۳ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۰۸

شرح خطبه فدکیه«۳»؛

اثبات حقانیت مذهب شیعه باید توأم با ادب باشد

اثبات حقانیت مذهب شیعه  باید توأم با ادب باشد

علامه امینی عشق زیادی به اهل‌بیت و امیرالمؤمنین علیهم‌السلام داشت، اما در کتابش حتی یک‌جا نسبت به شخصیت‌های مورد احترام اهل تسنن بی‌احترامی نکرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجد النبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمی‌گذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بی‌ثمر بودن دادخواهی‌اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به‌خاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.

خطبه فدکیه مجموعه‌ای از معارف ناب در زمینه‌های خداشناسی، معادشناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را دربردارد.

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کرده‌اند:

گاهی چنین القا می‌شود که وحدت یک ارزش مطلق است و هر چه انسان‌ها با هم متحدتر باشند بدون هیچ قید و شرطی مطلوب خواهد بود؛ اما غالباً این احکام قیودی دارد که در کلام ذکر نمی‌شود. اینها از قضایای مسلمه یا از آرا محموده‌اند، در حالی که برای بکارگیری در برهان لازم است موضوع این‌گونه قضایا قید زده شود. خوبی راستگوئی و بدی دروغ اینگونه است؛ این طور نیست که مطلقاً بگوییم: «هر راستی خوب است، اگرچه موجب به شهادت رسیدن مؤمن بی‌گناهی شود»، یا «هر دروغی بد است، اگرچه موجب نجات انسان بی‌گناهی شود.»؛ از دیدگاه اسلام این‌گونه نیست؛ اگر دروغ موجب نجات جان مؤمنی شود واجب است؛ ولی آن قضیه‌ای که مشهور است و همه به آن تمسک می‌کنند این است که دروغ بد است. در واقع این قضیه قید دارد.

حُسن وحدت و اتحاد هم از این قبیل است. وحدت خیلی خوب است؛ اما در صورتی که در راه هدفی ارزنده باشد. اگر عده‌ای بر پایمال کردن حقی متحد شوند، این وحدت و اتحاد به اندازه همان گناه، بد است؛ پس حُسن وحدت و اتحاد از قضایای مشهوره یا از آرا محموده است که یک قید خفی دارد؛ یعنی وحدتی خوب است که در راه حق و برای تحقق هدفی عقلانی باشد، نه هر وحدتی. اگر هر وحدتی خوب بود نباید اصلاً انبیا قیام می‌کردند؛ زیرا اکثریت قریب به اتفاق جامعه بت‌پرست بودند و قیام ایشان وحدت جامعه را به هم می‌زد. اتفاقاً باید گفت: چنین اختلافی بسیار مبارک است و باید ایجاد شود تا تدریجاً دامنه فساد برچیده شود؛ پس ارزش وحدت، ارزشی ذاتی و مطلق نیست. وحدت و اتحادی مطلوب است که بر محور حق باشد. این خلاصه مطلبی بود که شب گذشته عرض کردیم.

