باطنی، نیروی بازدارنده افعال و اعمال زشت، علم به حقایق اشیاء و درستی اقوال و افعال است .

دکتر صفوی با اشاره به فهم مولانا از حکمت گفت : مولانا در مقدمه منثور دفتر سوم مثنوی راجع به حکمت چنین می گوید: حکمتها سپاه خداوندند که مریدان را بدان نیرومند گردانـَـد و علم آنها را از نادانی و دادگری آنان را از شائـبه ستم، بخشندگی آنها را از ریا و بردباریشان را از آلودگی به سبکباری مصون دارد  و حکمت ها و اسرار و حقایق آن جهان را که از حیطه ادراک آنان به دور است، به فهم ایشان نزدیک تر گرداند و آنچه را از طاعت و اجتهاد، که بر آنها دشوار است سهل نماید.

وی تصریح کرد: از مقدمه مذکور چنین برمی‌آید که از نظر مولانا، حکمت علاوه بر بینش باطنی و معنوی عمیق، شامل آن نیرویی است که آدمی را از آلایش های روحی بازمی دارد. مولانا در مقدمه دفتر سوم چهار گروه از محرومان دست یابی به حکمت الهی را برمی شمرد: اول هر آن کس که هوای نفس را بر خداوند برگزینـَـد. دوم هر آن که تن آسایی پیشه کرده از طلب روی گردانـَـد. سوم هر آن کس که اهتمام خویش را تنها مصروف زندگانی دنیوی کند و چهارم هر آن که خدمت جان خویش نماید. اما آن که در سایه عنایت و هدایت حق پناه گیرد و دین خود بر دنیای خویش برگزیند، به انوار جلیل و جواهر کریم گنج خانه حکمت الهی واصل گردد. مولانا در مقدمه، حکمتهای الهی را براهین پیامبران و دلایل ایشان برمی شمارد و خداوند را مـُـعطی حکمت به خلایق خوانده، موضوع عقل را مطرح می نماید و وجود عقل در آدمیان را هم چون وجود آسمان روحانی بر آسمان دنیا می پندارد.

دکتر صفوی اظهار داشت: در مقدمه دفتر سوم، در چارچوب طرح مسئله حکمت ، نقش پیامبران و موضوع عقل یا (قلب) ، خداوند به عنوان اعطاکننده حکمت به آدمیان، مسئله نافرمانان یا گمراهان و طلب علم مطرح می شود. مقدمه با عبارت حکمت ها لشکریان خداوندند آغاز می شود و با عبارت خداوند سمیع و علیم و رب‌العالمین است پایان می یابد،که البته ربط دقیق حکمت و علیم که از اسماء حسنای الهی هستند آشکار است.

کد خبر 492146

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha