۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴

مهر مرور می‌کند؛

نگاهی به زندگی وآثار جلال آل احمد/مدیر مدرسه پس از کودتا نوشته شد

نگاهی به زندگی وآثار جلال آل احمد/مدیر مدرسه پس از کودتا نوشته شد

جلال همواره از حضور ارباب‌منشانه آمریکایی‌ها و هر بیگانه دیگری در ایران عصبانی بود و در همه آثارش از آن انتقاد می‌کرد. او مدیر مدرسه را در یکی از شدیدترین فضاهای رعب و وحشت بعد از کودتا نوشت

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ رضا شعبانی: سال ۱۳۰۲ به دنیا آمد و ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت. عمری ۴۵ ساله. جلال آل احمد را میگویم. مردی پرکار و اثرگذار در ادبیات ایران زمین.

داستان‌نویسی از جمالزاده تا امروز، راهی طولانی پیموده و قلم‌هایی زایشگر در حوزه قالب، موضوع و زبان به جامعه ادبی معرفی کرده که بی‌شک جلال آل احمد در کنار چند نویسنده دیگر، بر بلندای این قله ایستاده است.

جلال زندگی پرفراز و فرودی داشته است. او از وقتی که خود را شناخت و دوران دبیرستان را تمام کرد، ماجراجویی‌های خود را در عرصه زندگی و فکر و اندیشه شروع کرد. در عین شجاعت سری پرشور داشت و در پی یافتن راه درست، هیچ‌گاه از حرکت نایستاد. جلال زندگی خود را برای آزادی و رهایی کشور از دیکتاتوری شاهنشاهی صرف کرد و تهدیدها و مشکلات این راه را تحمل کرد. به‌همین دلایل سراسر آثار ادبی جلال انباشته از شواهد تاریخی و الهام از زندگی شخصی است‌. البته این اصلی کلی است که همه نویسندگان بن‌مایه کارهای خود را از زندگی و اجتماعشان می‌گیرند و گاه آثار برجسته بشری قابل تطبیق بر تاریخ کشور یا زندگی شخصی نویسنده است. "جنگ و صلح"، "بلندی‌های کلیمانجارو" و "بینوایان" از آثار غیرایرانی را به‌عنوان نمونه می‌توانیم ذکر کنیم.

اما الهام و برداشت از تاریخ و زندگی شخصی در آثار بعضی از نویسندگان چون جلال آل احمد برجستگی بیشتری دارد. نویسندگان متعهد همواره در بطن وقایع اجتماعی خود حضور داشتند و فعالانه رویدادهای مرتبط با کشور و مردم خود را پیگیری کرده‌اند. آثار جلال نمای کلی از عصر او را به نمایش می‌گذارد و یکی از منابع خوب برای تحقیق در تاریخ سیاسی و اوضاع اجتماعی عصر کنونی است. مهم‌ترین آثار جلال کتاب‌هایی‌اند که بیشتر به تاریخ عصر او و یا زندگی شخصی‌اش وابستگی دارند. "مدیر مدرسه" چون فیلمی مستند با صحنه‌های خوب و شفاف خود، فضای آموزش و پرورش دهه سی را در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد. "نفرین زمین" و "نون و القلم" هم آن‌قدر از شواهد تاریخی انباشته‌اند که برای هر خواننده علاقه‌مند به تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور، کتابهای درخور مطالعه و تحقیق‌اند. هر ده کتاب داستانی جلال به دلیل همین برون‌گرایی و التزام به‌شرط تاریخی و اجتماعی برای خوانندگان همه اعصار جالب و قابل توجه‌اند.

راز موفقیت و مقبولیت جلال در دهه‌های سی و چهل، این بود که شیوه داستان‌نویسی بوف کوری، افسانهای و تخیلی همه را خسته و آزرده کرده بود و در این میان عمل‌گرایی و احساس مسئولیتی که وی نسبت به جامعه در آثارش منعکس می‌کرد تنها ندائی بود که باعث می‌شد مردم خسته و مأیوس به آثار او علاقه‌مند گردند.

جلال از طبقه متوسط اجتماع و از میان همین توده‌های مردمی که بدنه و قوام فرهنگ، ادب و هنر با آن‌ها و برای آن‌ها می‌بالد، برخاسته است. او که در یک خانواده مذهبی رشد یافته، حالا که قلم به دست گرفته و توانسته خود را تا مرز فرهیختگان ادب بالا بکشد، از همین مردم و باورهاشان می‌نویسد در ادبیات معاصر جلال به چند اعتبار منحصر به فرد است: او تنها نویسنده‌ای است که خواستگاه روحانی شیعی دارد و در خانواده‌ای پرورش یافته است که به تعبیر سعدی "همه قبیله من عالمان دین بودند". پیش از آنکه در ۱۳۲۳ به حزبی بپیوندد که به ماتریالیسم اعتقاد داشت، مدتی در حوزه‌های نجف درس طلبگی خوانده بود. جهت دیگر منحصر به فرد بودن او، در توجه به حوزه‌های متفاوت نویسندگی است. او در چهار بخش ناهمگون مطلب نوشت: داستان که از "دید و بازدید" در ۱۳۲۴ آغاز شد و به "سنگی بر گوری" در سال ۱۳۶۰ و در مجموع در ده اثر پایان می‌یابد. حوزه دیگر فعالیت وی، در تک‌نگاری و سفرنامه است که از "اورازان" در سال ۱۳۳۳ آغاز می‌شود و به "ولایت اسرائیل" در سال ۱۳۶۳ و در مجموع به پنج مونوگرافی ختم می‌شود. سومین زمینه کار توان‌فرسا و پیگیر جلال، مقاله نویسی است که از "هفت مقاله" از سال ۱۳۳۵ آغاز و به "خدمت و خیانت روشنفکران" در سال ۱۳۵۶ و کلاً هفت مجموعه پایان می‌باشد. و سرانجام ترجمه‌های او به زبان فرانسه است که در آغاز به قصد یادگیری این زبان و سپس به هدف شناخت آثار و پدیدآورندگان و به‌ویژه به نیت اثبات دیدگاه‌های فقهی خود به فارسی برمی‌گرداند. شایان ذکر است که جلال به نسلی از روشنفکران تعلق دارد که می‌خواستند همه چیز را بدانند و همه چیز را که در دنیا هست به ذهن بسپارند. این خاصیت آن سال‌ها بود. باید می‌دانستی تا از روزگار عقب نمانی؛ و برای همین بود که آن‌ها هم نویسنده بودند و هم مترجم. زندگی برای آن‌ها در دانستن خلاصه می‌شد و این دانستن و بیشتر دانستن چیزی نبود که آسان به دست آید؛ لازم بود که به دانش پایه (آموختن زبان فرنگی) مجهز شوند و اگر درست بیندیشیم تاثیرگذارترین روشنفکران سالهای دور از این دانش بی‌بهره نبوده‌اند.

از صادق هدایت که آثار فرانتس کافکا را به فارسی برگرداند، تا ابراهیم گلستان که به همت وی ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر معرفی شدند و نیز جلال که آثار اوژن یونسکو، ژان پل سارتر و کامو را ترجمه کرد.

در آثار جلال، سه تازگی به چشم می‌خورد: نثر روان و ساده، موضوع‌های حسی و تعهد اجتماعی و او توانسته است در هر سه به خوبی از پس کار برآید.

اصطلاح‌های عامیانه دمدستی و جاری برای زبان مردم کوچه و خیابان را به‌راحتی در نثر نشانده و آن‌قدر راحت و البته گسترده از ضرب‌المثل‌ها، عامیانه‌ها و فولکلور استفاده کرده که هر کتابش به‌سان دائرة المعارفی ارزش خواندن دارد. موضوع‌هایش نیز ملموس، حسی و قابل درک هستند. او خود را از همین مردم می‌دانسته؛ از همین مردم برخواسته بود و حالا که قلم را در دست می‌گرفت، نمی‌توانست از برج عاج به مردم بنگرد که با آنها خندیده بود و گریسته. این خصیصه حتی در گزارش سفرنامه‌ها و روایتگری او هم دیده می‌شود. تعهد اجتماعی جلال به زمینه‌های خانوادگی، فکری و کنجکاوی‌اش بازمی‌گردد. او در خانواده‌ای بزرگ شده بود که با دین آمیخته بودند. بعد بر دامن سیاست نشست و در جلسه‌های حزبی از حزب توده برید، اندکی از دین لغزید، گاه سنت‌ها را به سخره گرفت، اما سرانجام به آغوش فطرت بازگشت و در این رفتن‌ها و بازگشتن‌ها و تردیدها، آموخت و راه بهترین را که مردمش و مرام کشورش و دینش بود، در انتخاب نهایی‌اش گنجاند.

جلال از طبقه متوسط اجتماع و از میان همین توده‌های مردمی که بدنه و قوام فرهنگ، ادب و هنر با آن‌ها و برای آن‌ها می‌بالد، برخاسته است. او که در یک خانواده مذهبی رشد یافته، حالا که قلم به دست گرفته و توانسته خود را تا مرز فرهیختگان ادب بالا بکشد، از همین مردم و باورهاشان می‌نویسد. به‌نظر یکی از منتقدان: "در تمامی آثار داستانی‌اش به جامعه پیرامون خود چشم داشت و جهان واقعی را که شخصاً تجربه کرده… پایه تبدیل شالوده نوشته‌هایش قرار می‌دهد". بنابراین درون‌مایه غالب آثارش پرداختن به مسائل اجتماعی و حاکی از نگاه دلسوزانه او آدم‌های فقیر جامعه است.

دگرگونی و نوسانات روحی او در دوره زندگی متضاد، از نماز شب خواندن تا مخالفت با خرافات دینی و مذهبی، از سنت‌گرایی تا تجدداندیشی، جذب شدن به سویی و طرد شدن از سوی دیگر به بهانه بی‌دینی و یا به‌عنوان خیانت، و دست آخر تنها و معلق ماندن، همگی به‌خوبی نشان‌گر روحیه کمال‌جویی و آرمان‌خواهی وی است. او به هیچ مسئله و موضوعی اشاره نمی‌کند، مگر اینکه راه حلی در جهت بهبود وضعیت آن ارائه کرده باشد. نقبی که به غرب‌زدگی می‌زند _اگر واقع‌بینانه به آن بنگریم_ فقط برای یافتن معیارهای جدید در جهت بهبود وضعیت مردم و اجتماع خویش است. هر چند وی شدیداً به بسیاری از مسائل در پرتو این مهم با دید منفی می‌نگرد، اما همواره می‌کوشد جامعه خویش را به سوی ارتقا و تعالی سوق دهد. تمام راه حل‌هایی که برای مقابله با غرب‌زدگی ارائه می‌دهد، فقط در بردارنده نفی غرب نیست، بلکه به‌نوعی هشدار به مردم است. حمله به خرافات دینی نیز راه حل دیگری بود که آل احمد را یک گام به جامعه دینی آرمانی خویش نزدیک‌تر می‌ساخت. از دید وی، دین‌خرافی موجود در جامعه و در آن زمان، نه تنها نمی‌توانسته کمکی در جهت بهبود وضعیت جامعه کند، بلکه به خرافات و تعصبات بی‌پایه و اساس نیز دامن می‌زد. دین مطلوب جلال، دینی است خارج از تعصب، مقدس‌مآبی و تحجراندیشی. او دینی فارغ از تمام این مسائل را می‌پذیرد و براساس جنبه‌های تعلیمی دین اسلام، آن را باعث پیشرفت و ترقی می‌داند.

برای نمونه، سال ۱۳۲۷ مجموعه "سه تار" منتشر شد. جلال در این کتاب با صراحت بیشتری به مبارزه با آنچه خرافات دینی و مذهبی خوانده می‌شود، می‌رود. شاید بتوان اوج مخالفت دینی وی را در همین کتاب دید. از جمله داستان‌هایی که جلال در آن‌ها با دیدی نه چندان مطلوب به دین و مسائل اعتقادی نگریسته است، داستان‌های سه تار، وسواس، لاک صورتی و وداع است. در داستان سه تار شخصیت اصلی پسرکی است که کارش تارزنی است و از این راه امرار معاش می‌کند، اما از این که پایش آستانه در مسجد را لمس کرده است، مورد سرزنش و ضرب و شتم پسرکی عطر فروش قرار می‌گیرد. پسر تارزن که به تازگی توانسته بود به آرزوی خود برسد و تاری نو بخرد، در این جدال بر اثر تعصبات مذهبی خشک و خالی، تار خود را از دست می‌دهد، چرا که پسرک عطر فروش با تکفیر این کار، تمام آرزوها و امیدهای تارزن را نابود می‌کند.

جلال در سال ۱۳۴۳ سفری به کشور عربستان برای حج انجام می‌دهد که در واقع باعث بازگشتی واقع‌بینانه به اسلام آن هم اسلام ناب می‌گردد. وی در سال ۱۳۴۵ کتاب مشهور "خسی در میقات" را می‌نویسد. این کتاب نشان‌دهنده این است که جلال، دیگر جلال سال‌های قبل نیست. هر شخصی که کتاب‌های او را به‌ترتیبی که نوشته شده است مطالعه کند، بعد از مطالعه خواهد دید که ذهنیت جلال نسبت به دین کاملاً عوض شده است. او در طی سال‌های آخر عمرش، در جلسات تفسیر قرآن که به وسیله پسرعمویش آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت شمیران تدریس می‌شد، شرکت می‌کرد. چنانکه آیت‌الله طالقانی می‌گوید: "در این اواخر جلال خیلی خوب شده بود و به سنت اسلام علاقه‌مند."