بحث منطقی؛ بهترین روش حل اختلاف

این سوال نیز مطرح شد که اگر در جامعه اختلافی پدید آمد چه باید کرد؟ گاهی این اختلاف در اموری سلیقه‌ای است و هیچکدام از طرفین ارزش اخلاقی، دینی یا عقلی ثابتی ندارند؛ این اختلافات خیلی مهم نیستند. مثلاً اهل یک شهر یک مد لباس را و اهل شهر دیگر یک مد دیگر را می‌پسندند و یا در ساختمان‌سازی در گذشته یک شکل ساختمان را می‌پسندیدند به گونه‌ای که گاهی هزار متر زمین را اشغال می‌کرد؛ ولی حالا با هفتاد، هشتاد متر می‌خواهند یک خانه بسازند و شرایط اقتضا می‌کند که شکل ساختمان عوض شود. اینها خیلی مهم نیست و تا عناوین ثانویه بر آنها عارض نشود، حلال و حرامی ندارند.
گاهی اختلاف به گونه‌ای است که به آن ارزشهای واقعی که دین روی آنها تأکید دارد برمی‌گردد. انبیا می‌گویند: «اگر از این راه بروید و این رفتار را پیشه خود کنید تا ابد خوشبخت و اگر ضد آن را انتخاب کنید تا ابد بدبخت خواهید شد!»؛ این‌جا صحبت سلیقه نیست؛ بلکه مسأله خیلی جدی است. قرآن می‌فرماید: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً ؛۱؛ اگر بیراهه بروید نتیجه‌اش غل و زنجیر و آتشِ برافروخته است. این‌جا نمی‌توان گفت: «خیلی مهم نیست؛ هر کس به سلیقه خودش عمل کند!»؛ عقل انسان اجازه نمی‌دهد که در مقابل این احتمال اگرچه ضعیف باشد بی‌تفاوت باشد، زیرا محتمل خیلی قوی است. وقتی محتمل قوی باشد احتمال یک درصد هم منجز است. حاصل ضرب احتمال در پایه محتمل، تعیین‌کننده ارزش احتمال است. اگر اختلاف در این‌گونه امور بود، لازم است راه صحیح را شناخت.
اگر اختلاف بر سر مصداق سخن انبیا پیش آید، یعنی عده‌ای بگویند روش ما مصداق سخن انبیا است و عده دیگری بگویند روش ما مصداق آن است، قاعده اولی این است که انسان بر اساس منطق و استدلال عقلی مصداق حقیقی را اثبات کند؛ چون ما معتقدیم آنچه انبیا آورده‌اند حجت را بر مردم تمام کرده است؛؛ رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل ‏.۲؛ راه انبیا آن قدر روشن و دارای دلایل متقن است که دیگر کسی نمی‌تواند بهانه‌ای بیاورد؛ با این حال ممکن است شیاطین آب را گل‌آلود کرده و به مرور زمان با ایجاد شبهه‌ها و بدعت‌ها باعث مشتبه شدن راه شده باشند. قرآن هم می‌فرماید:؛ وَ مَا اخْتَلَفَ فقه إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُم ‏؛۳؛ عده‌ای عمداً اختلاف ایجاد کردند تا برای خود دکان درست کنند. گفتند: «منظور فلان پیغمبر این بوده است»؛ تا فرقه‌ای درست کنند و رئیس شوند و دیگران را بدوشند! بعد از این اختلاف‌افکنی‌ها، آیندگان در شرایطی واقع می‌شوند که تشخیص حق برایشان بسیار مشکل می‌شود. در این شرایط چه باید کرد؟ در این شرایط عقل حکم می‌کند بهترین راه این است که کسانی که با هم اختلاف دارند بنشینند و عاقلانه با هم بحث کنند تا معلوم شود کدام دلیل درست و کدام دلیل نادرست است.

اما عرض کردیم که عده‌ای عمداً اختلاف ایجاد می‌کنند و دلشان نمی‌خواهد که حق روشن شود. بسیاری از بزرگان فرقه‌های باطل حاضر نیستند بحث کنند و مطلب را روشن کنند؛ چون آنها همین ابهام را می‌خواهند تا در سایه آن یک مشت مرید داشته باشند. در برخورد با این نوع از اختلافات، باید توجه داشت که آنچه اهمیت دارد این است که در بین اتباع این شیادان کسانی هستند که واقعاً طالب حقند؛ ولی در اشتباه افتاده‌اند. آن‌چنان به اینها اعتماد داشته‌اند که روش باطل آنها را باور کرده‌اند.

من در طول زندگی هفتاد و چند ساله‌ام با اشخاص زیادی از این دسته برخورد داشته‌ام. در بین فرق مختلف اسلامی، مسیحیان و دیگر ادیان، واقعاً افرادی بودند که اگر برایشان ثابت می‌شد که اسلام و مذهب اهل‌بیت علیهم‌السلام تنها مذهب حق است حتماً آن‌را می‌پذیرفتند. من نمی‌گویم همه این طورند؛ اشتباه نشود؛ بلکه کسانی هم هستند که واقعاً عناد خاصی با اهل‌بیت علیهم‌السلام و شیعه دارند. آن‌قدر عناد دارند که اگر در کتابی، داستان یا روایتی به نفع شیعه ببینند در چاپ بعد آن‌را حذف می‌کنند. این چه قدر زشت است! این خیانت به تاریخ و به اسناد تاریخی و حقیقت و بشریت است.

