خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه- سارا فرجی: ۲۵ مرداد ماه سالروز درگذشت سید احمد فردید (با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی) متفکر و فیلسوف معاصر ایرانی است. او سال ۱۲۸۹ در یزد به دنیا آمد و مرداد ماه سال ۱۳۷۳ در سن ۸۴ سالگی در تهران از دنیا ر فت. فردید متفکری که طرفداران و مخالفان بسیاری دارد و در تمام سالهای عمرش و حتی پس از عمرش، نظراتش جنجالی و بحث برانگیز بوده است؛ به طوری که با وجود گذشت بیش از دو دهه از درگذشت او همچنان درباره او حرف و حدیثهای بسیاری است. اخیراً هم دو مستند از دو موضع متفاوت راجع به او ساخته شده است؛ یکی «حیات شگفت انگیز فردید» به کارگردانی علی میرسپاسی و دیگری «تئوریسین خشونت» ساخته محسن کوقان. در هریک از این مستندها به بخشهایی از زندگی فردید پرداخته شده است، ولی آنچنان که باید و شاید به نظریات فلسفی و دیدگاههای او پرداخته نشده است. به بهانه سالروز درگذشت وی با چند نفر از افرادی که با وی و اندیشههایش آشنایی داشتند گفتگو کردیم و نظرشان را راجع به مباحث مختلفی از جمله دیدگاه فردید راجع به غرب، فعالیتهای زبان شناسانه وی و موضوعات دیگری از این قبیل جویا شدیم؛ مشروح این گزارش را در ادامه میخوانید؛
محمد رنجبر، پژوهشگر و مترجم حوزه فلسفه و علوم اجتماعی و از شاگردان احمد فردید بوده و هم اکنون مدیر نشر پرسش است. «دنیا این جوری است»، نوشته شوپنهاور و «مفهوم زمان» نوشته مارتین هایدگر با همکاری نادر پورنقشبند از جمله آثار ترجمه شده توسط وی است. رنجبر، مولف آثاری چون ارس از مشروطیت تا جنگ جهانی اول و سیستمهای اطلاعاتی انبارها، هم هست.
وی درباره شیوه آشنایی اش با فردید گفت: بنده در آبادان زندگی میکردم و بعد از یک دورهای برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور مهاجرت کردم و بعد از اینکه برگشتم، چون سالهای جنگ بود از آبادان به اصفهان مهاجرت کردم. در همان سالها مشغول به کار کردن و خواندن زبان آلمانی شدم و هفتهای دو روز به تهران میرفتم و در انجمن حکمت و فلسفه به جلسات ایشان میرفتم. بعد از چندین جلسه، مرحوم فردید اجازه دادند که به منزلشان رفت و آمد کنم و مراودت و معاشرتم با ایشان بیشتر شد و خیلی هم به بنده لطف داشتند. بی نظیرترین اوقات عمر من هم، همان سالها بود. پیش از مرگشان هم قرار بود که بروم و ایشان را ببینم، ولی اجل مهلت نداد و قبل از اینکه ببینمشان از دنیا رفتند.
رنجبر درخصوص زبان شناسی فردید و اینکه او خاستگاه همه زبانها را مشترک میدانست، گفت: فردید وقتی با هایدگر آشنا میشود، متوجه میشود که واژگانی که در فلسفه است ریشههای عمیق باستانی دارد. ایشان هم زبان عربی را خوب میدانست و هم سانسکریت، پهلوی و یونانی باستانی. به همین دلیل شروع به واژه شناسی یا اتیمولوژی میکنند و سعی میکنند هم زبانی و هم سخنی با فلسفه غرب پیدا کنند. هایدگر در بحث اتیمولوژی تا دوره یونان باستان، قرون وسطی و لاتین پیش رفت، ولی مرحوم فردید خیلی فراتر از ایشان میرود و تقریباً تا پنج هزارسال پیش اتیمولوژی لغات را انجام داد. به عقیده فردید اگر زبان را نتوانیم دریابیم، به هیچ وجه نمیتوانیم تبیینی از انسان ایرانی داشته باشیم. توجهی که فردید به زبان داشت به قدری اهمیت دارد که اگر قوم ایرانی پیش از اینها به مسئله زبان توجه کرده بود شاید سرنوشت تاریخی ایران گونه دیگری رقم میخورد.