در کنار این مسائل جلال تلاش می‌کرد موضوعات مهم سیاسی روز را به‌گونه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم در آثار خود نشان دهد. سال ۱۳۳۶ چهار سال از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می‌گذشت. در این سال‌ها، سیاست سرکوب شدید مخالفان حاکم بود و موج دستگیری‌ها که از روز کودتا شروع شده بود ادامه داشت. رژیم با جدیت، فروپاشی کامل حزب توده را که با نشان "داس و چکش" فعالیت می‌کرد، دنبال می‌کرد و به‌دلیل وابستگی این حزب به شوروی یعنی رقیب غرب سرمایه‌داری، این اقدامات مورد تأیید و حمایت آمریکا بود. او در صفحه ۶۴ "مدیر مدرسه" چنین می‌گوید: "هنوز برف اول نباریده بود که یک روز عصر، معلم کلاس چهار رفت زیر ماشین..‌. یکی از آمریکایی‌ها که تازگی در همان حوالی خانه گرفته بود تا آب و برق را با خودش به محل بیاورد…".

جلال همواره از حضور ارباب‌منشانه آمریکایی‌ها و هر بیگانه دیگری در ایران عصبانی بود و در همه آثارش از آن انتقاد می‌کرد. او کتاب "مدیر مدرسه" را در یکی از شدیدترین فضاهای رعب و وحشت بعد از کودتا نوشت و منتشر کرد. جلال در صفحه ۶۶ این کتاب می‌گوید: "دیگران خانه می‌ساختند تا اجاره را به دلار بگیرند و معلم کلاس چهار مدرسه من زیر ماشین مستاجرهاشان برود… [خطاب به معلم] مگر نمی‌دانستی که خیابان و راهنما و تمدن و آسفالت همه برای آن‌هایی است که توی ماشین‌های ساخت مملکتشان دنیا را زیر پا دارند؟

باید این را بگویم که جلال در بحث جنگ تضادها در کتاب غرب‌زدگی از رویارویی دولت با مذهب و در نتیجه با مردم، سخن می‌گوید: "هر کودک دبستانی به‌محض اینکه سرود شاهنشاهی را به‌عنوان سرود ملی از بر کرد، نماز از یادش می‌رود و به‌محض اینکه پایش به کلاس ششم ابتدایی رسید، از مسجد می‌بُرد و به‌محض اینکه سینما رفت، مذهب را به طاق نسیان می‌دهد و به‌همین علت است که ۹۰ درصد دبیرستاندیده‌های ما لامذهب‌اند. لامذهب که نه، هُرهری مذهب‌اند." او هم در زبان شجاعت، صراحت و جرأت داشت و هم در قلم. شاید به‌همین خاطر است که به شیوه خودش، داستان، مقاله و سفرنامه می‌نویسد. جلال در کتاب ارزیابی شتاب‌زده به این آزاد نوشتن اشاره کرده است: "گاهی وقتی هم تفننی توی این زمینه [تمثیل] کرده‌ام. ولی این تفنن آخرین حدش "نون و القلم" بود. سیرم نمی‌کنه. من اهل صراحتم. گاهی وقتا آدم پناه می‌بره به این قر و اطفار نویسندگی، یعنی تکنیک و از این حقه بازی‌ها… توی "نون و القلم" فرار کردم به همچین استعاره‌ای. چون چاره نداشتم. نمی‌تونستم حرفام رو صریح بزنم"

و یک نمونه دیگر: رژیم پهلوی در ۶ بهمن ۱۳۴۱ همه پرسی‌ای را به اجرا گذاشت که لوایح شش‌گانه‌ای را شامل می‌شد: ملی شدن جنگل‌ها، فروش سهام کارخانه‌های دولتی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها، اصلاح قانون انتخابات، تشکیل سپاه دانش، اصلاحات ارضی. جلال در صفحه ۲۶۴ کتاب "نفرین زمین" به این همه‌پرسی اشاره می‌کند: بیست نفری از اهالی را ریختند توی کامیون و بردند مرکز بخش، برای رأی دادن". شاه برای منحرف کردن توجه مردم از برگزاری انتخابات دوره ۲۱ مجلس، می‌بایست به اقدام بزرگ انحرافی دست بزند که عبارت بود از اجرای برنامه اصلاحات ارضی‌. در واقع شاه به اکثریت مردم کشور روی آورده بود؛ ۱۵ میلیون دهقان از کل ۲۲ میلیون.

