* دو شخصیت جاهل نمایش با بازی امیررضا دلاوری و شهرام حقیقتدوست به نوعی تخفیفدهنده وضعیت تراژیک نمایش هستند. ولی نوع بازیها در خیلی مواقع اغرقآمیز و کاریکاتوری است. چرا بازیها تلطیف نشد و برای نشان دادن آدمی جاهل از حرکات اغراقآمیز و برونگرایانه استفاده شد؟
- دلاوری: من جاهلها را از نزدیک دیدهام. حرکاتشان اینگونه است و کمتر از این نیست. من با این افراد برخورد داشتم و شاهد این بودم که رفتارشان اغراق آمیز و به همین نحوی بود که من و شهرام بازی کردیم. تیپی که شهرام گرفته به صورت دقیق شبیه یکی از همان جاهلهاست که 50 سال داشت. وقتی با این جاهل برخورد کردیم همین گونه حرف میزد که شهرام در نمایش داده است.
* درست است که این شخصیتها ما به ازای بیرونی نیز دارند ولی از آن دسته از تیپها یا شخصیتها هستند که در فیلمها و سریالهای تلویزیونی زیاد دستمالی و تکرار شدهاند. شاید تلطیف کردن این شخصیتها طراوت بیشتر به آنها میداد.
- کیانی: بر فرض اینکه این کار پر از لحظات کمدی است؛ این کار عامدانه انجام شده و قرار بوده مخاطب عام و خاص را راضی کند و همواره در آینده هم مد نظر من بوده و خواهد بود. من دنبال تئاتری هستم که همه اقشار جامعه از کسی که برای سرگرمی و خندیدن به سالن تئاتر میآید یا کسی که برای اندیشیدن به سالن میآید را راضی کند و حرفی برای گفتن داشته باشد.
به طور کامل از غلطیدن در کمدی و ایجاد لحظههای کمدی ابایی ندارم و از آن دفاع میکنم. در تمام کارهای من نظیر "همسایه آقا" که تراژیکترین اثر من بود نیز صحنههای کمدی کم نبود. اگر میخواهیم به یک رئالیسم منطقی دست پیدا کنیم، باید لحظات کمدی و تراژیک را کنار هم قرار دهیم. کسی که دو ماسک خندان و گریان را برای تئاتر انتخاب کرد تصمیم درستی گرفته، زیرا زندگی جدا از این دو جنبه نیست. به شدت مخالف رئالیسمی هستم که سیاهنمایی میکند. تلخترین و شکستخوردهترین انسانهای روزگار نیز لحظات طنز و خندهدار در زندگی دارند. لطیفههایی را در ذهن خود دارند که ما را بخنداند و خودشان را نیز به وجد آورد. به نظر من تئاتری که بخواهد ملموس و آشنا باشد و ارتباط صحیحی با مخاطب برقرار کند باید این دو جنبه را با هم داشته باشد.
نکته دیگر صحبت از شخصیتها و تیپهای تکراری است. این نگاه بسته به این است که شخصیتها را در کدام موقعیت گذاشته و نشان دهیم. شما تیپ جاهلی که تئاتر میسوزاند را در عرصه رسانهای و نمایشی ایران نشان دهید. فریدون (حقیقتدوست) تحت نظر کمیسری تئاتر به آتش میکشد. در صورتی که اکثر تیپهای جاهل موجود مست کرده و چاقو میکشند. پس این یک تیپ تازه است. فریدون عنصر و باجبگیر نظمیه است و لباسش فرق دارد. شاید در ظاهر عناصری را مشاهده کنیم که پیشترها دیده و تکراری است. ولی در بطن اینها، کسب و کارشان و شغلی که دارند تازگی دارد. کما اینکه در انتها زنپوش شده و زیر نقاب سرخ به شغل اصلی خود بازمیگردند. اگر در ظاهر اینها شباهتهایی وجود داشت که ما ناگزیر به استفاده از آن بودیم زیرا به مخاطب به آنها آشناست و ما نمیتوانیم جاهل عینکی یا متفکر را روی صحنه بیاوریم مگر در کاری خاص این اتفاق روی دهد. من دنبال آدمها و شخصیتهایی بودم که در خراب کردن بیداری خانه سهمی داشته باشند.
- کیانی: بله ابتدا دو آجان به نامهای نصیب و قسمت بودند که تحت نظر نظمیه این بیداریخانه را تحت نظارت و کنترل میگرفتند که در آن صورت خیلی رو میشد و من مناسب ندانستم و آنها را حذف و این دو را جایگزین کردم.
- دلاوری: ما در برخی شرایط به طور کامل از اغراق موجود در بازیها آگاه بودیم. ولی به دلیل عمد مورد نظر کارگردان آن را اجرا کردیم.
* تا چه حد این نمایشنامه مستندنگاری از آن دوران است؟
ـ در حد اسامی شخصیتها و بانوان درامنویس و قطعات نمایشیشان و بحث مصایب و بلایایی که بر سر زنان روشنفکر و اهل درام آمده که توسط اختر تعریف میشود. همچنین اشارهای که به خودکشی میرسیفالدین کرمانشاهی و رضا کمال شهرزاد میشود.
* زنان این نمایش از طیف مرفه جامعهاند. آیا این انتخاب نیز مستندنگاری آن دوره است یا بر حسب نیاز درام خود آن را انجام دادید؟
ـ جزء مستندنگاری است. زیرا درصد زنهای باسواد در دهه 20 یک درصد بوده که بسیار اندکی از آن درامنویس بودند. طبیعی است که از قشر مرفه باشند زیرا آن زمان تنها قشر مرفه باسواد بودند و میتوانستند به تماشای تئاتر بروند و لباسهای مد روز بپوشند. این طبیعت قضیه بود و نمیشد کسی را از طبقات پائین جامعه وارد کرد که باسواد و درامنویس باشد.
* قمری با اینکه شخصیتی از طیف روشنفکران مرفه جامعه نیست، ولی به نوعی زن روشنفکر لایه اجتماعی آن دوره است. حال چرا قمردی در زمره این زنها قرار نمیگیرد؟
ـ قمری روشنفکر نیست بلکه باهوش و نماد هوش نهفته و سرکوب شده و استعداد ایرانیهاست. نظیر اکثر مادربزرگها که حکمت امی دارند و حرفهایی میزنند که بسیار کارآمد است؛ قمری از این طیف است. قمری روشنفکر نیست بلکه خوب دیده، لمس و تجربه کرده است. قمری آدمهای مختلف، همسایه، کاسب ها و اطرافیان خود را خوب میشناسد، این شناخت به واسطه تجربهای که از اینها داشته کسب شده نه به واسطه کتاب خواندن یا به قول خود یومیه یا روزنامه خواندن. قمری برای من ننماد این قشر از آدم هاست عوامی که به ظاهر چیزی نمیفهمند ولی در باطن دارای استعداد و تجزیه و تحلیل و درک عمیقی از جامعه و اطراف خود هستند.
* چرا انسانی نظیر قمری را در این طیف از زنها ندارید؟ آیا در دهه 20 زنان درامنویس از این طبقه و اینگونه نداشتیم؟
ـ از زنهای درامنویس آن زمان و شرح حالشان اطلاعات کمی وجود دارد. اطلاعاتی هم که از عده انگشتشماری در دست است حاکی از مرفه بودن سطح زندگی آنها است. قمری زاییده ذهن و تخیل من بر اساس واقعیت های جامعه است. شاید سلیقه و ذهنی دیگر قمری را نیز عضوی از این جامعه درام نویس قرار میداد. ولی من قمری را در نمایش گذاشتم که این جامعه درام نویس را نقد کند. حتی افکار خود نویسنده را نیز نقد کند. برخی نویسندهها هستند که شخصیت را در دل کار خود قرار میدهند تا مانیفست خود را ارائه دهند و اندیشه نویسنده در دل شخصیت جمع شده است. اما قمری اندیشه نویسنده را نیز به نقد میکشد. من چنین دیدگاهی نسبت به این شخصیت داشتم.