تسلیم در برابر حق؛ راز سعادت

ان‌شاءالله این عناد و لجبازی در ما پیدا نشود؛ اما بالاخره باید از این‌که در مقابل حق بایستیم به خدا پناه ببریم! قرآن می‌فرماید: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین ‏؛۴؛ اگر این خوی شیطانی را از جوانی در خودمان تغییر دهیم، تمرین کنیم که همیشه تابع حق باشیم، وقتی فهمیدیم یک جایی اشتباه کرده‌ایم بگوییم اشتباه کردم؛ به خدا قسم هیچ ضرری به ما نمی‌خورد. امتحان کنید! عزیزتر می‌شوید؛ اما شیطان نمی‌گذارد. گاهی می‌فهمیم اشتباه کرده‌ایم باز هم بر آن اصرار می‌کنیم. این صفت در حد رؤسا، رهبران و اداره‌کنندگان جامعه خیلی فساد ایجاد می‌کند. به هر حال انسان‌های معاند هم هستند. قرآن می‌فرماید:؛ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ ،۵؛ و یا در سوره یس می‌فرماید: وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ * وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ .۶؛ این طور نیست که همه تابع دلیل و برهان باشند؛ اما نباید گمان کنیم که همه معاندند. شاید اکثریت مردم این گونه‌اند که اگر حقیقت را بشناسند، به آن ایمان می‌آورند. مقداری کوتاهی از ماست که آن طوری که باید و شاید حقایق را برای دیگران بیان نکرده‌ایم.

راه صحیح و منطقی در این اختلافات این است که سعی کنیم با دلیل و منطق و با شیوه‌ای که تعصبات طرف را تحریک نکند حقیقت را به طرف مقابل بشناسانیم. آنها هم آدمی‌زاد هستند. اگر کسی با زبان منطقی و ملایم با خود ما صحبت کند اشتباهاتمان را قبول می‌کنیم؛ اما اگر از اول با تندی و پرخاش و احیاناً با توهین با ما حرف بزند ما هم در مقابلش موضع می‌گیریم. اگر با مردم با بیانی منطقی و روشی صحیح حرف بزنیم بسیاری از اختلافات برداشته می‌شود. مرحوم آیت‌الله بهجت رضوان‌الله‌علیه به مناسبتی فرمودند: این صحیح نیست که ما از اول با یک نفر سنی مذهب درباره مسائلی که موجب ناراحتی‌شان می‌شود با شدت و حدت بحث کنیم. ایشان می‌فرمودند: بهترین راه این است که ما به آنها بگوییم شما در فقه تابع چهار نفر از علمای بزرگ هستید؛ ابوحنیفه، شافعی، مالک و احمدبن‌حنبل. ابوحنیفه و مالک مستقیماً شاگرد امام صادق علیه‌السلام بودند. خودشان هم افتخار می‌کردند. از ابوحنیفه نقل شده که گفته است: «ما رایت أفقه من جعفر بن محمد»؛ و درجای دیگر می‌گوید: «لولا السنتان لهلک النعمان»! (نعمان اسم ابوحنیفه بوده است). آیا تقلید کردن از شاگرد مانع از تقلید کردن از استاد می‌شود؟ ما از استاد اینها تقلید می‌کنیم و شما از شاگرد تقلید می‌کنید. چرا شما مذهب شیعه را در کنار سایر مذاهب معتبر نمی‌دانید؟ در مقابل این مطلب هیچ راهی جز قبول ندارند. آیا در جایی که شاگرد اعتراف کند که استاد از من خیلی بالاتر است و من هر چه دارم از اوست، تقلید از شاگرد جایز است و تقلید از استاد او جایز نیست؟! هیچ منطقی این را نمی‌پذیرد. این همان راهی است که مرحوم شیخ محمود شلتوت آن را مطرح کرد و مذهب شیعه را در مصر معتبر دانست و این از برکات اقدام مرحوم آیت الله بروجردی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه بود که دارالتقریب را تأسیس کردند.