نفرین زمین مانند "مدیر مدرسه" واگویه‌های معلمی است که مانند دیگر آثار نویسنده تجربه معلمی او در نوشتن آن نقش مهمی دارد (هرچند جلال در روستاها معلمی نکرد). معلم که شخصیت اصلی داستان نفرین زمین است، از غربت و تنهایی رنج می‌برد و این به دلیل قرار گرفتن در محیط روستا نیست. او به محیط شهری هم تعلق ندارد و حتی از آن بیزار است. این غربت نمود غربت و بیگانگی‌ای است که جلال در مورد عصر خود احساس می‌کرده است. هیچ خبری در داستان از پدر و مادر و حتی خویشاوندان معلم نیست و انگار او در این دنیا غریبه‌ای است با دل‌مشغولی‌های خاص خود. (جلال هم در جوانی از خانه پدری جدا شد و به دور از پدر و مادر زندگی می‌کرد).

جلال از جمله نویسندگانی بود که با نگاه انتقادی و توجه به هویت خود، نگاه به غرب و غرب‌گرایی را به چالش کشید. او برای درمان عقب‌ماندگی و رهایی جامعه از سیطره غرب توجه خود را به دو عامل مهم درونی و بیرونی عقب‌ماندگی و غرب‌زدگی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی معطوف کرده بود. بر همین اساس از یک سو به مقوله غرب‌زدگی و از سوی دیگر به روشنفکری توجه کرد. او راه حلی برای درمان بیماری عقب‌ماندگی و رهایی از مشکلات موجود جامعه نمی‌دانست؛ جز "بازگشت به خویشتن" که مفهوم تاکید مجدد بر نظام ارزش‌ها، فرهنگ، تاریخ و دین، عقیده و ایدئولوژی او یعنی اسلام است. یکی از مسائلی که روشنفکران ایرانی در قرن گذشته با آن درگیر بودند، نحوه مواجهه با غرب از یک‌سو و بررسی علل عقب ماندگی کشور از سوی دیگر بوده است. عده‌ای مانند تقی‌زاده و ملکم‌خان راه پیشرفت و سعادت جامعه ایرانی را در تقلید همه جانبه از غرب می‌دانستند. همچون این جمله ملکم‌خان: "ما در مسائل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نمائیم. یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق قرار دهیم یا باید از دایره بربری‌گری خود قدمی بیرون نگذاریم". در واقع این گروه سعی کردند، هم در شکل و هم در محتوا به سمت الگوهای غربی بروند. اما عده‌ای با تاکید بر نظام ارزش‌های بومی، فرهنگ اسلامی_ایرانی، تاریخ ایران و دین اسلام، راه اصولی برای رسیدن به سعادت و پیشرفت را در "بازگشت به خویشتن" یافتند.

و در نهایت باید این را بگویم که جلال در بحث جنگ تضادها در کتاب غرب‌زدگی از رویارویی دولت با مذهب و در نتیجه با مردم، سخن می‌گوید: "هر کودک دبستانی به‌محض اینکه سرود شاهنشاهی را به‌عنوان سرود ملی از بر کرد، نماز از یادش می‌رود و به‌محض اینکه پایش به کلاس ششم ابتدایی رسید، از مسجد می‌بُرد و به‌محض اینکه سینما رفت، مذهب را به طاق نسیان می‌دهد و به‌همین علت است که ۹۰ درصد دبیرستاندیده‌های ما لامذهب‌اند. لامذهب که نه، هُرهری مذهب‌اند."

جلال اگرچه عمری کوتاه داشت، اما در بر ادبیات و آدم‌های ادبیاتی این مرز و بوم بسیار تأثیر گذاشت. راستی اگر جلال امروز در قید حیات بود، ۹۹ ساله بود.

کد خبر 5586018

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۲۱:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۹
      1 0
      خدا رحمت کند جلال را . جلال واقعا یک مرد بود یک مرد به تمام معنا نه مثل شبه مردان روزگار ما که در ظاهر مرد اند اما بویی از غیرت نبردند.
    • محمدحسین IR ۰۵:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
      0 0
      روحش شاد 🌼🍃