* شما در آثار دیگر خود نیز اینگونه شخصیتها را دارید. مثل کبوتر در "همسایه آقا" که نشان از معصومیت است.
ـ قمری نیز همین گونه است. در "همسایه آقا" نیز تنها کسی که شرایط را به درستی میدید و نقد میکرد و لیکن نادیده انگاشته میشد کبوتر بود.
* و او بود که قربانی شرایط میشد.
ـ در اینجا نیز قمری معصومیتی سرشار از استعداد و درک است. همان استعداد و درک ایرانی که در مقاطع مختلف وجود دارد و سرکوب میشود.
- عبدالکریم زاده: به قول افسانه ماهیان قمری مانند دلقک شاه لیر است که ما نمیتوانیم بگوییم از کجا آمده، ولی دست همه را رو و حقایق را بدون هیچ واهمهای فاش میکند.
* تا چه حد زندگی بیرونی بازیگران نمایش که خود از خانواده و فعالان تئاتر هستند در شکلگیری نقش تأثیرگذار بوده است؟
دلاوری: کسانی که کار تئاتر میکنند تأثیری بسزا از زندگی بیرونی خود میگیرند.
* آیا در حال حاضر نیز همان نگاه و دید مردانه و مستبدانه درباره فعالیت زنها در تئاتر وجود دارد؟
- دلاوری: این دوره با دوره نمایش فرق دارد. ولی به هر حال بازیگران این نمایش به این قضیه واقفیم و با توجه به گذشته و روزمره زندگیمان در تئاتر به نقش رسیده و آن را درک میکنیم.
- ماهیان: بار اول که طرح این قصه را شنیدم از آن استقبال کردم. زیرا مسئله زنان تئاتری و درامنویس بود. این باعث شد که با متن همزاد پنداری کنم. زیرا وضعیت و شرایط روایت قصه در دوره پهلوی با شرایط جامعه مدرن امروز نیز اینگونه برخوردها وجود دارد. تنها مشکلات کمرنگتر شده است.
- عبدالکریمزاده: معتقدم تئاتر دیدی نسبی به انسان میدهد و از مطلقگرایی دور میکند. برای نقش ملکه این را در نظر گرفتم که این زن نیز به مانند دیگر زنان مطلق نبوده و روشنفکر کامل نبوده است. تئاتر نیز به مانند خیلی چیزهای وارداتی دیگر برای بسیاری از انسانهای آن دوران شناخته شده نبود و من این فقدان آشنایی را در حرکات خودنمایانه ملکه وارد کردم.
* متن و زبان کیانی در نمایشنامههایش مانند شعر وزن و آهنگ دارد. این باعث میشود در صورت تغییر و بداههسازی در متن وزن آن از بین برود. آیا این امر کار بداهه را برای بازیگر سخت نمیکند؟
- دلاوری: خیلی جاها ممکن است در راستای کار بداههپردازی کنیم، ولی اگر درست نباشد گوشزد میشود. ابتدا فکر میکنیم به طریقی که خود جمله را ادا میکنیم درست است. ولی وقتی کیانی معنی جمله را کامل ادا میکند و توضیح لازم را میدهد متوجه میشویم بداههپردازیمان در آن جمله درست نبوده است.
* به لحاظ ذهنی در طول اجرا بازیگر درگیر اینگونه دیالوگها نمیشود؟
- دلاوری: درگیر نمیکند. وقتی مدتی کار کنیم مشخص میشود کدام کلمهها را میتوان به گونهای گفت که روی صحنه درست ادا شود و اگر دیالوگی سخت باشد کیانی آن را تغییر میدهد و زیاد سخت نیست و ذهن را درگیر نمیکند.