اگر این باب باز شود و آنها حاضر شوند در کنار ابوحنیفه برای امام صادق علیه‌السلام هم اعتبار قائل شوند این رسمیت بخشیدن به شیعه است. این باعث می‌شود که کتابهای ما در کشورهای آنها از حالت قاچاق در آید. اگر آنها با معارف اهل‌بیت آشنا شوند، افرادی که طالب حقیقتند تدریجاً شیعه خواهند شد. کم نیستند کسانی که طالب حقیقتند و شیاطینی مانع راهشان شده‌اند. ما اگر راه مسالمت‌آمیزی باز کنیم آنها راه را پیدا خواهند کرد. من در سفرهایم به کشورهای مختلف با اشخاصی برخورد کردم که علاقه‌شان نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام از آن‌چه در بین ما شایع است کمتر نبود. با یک شیخ مصری در اندونزی ملاقات کردم که درباره اهل‌بیت علیهم‌السلام سخنرانی کرد. به او گفتم گویا شما مصری‌ها نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام علاقه‌مندید؛ گفت: «بلکه ما شیدا و عاشق اهل‌بیتیم!»؛ اگر ما به روش صحیح تبلیغ کنیم و معارف شیعه را درست برایشان تبیین کنیم مطمئناً بسیاری از اینها شیعه می‌شوند؛ ولی ما کوتاهی داریم. ما باید به صاحب شریعت و مذهبمان جواب بدهیم.

برخورد با معاندان؛ بحث منطقی توأم با ادب

اما در برابر معاندین و یا کسانی که آن‌چنان تحت تأثیر تبلیغات اینان قرار گرفته‌اند که یقین کرده‌اند که مذهبشان حق و مذهب شیعه باطل است، چه وظیفه‌ای داریم؟ اگر ما در بیان حق و اثبات بطلان مذاهبِ باطل، کوتاهی کنیم به خدا، به پیغمبر، به انسانیت، به شهدا، به گذشتگان و به آیندگان خیانت کرده‌ایم. در این صورت ما هم عملاً جز شیاطینی شده‌ایم که راه حق را مسدود می‌کنند؛ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون ‏.۷؛ وقتی حقیقت را بیان نکنیم آنها سوءاستفاده می‌کنند و می‌گویند: «اگر مطلبی داشتند می‌گفتند و از خودشان دفاع می‌کردند.»؛ پس وظیفه برابر این افراد چیست؟

اصل مسأله حفظ وحدت در این جاست. اگر ما با اینها برخورد پرخاشگرانه و تند و متعصبانه داشته باشیم چه نتیجه‌ای دارد؟ نتیجه‌اش این است که بر عناد آنهایی که معاند هستند افزوده می‌شود و برای آنهایی که در اثر جهل به باطل مبتلا شده‌اند بهانه‌ای پیدا می‌شود که از ما رو برگردانند و بگویند: «اگر حق بودند چرا باید درشتی کنند و فحش بدهند؟! مطلب حقشان را با دلیل بیان می‌کردند.»؛ چنین روشی باعث می‌شود ما را باطل محسوب کنند. پس برخورد متعصبانه، یعنی اظهار مطلبی بدون دلیل و توأم با پرخاش اگر نتیجه معکوس ندهد نتیجه مطلوب هم نخواهد داشت. حرف منطقی است که نتیجه دارد. جلوی حرف منطقی نباید گرفته شود. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که جلوی حرف منطقی گرفته شود؛ اما رفتار پرخاشگرانه، متعصبانه، خصومت‌برانگیز و کینه‌توزانه نه دلیل عقلی دارد و نه دلیل شرعی.