توجهی که فردید به زبان داشت به قدری اهمیت دارد که اگر قوم ایرانی پیش از اینها به مسئله زبان توجه کرده بود شاید سرنوشت تاریخی ایران گونه دیگری رقم میخورد. مدیر انتشارات پرسش افزود: در دوره صفویه اولین آشنایی ما با غرب اتفاق افتاد و شکستی که شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران خورد در واقع اولین شکست ما از غرب بود، ولی ما به این تلنگر توجهی نکردیم. در همان سالها میسیونرهایی که به ایران میآمدند و میرفتند، فرهنگ لغتی از واژههای ایران تهیه میکنند که در ایران احتمالاً اندازه انگشتان دست از وجود چنین فرهنگ لغتی خبر دارند. این فرهنگ لغت، فرهنگی فارسی- لاتین است و الان یک نسخه آن در کتابخانه دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران موجود است. استفان پانوسی (ایرانشناس و استاد پیشین دانشگاه تهران) این فرهنگ لغت را به من معرفی کرد. اگر ایرانیها هم به کمک میسیونرها فرهنگ لغتی شبیه همین فرهنگ منتها به صورت لاتین- فارسی تهیه میکردند، قطعاً الان سرنوشت ما خیلی فرق داشت و تغییر میکرد. به بیان دیگر مسئله زبان آن قدر اهمیت دارد که یک فرهنگ لغت میتوانست پایه و اساسی برای نسبت بهتر پیدا کردن ما با غرب باشد. به سبک و سیاق هایدگر، زبان همان وجود و وجود همان زبان است. اگر زبان شاداب و سرزنده باشد، ما هم میتوانیم وجود داشته باشیم و پویا باشیم، ولی اگر زبان پویا و زنده نباشد ما هم هیچگونه نسبت و رابطهای با عالم نمیتوانیم داشته باشیم و همه چیز برایمان ابتر است. وقتی زبان نتواند حضور خودش را مسجل کند، درگیریهای سطحی و نسب انگارانه به وجود میآید. اینکه من زبانم کردی است، من زبانم آذری است، زبانم لری است و به این موضوع توجه نمیشود که همه اینها از آبشخور زبان فارسی نشأت میگیرد.
رنجبر ادامه داد: زبان فارسی میتواند وحدت اساسی و بنیادی برای ما به وجود بیاورد. چون همه ما ایرانی هستیم، ولی وقتی شاکله زبان فارسی ضعیف میشود، همه چیز در هم میریزد. پراکندگی و تفرقه و اینها از همین جا نشأت میگیرد. مرحوم فردید عمرش را گذاشت که ریشههای زبان را پیدا کند و درباره آنها کار کند و زبان را به همان امت واحده یا به قول آلمانیها به گمنشافت برساند، چون در دوره جدید «من» دکارتی و فرد اهمیت پیدا میکند و این «من» آن قدر همه عالم را میگیرد که دیگر جمع الجمع را از بین میبرد.
این نویسنده و مترجم فلسفه در خصوص دیدگاه فردید راجع به غرب و مفهوم غربزدگی توضیح داد: فردید نسبت به غرب دیدگاه سلبی نداشت، بلکه سعی میکرد غرب را دریابد و بتواند نسبتی با آن پیدا کند. فردید وقتی ادوار تاریخی را مطرح میکند میگوید که امروز، عالم، عالم غرب است، پس باید نسبتی با آن پیدا کنیم. بر همین اساس تز اساسی با عنوان «غربزدگی» را مطرح میکند که در این تز میگوید، حتی خود غرب هم غربزده است. براساس درسهایی که بنده از محضر فردید فراگرفتم، دریافتم که ایشان معتقد است مهمترین بنیادی که افلاطون در فلسفه به جا گذاشته، تفکر صانع است؛ براین اساس انگار که خدای زمینی برای بشر بنیاد میگذارد. ارسطو اما عالم بالا را کنار میگذارد و درباره عالم پائین سخن میگوید، یعنی ایدئالیسم افلاطون را کنار میگذارد و به جایش رئالیسم را مطرح میکند. مرحوم فردید این طی و طریق فلسفه را غربزدگی می نامد چون متافیزیک است که جای خدا مینشیند و انسان همیشه میخواهد «خدای گونه» زندگی کند. با این اوصاف حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که باید نسبتمان را با غرب پیدا کنیم. به همین دلیل هم میگفت که ما غربزده مضاعف ایجابی هستیم و لازم است یک قدم حرکت کنیم و حداقل کاری که میتوانیم بکنیم اینکه چشم غرب ما را خیره و مقهور نکند. یعنی اینگونه نباشد که ما بگوئیم حالا که غرب عالم را گرفته ما هم جزو همین غرب باشیم در حالیکه غرب هیچ وقت نمیگذارد ما کنارش باشیم. غرب هیچوقت نمیگذارد ما سوژه باشیم و همیشه باید ابژه باشیم. صحبت غرب با ما در همه این سالها همین است که هرطور میخواهید زندگی کنید ولی تیمار ما شوید و چرخه را به هم نزنید چون اگر چرخه به هم بخورد، عالم تغییر میکند.