- ماهیان: بازیگر به سرعت دیالوگهای کیانی را از آن خود میکند زیرا شعرگونه است و وقتی وارد ذهن بازیگر میشود به راحتی جای خود را باز میکند و باعث درگیری ذهنی بازیگر نمیشود. با وجود فشار زیادی که روی گروه به لحاظ کم بودن زمان تمرین نمایش و حفظ کردن دیالوگها وجود داشت، این امر به درستی انجام شد و دست و پاگیر نبود.
* آقای کیانی از دیدگاه شما چه نیازی در جامعه تئاتر ایران وجود داشته یا دارد که دست به نگارش و اجرای "بیداریخانه نسوان" زدید؟
- کیانی: یکی از نیازها داشتن تئاتر توسعه یافته، غنی و ارزشمند است که تنها جرقههای کوچکی از آن وجود دارد. اثر میخواهد بگوید مشکلات گذشته وجود دارد و تنها شکل عوض کرده. روح مشکلات وجود دارد و همچنان برخی دوست ندارند صاحب تئاتری شویم که مشکلات و معضلات خود را بیان کنیم و در جهان جایگاه درستی را در تئاتر به خود اختصاص دهیم.
صرف تئاتری اقتباسی و خارجی نمیتوانیم فرهنگ و مشکلات خود را بیان کنیم. این تئاتر نیز هدفش بیان این موضوعات و نیازهاست. ما احتیاج داریم به تئاتری که تمامیت فرهنگمان را بیان کند و به تئاتری نیاز داریم که پایههای فرهنگ خود را روی آن بنا کنیم. احتیاج داریم که ضرورت داشتن این تئاتر را هرچه بیشتر و با زبان رساتر فریاد بزنیم.
دوست دارم اثرم به زندگی نزدیک باشد. من نویسندهای هستم که حسی مینویسم و زیاد تکنیک را در زمان نوشتن مدنظر قرار نمیدهم زیرا به نظر من امر محدود کننده میشود. نمایش باید خاصیت گریزپا بودن شعر را داشته باشد و وقتی به ذهن خطور میکند باید آن را نوشت.
نمایش باید برای مخاطب قصه گفته و با قوائدی خارج از عرف و فرهنگ جامعه وی را سرگرم کند. من بشدت به تئاتر قصه گو اعتقاد دارم. ما تا زمانی که به مخاطب انرژی ندهیم قادر به تبادل اطلاعات و گفتن حرف خود به وی نخواهیم بود و این امر از طریق قصهای جذاب برای مخاطب امکانپذیر است.
صحنهای از نمایش "بیداریخانه نسوان"
* آیا تنها با شناخت شیوهها و گونههای نمایش ایرانی میتوان نمایش مورد پسند مخاطب را به صحنه برد؟
- کیانی: تنها با شناخت شیوههای نمایشهای ایرانی و استفاده از آنها نمیتوان به نمایش ایرانی رسید. باید به ادبیات کلاسیک ایران نظیر شاهنامه، دیوان حافظ، رباعیات خیام، مثنوی مولوی و بسیاری از آثار دیگر واقف بود. زیرا این آثار زاییده فرهنگ ایرانی و بازتابدهنده آن هستند. البته شناخت شیوههای اجرایی نمایش ایرانی نیز لازم بوده ولی کافی نیست. باید دغدغه روز جامعه را در قالب نمایش ایرانی به صحنه برد. وقتی نویسنده و کارگردان از جامعه خود و مشکلات و معضلات آن مطلع بوده و در عین حال شناخت خوبی از شیوههای نمایش ایرانی داشته باشد میتواند اثر تأثیرگذار را به صحنه ببرد.
مخاطب امروز سواد بصری بالایی دارد و با رسانههای مختلف در ارتباط است. مخاطب امروز را به راحتی نمیتوان جذب کرد و روی صندلی سالن تئاتر نشاند. باید دغدغهها و مسائل مورد نیاز و نظر وی را تشخیص داده و با تلفیق از شیوههای مختلف نمایشی اثری خلق کرد که برای وی جذاب باشد.
نظر شما