ممکن است گفته شود که: «در بعضی زیارتها برخی افراد لعن شده‌اند، و ما بر اساس همین زیارات مصادیق آنها را لعن می‌کنیم.»؛ ولی در این روایات و زیارات گفته نشده است که بروید بالای مناره بایستید و لعن کنید، یا بروید پشت بلندگو لعن کنید! لزومی ندارد در حضور دیگران کاری کنید که آنها تحریک شوند و نتیجه‌اش این شود که شیعیان در جاهای دیگر مشکل پیدا کنند؛ خونشان را مباح بدانند و آنها را ترور کنند و هیچ پیشرفتی هم عاید شما نشود! این کار چه دلیل عقلی و شرعی دارد؟! بله، قرآن هم خیلی جاها صریحاً افرادی را لعن کرده است؛ بلکه می‌گوید: «أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ ؛۸؛ خداوند آنها را لعن می‌کند و لعنت همه لعن‌کنندگان بر این افراد باد!»؛ این لعن قرآن است؛ اما هیچ وقت لزوم ندارد که ما در مقابل کسانی که مثلاً در صد مسأله با هم اتفاق نظر داریم و مقدسات همدیگر را محترم می‌شماریم و فقط در چند مسأله اختلاف داریم، آنها را چنان تحریک کنیم که از هر دشمنی برای ما دشمن‌تر شوند! چه دلیل عقلی برای این کار داریم؟ با این حال این حق را برای خودمان قائلیم که در محافل علمی، در محیط سالم، دور از تعصبات و در محیط تحقیقی بنشینیم و حقایق را بررسی کنیم؛ ببینیم کدام تاریخ درست و کدام خطا است.

اگر این کار را نکنیم، به زبان امروزی‌ها، به علم خیانت کرده‌ایم، و به زبان دین، به خدا، پیغمبر، امام، شهدا و حقیقت خیانت کرده‌ایم. اگر این حقایق بیان و اثبات نشود آیندگان از کجا حقیقت را بفهمند؟ من و شما در مجالس مذهبی، مساجد، حسینیه‌ها، روضه‌خوانیها، مجالس عزاداری، مجالس سرور و … حق را فهمیدیم. اگر اینها نبود از کجا حقیقت را می‌فهمیدیم؟ اگر این وظیفه را انجام ندهیم، امانتداری نکرده‌ایم و حق را به اهلش نرسانده‌ایم. تحقیق درباره مسائل اعتقادی و مسائل تاریخی که نتایج اعتقادی، دینی و مذهبی دارد یک وظیفه عقلی و شرعی است. این باب نباید مسدود شود؛ ولی باید احترام طرفمان را حفظ کنیم و بی‌جهت احساساتشان را تحریک نکنیم. بی‌جهت چیزهایی نگوییم که هیچ نتیجه‌ای برای اثبات حق ندارد؛ بلکه بر عناد و لجاج لجبازان می‌افزاید و احیاناً دشمنی‌هایی به بار می‌آورد که موجب کشته شدن افراد بی‌گناه می‌شود.

تاریخ تشیع نشان می‌دهد که چه قدر شیعه به دست این افراد نادان یا معاند در اثر حرف‌هایی که شیعه دیگری در یک شهر دیگری زده است به شهادت رسیده‌اند. صرف نظر از جهت دینی، آیا این کار، کار عاقلانه‌ای است که آدم کاری کند که عده‌ای از دوستان و عزیزان خودش را که مثل جان عزیزند، به کشتن بدهد؟! بنابراین ما دو وظیفه داریم که نباید با هم خلط شوند؛ یکی این که کاری نکنیم که آن کسانی که امر بر آنها مشتبه شده یا خدای ناکرده اهل عنادند احساساتشان علیه ما تحریک شود و دشمنی آنها را زیاد کنیم؛ این می‌شود حفظ وحدت. دوم این‌که در محافل علمی از بیان حقایق و اثبات آنها خودداری نکنیم.