این نویسنده و پژوهشگر فلسفه ادامه داد: فردید اولین نفری بود که بعد از آشنایی ما با غرب بعد از چهارصد سال نگاه در نگاه غرب انداخت و گفت که من انسان ایرانی هستم و حاضر نیستم ابژه باشم و در مقابل غرب سر خم کنم. اتفاقاً همین است که خیلیها را آزار داده و خیلیها سعی کردند که نفی اش کنند، چون همه میخواستند به نوعی خواستههای غرب را تمکین کنند. هویت، آنگونه که افرادی مثل مرحوم شایگان میگویند چهل تیکه نمیتواند باشد، یکپارچه و یکی است، پس نمیتوان هم به ایران تعلق داشت هم به غرب.
رنجبر در ادامه در خصوص مستندهایی که راجع به مرحوم فردید ساخته شده است، گفت: فردی مثل آقای میرسپاسی همه تلاشش این است که درباره کنه و بن تولد، تحصیلات، ازدواج و فرزندان فردید فیلم بسازد، در حالی که هیچکدام اینها تفکر نیست و ما را به جایی نمیبرد. ما برای از بین بردن چرخهای که فردید در مقابل آن ایستاد به خودآگاهی احتیاج داریم، همان خودآگاهی تاریخی که فردید مطرح کرد و اگر به آن توجه نکنیم، به جایی نمی رسیم.
علیرضا ساعتی، فارغالتحصیل دکترای فلسفه از پلی تکنیک آتن، دانشکده ریاضیات و فیزیک کاربردی برنامه عالی تاریخ و فلسفه علم و فنّاوری و به زبان یونانی قدیم و لاتینی مسلط است. ساعتی با زبانهای انگلیسی، عربی و یونانی جدید هم به خوبی آشناست و در این حوزهها کار کرده است. «شرح و تفسیر انتقادی رساله سوفسطایی افلاطون» و «هانری کربن: ردپای گمشده تفکراشراقی ایرانشهری» از جمله آثار تألیفی وی است.
ساعتی درخصوص فعالیتهای فردید در حوزه زبان شناسی گفت: بنده شاگرد زبان شناسان بزرگی بودم و به طور تخصصی درباره افلاطون کار کردم و با حوزه زبان شناسی تاریخی آشنا هستم. کاری که فردید انجام داد شبیه کار هیچکدام از این زبانشناسان نیست. چیزی که از فردید در حوزه زبان شناسی به جا مانده، اقوالی است مبنی بر برابرگزینی های یکسری از واژهها که خیلی هم دقیق است، ولی روی آن کار عمیق و تخصصی انجام نشده است. مثلاً درباره کشف المحجوب توضیحاتی دادهاند و رد شدند. اینکه برای یک واژه غربی، یک معادل در زبان خودمان بگذاریم زبان شناسی نیست. چنانچه یونان شناسان هم با کاری که هایدگر درباره واژهها کرده است مشکل دارند و معتقدند وی جعل واژه کرده است. در اتیمولوژی، حق با زبان شناسان تاریخی است نه هایدگر. فیلسوف برداشتی از یک واژه دارد و برای آن یک واژه برابر انتخاب میکند که ممکن است با اتیمولوژی آن واژه هیچ ارتباطی نداشته باشد. مرحوم فردید، نوارهایی با موضوع شرح خیام و حافظ دارند که ممکن است در آنها صاحب اندیشه هم باشند، اما این به معنی تخصص روی اتیمولوژی نیست. به بیان دیگر فردید روی زبان شناسی و بحث برابرگزینی واژهها کار کرد و حتماً دقیق هم هست، ولی نام کاری که کردند را نمیتوان ز بان شناسی یا اتیمولوژی گذاشت. دانشگاه مونیخ یک استاد زبان شناس باستانی به نام اولیور دارد که درباره یک موصول در زبان یونانی یک ساعت صحبت میکند، ولی ما چنین چیزی را در آقای فردید نمیبینیم.