یکی از بزرگ‌ترین خدماتی که در قرن اخیر برای احیای مذهب شیعه و اثبات حقانیت آن انجام گرفت، کاری بود که در هندوستان مرحوم صاحب عبقات الانوار انجام داد و در نجف مرحوم علامه امینی رضوان‌الله‌علیهما با نوشتن کتاب الغدیر. چه خدمات بزرگی این دو بزرگوار انجام دادند و چه فداکاری‌هایی کردند! چه خون‌دلهایی خوردند تا این دو کتاب را نوشتند! علامه امینی چه عشقی به اهل‌بیت و امیرالمؤمنین علیهم‌السلام داشت که با شنیدن اسم امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشک از چشمانش جاری می‌شد! اما در کتابش حتی یک‌جا نسبت به شخصیت‌های مورد احترام اهل تسنن بی‌احترامی نکرده؛ بلکه همه جا به دنبال اسم آنها رضی‌الله‌عنه آورده است.

با این روش، انسان هم حقیقت را تبیین می‌کند و هم بهانه به دست مخالف نمی‌دهد و اگر کسی هم طالب حقیقت باشد حق را می‌پذیرد. باید این حجاب حاجز که شیطان میان ما ایجاد کرده است از بین شیعه و سنی برداشته شود. باید کاری کرد که آنها حاضر شوند کتابهای ما را مطالعه و ما را هم مسلمان حساب کنند؛ البته یک مقدار هم رفتار نسنجیده بعضی از شیعیان در شکل‌گیری این مانع دخالت دارد. ما اگر خودمان را مسئول می‌دانیم که مذهب تشیع را ترویج کنیم و حقیقت آن‌را برای آیندگان حفظ کنیم باید از یک طرف بر اساس دلایل عقلی و منطقی و شواهد تاریخی آن‌را اثبات کنیم و از طرف دیگر متعرض کسانی که حساسیت آنها را تحریک می‌کند نشویم. دلایل آن چنان روشن است که مرحوم ماموستا شیخ‌الاسلامی، نماینده شهید کردستان در مجلس خبرگان، می‌گفت: «من عقیده‌ام این است و صریحاً هم می‌گویم که اگر کسی به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها جسارت کند کافر است!»

به هر حال مسأله تحقیق در مسائل اعتقادی و تاریخی در جهت اثبات حقانیت مذهب شیعه و بالعرض در جهت ابطال سایر مذاهبِ مخالف یکی از وظایف قطعی شرعی ماست که هیچ جانشین‌پذیر نیست؛ اما بشرطها و شروط‌ها و آن این‌که با رعایت ادب توأم باشد و آنها را تحریک نکنیم که باعث شود حجاب میان ما قوی‌تر شود و اختلاف، جای اتحاد را بگیرد و نگذارد که مسلمانها بیشتر به هم نزدیک شوند و در مقابل دشمنان یکپارچه شوند.

۱. انسان، ۴.

۲. نساء، ۱۶۵.

۳؛. بقره، ۲۱۳.

۴؛. قصص، ۸۳.

۵؛. بقره، ۶ و۷.

۶؛. یس، ۹-۱۱.

۷؛. زخرف، ۳۷.

۸؛. بقره، ۱۵۹.

کد خبر 5381441

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۱۹:۲۸ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۳
      7 0
      چیزهایی مثل عَلم و قمه زنی واستفاده از طبل وشیپور و....،درعزاداری های زمان ائمه ع نبود.اما ورود این کارهای غلط اززمان قاجاریه درعزاداریها،وجه ی تشیع را درنظر اهل سنت زشت کرده است وبهانه دست وهابیت داده است تاشیعیان را به بدعت وانحراف وشرک و...متهم کنند.
    • غلامعلى IR ۲۲:۳۰ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۳
      0 0
      ديدگاه حضرت علامه امينى و ديگر علماء و مراجع انقدر زياد و عميق است كه در خور فهم افراد عامى نيست درست هم اينست پذيرفته شود. تصور من اينست اقاى قرائتى ميتوانند اذهان مردم را در ٥ يا ٦ دقيقه روشن كنند.