وی افزود: فردید در هرجایی که بود از جمله دانشگاه تأثیر و اتوریته بسیاری داشت و نه تنها کتابخوان، بلکه پرخوان بوده است. به دلیل اتوریته اوست که برخی از مخالفانش در زمان حیات فردید با او مخالفتی نداشتند، ولی بعد از درگذشت او به مخالفت با او پرداختند. فردید فردی بنیادگراست و فکر لیبرال از او در نمیآید. او به ادوار تاریخی قائل است که در تفکر قارهای چیز جدیدی نیست. تفاسیر و نوع نگاه او برخلاف نوکانتی ها، هستی محور است. با این چارچوب طبیعی است که به سمت فلسفه قارهای بالاخص هایدگر برود، اگرچه کارهای جوانی او به فرانسوی زبانها برمی گردد. اعتقاد به حوالت تاریخی بالاخص در سنت ما داعیه فردیدی دارد، اگرچه با مشکلات زیادی روبروست، چون حوالت یعنی حواله دست کسی دادن با تاریخ و مشخصات قابل وصول شدن. این نظریه آن گاه خطرناک میشود که با تقدیر تاریخی گره میخورد و با نگاه کاملاً مثبت و رو به ترقی فردیدی، آیندهای اتوپیایی را تصویر میکند در حالی که خاورمیانه امروز، بزرگترین مدعا علیه این خوش بینی است.
ساعتی اظهار داشت: فردید، فکر باطنی و اشراق هایدگری را میخواهد. فردید در هایدگر میماند در حالی که بزرگانی مثل کُربن از هایدگر عبور میکنند. کُربن آکادمیک کار میکند، ولی فردید در طریق علمی، روش دانشگاهی را نرفت چون اعتقاد به روش نداشت و زبان برای او، زبان متودیک نبوده است. به نظر من به همین خاطر هم او چیزی ننوشته است. بسیاری از طرفداران و مدافعان او میگویند زبان فارسی کشش اندیشههای فردید را نداشت، این درحالی است که ما نویسندگان فارسی زبانی چون حافظ، سعدی داشتیم که به زبان فارسی اندیشیدند و نوشتند. با نگاه غیرمتودیکی که فردید نسبت به زبان دارد و مدل تفکرش مثل هایدگر وجودی است، سراغ ریشه شناسی میرود و در این ریشه شناسی بسیاری از لغات را باطنی میکند یعنی او فهم باطنی که خودش دلش میخواهد به لغت میدهد که این کار اصلاً قابل مقایسه با کار زبان شناسان نیست. او دائماً به مسائل باطنی می اندیشیده، ولی علم باطنی از او بیرون نیامده است و مثل یک استاد دانشگاه حرف مبسوط، مشخص و چارچوب دار نداشته است.
فردید فردی بنیادگراست و فکر لیبرال از او در نمیآید. او به ادوار تاریخی قائل است که در تفکر قارهای چیز جدیدی نیست. تفاسیر و نوع نگاه او برخلاف نوکانتی ها، هستی محور است. با این چارچوب طبیعی است که به سمت فلسفه قارهای بالاخص هایدگر برود این نویسنده و پژوهشگر فلسفه راجع به دیدگاه مرحوم فردید درباره غرب توضیح داد: دیدگاه فردید نسبت به غرب سلبی بوده است و اینکه این دیدگاه از کجا میآید به تجربه زندگی کردن او در غرب و یا تأثیرش از نیچه برمی گردد. چون نیچه هم کسی بود که در برابر غرب ایستاد و در سن ۳۵ سالگی پاسپورت آلمانی ش را پاره کرد و گفت من متعلق به هیچ جا نیستم و برای همین هم اثر «چنین گفت زرتشت» را نوشت، چون میخواست از یک منبع غیر غربی استفاده کند. البته چون طرز تفکر، مرحوم فردید وجودی بوده است کمی قضاوت درباره اش سخت میشود. ضمن اینکه فردید خیلی نگاه باطنی داشته است، ولی این نگاه را هیچ وقت بروز نداد. اگر هم نگاهش به غرب سلبی است به خاطر فاصله گرفتن غرب از باطن است.
ساعتی ادامه داد: آقای فردید و هم نوعان شان در کشور ما یک مشکلی دارند و آن هم سراب روبرو شدن با غرب به صورت با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن است. براساس این نگاه، پای ایدئولوژی فکری به جامعه باز و گاهی با خشونت همراه میشود و به نواندیشی تکیه میکنند که توخالی است. آثار فردید جوان را که نگاه میکنیم، آثاری مثل «از کانت تا هایدگر»، «از آلبرت کبیر تا کانت»، «برکسون و فلسفه برکسونی» و… اینها فلسفه نیستند، چون از کار فلسفی انتظار پختگی میرود. نمیتوان هزارسال تاریخ غرب را در یک کتاب چند صفحه خلاصه کرد، اگرچه این سنت در ایران جا افتاد، لذا نگاه ما در فلسفه پروژکتوری است، چراغ قوهای نیست. این موضوع هم به مرور زمان منجر به از دست دادن فلسفه در کشور میشود و میبینید که ما امروز کار فلسفی جدی در کشور نداریم.
بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه، کتابی با عنوان «هایدگر در ایران، نگاهی به زندگی آثار و اندیشههای سیداحمد فردید» دارد که در آن به طور مفصل به اندیشههای فردید پرداخته است. وی معتقد است که فردید زودتر از همه به این خودآگاهی رسید که سیطره غرب بر ما اجتناب ناپذیر است.
وی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: فیلسوف در معنای واقعی با پدیدهها، مواجهه انتولوژیک و وجودشناسانه دارد و فقط در این موضع است که ما با «یا این»، «یا آن» مواجه میشویم، به این معنا که ما یا وجود یک بنیاد در این جهان را میپذیریم یا نمیپذیریم. فردید هم از چنین موضعی با غرب برخورد میکند. به لحاظ اجتماعی و سیاسی، اینکه ما غرب را نقد بکنیم بی معناست، چون تمام جهان ما غرب است و هیچ نقطهای بیرون از غرب وجود ندارد که امروز بخواهد با آن مقابله کند. ما درون عالم غرب هستیم و در عین حال با مقابله با آن میپردازیم.
فردید اولین نفری بود که بعد از آشنایی ما با غرب بعد از چهارصد سال نگاه در نگاه غرب انداخت و گفت که من انسان ایرانی هستم و حاضر نیستم ابژه باشم و در مقابل غرب سرخم کنم عبدالکریمی افزود: تا قبل از فردید ما با مسائل تمدنی مان مواجه انتولوژیک نداشتیم و با فردید ما از گفتمانهای سیاسی و ایدئولوژیک و تئولوژیک به یک گفتمان انتولوژیک ارتقا پیدا میکنیم. از این نظر من بسیار با فردید هم نظر هستم که باید درک از مسائل و بحرانها، یک درک وجودشناسانه باشد. البته برخی از اصحاب ایدئولوژی و سیاست از این مواجهه انتولوژیک نوعی غرب ستیزی میفهمند که اصلاً درست نیست. اصحاب فلسفه و حکمت مواجهه پدیدارشناسانه با اتفاقات دارند و در این شکل از مواجهه نه شیفتگی معنا دارد و نه بغض و کینه چون هردوی اینها مقولاتی روانشناسانه هستند و ربطی به فلسفه ندارد، لذا تعبیر غرب ستیزی ترجمان فلسفه به یک امر غیرفلسفی یا به عبارتی ترجمان انتولوژیک فردید به ترجمان سوسیالژیک و ایدئولوژیک است.
استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی ادامه داد: درباره مباحث زبان شناسی و کارهایی که فردید در این حوزه انجام داد من اطلاعی ندارم و متخصص نیستم، ولی درباره آن بخش که فردید بحث اتیمولوژی و وحدت زبانها را به آیات قرآنی بازمی گرداند، یک نوع مواجهه تئولوژیک صورت گرفته و نگاه دینی و اسطورهای به مسئله زبانها دارد که ما حق نداریم این را با مسئله اتیمولوژی خلط کنیم و فردید این کار را کرده چنانچه در برخی نظراتش تاریخ در معنای مدرن را با تاریخ اگزیستانسیال و اسطورهای خلط میکند.
عبدالکریمی اضافه کرد: اندیشههای پدیدارشناسانه هایدگر و کُربن تا حدودی در فردید، زبان مدافع جویانه و تئولوژیک پیدا میکند که این هم مثبت است هم منفی؛ مثبت از این نظر که این اندیشهها را وارد خودآگاهی تاریخی ما و به نوعی بومی سازی کرد، اما منفی از این نظر که از وجوه پدیدارشناسانه هایدگر و کُربن کاست و به آن جنبه تئولوژیک و مدافع جویانه بخشید.
وی درپایان در خصوص دو مستند حیات شگفت انگیز و تئوریسین خشونت که درباره فردید ساخته شده است، گفت: هردوی این مستندها جنبه ایدئولوژیک داشت و هیچکدام به سطح فلسفی فردید نپرداختند و به آن سطح نزدیک نشدند. چون در این دو مستند فقط به درگیری سروش و فردید پرداخته شده است.
نظر شما