مجموعه آراء و نظریات جان رالز را میتوان به دو دوره تقسیم کرد. در دوره اول که با چاپ کتاب "نظریهای درباره عدالت" در سال 1971 میلادی آغاز میشود، رالز اصول عدالت خویش را به عنوان یک نظریه اخلاقی و دکترین کامل و جامع که باید پایه و اساس هر ساختار اجتماعی عادلانه قرار گیرد، معرفی میکند.
ولی رالز در دوره دوم فکری خود که تبلور اندیشههای وی در کتاب "لیبرالیسم سیاسی" مشهود است، لیبرالیسم و نظریه عدالت خود را به عنوان مناسبترین راهکار سیاسی جهات تکوین یک نظم اجتماعی و همکاری اجتماعی با دوام در جوامع لیبرال - دموکرات معاصر مطرح مینماید.
لیبرالیسم سیاسی جان رالز از دو بخش تشکیل میشود. یکی خود لیبرالیسم و دیگری لیبرالیسم به نحوی که در فلسفه سیاسی جان رالز پرورانده و تفسیر شده است.
اما لیبرالیسم مفهوم سیاسی بسیار سابقهدار و محکمی دارای ریشه در فلسفه سیاسی غرب است که حداقل 300 سال از عمرش میگذرد و متفکران نامداری مانند آدام اسمیت،جان لاک ، مونتسکیو، کانت و جان استوارت میل پرچمدار آن بودهاند و امروز شاید در صحنه سیاسی اجتماعی جهان بویژه پس از فروپاشی شوروی،پررونقترین بازار فکری است. اکنون ببینیم که چه مشخصات و ویژگیهایی میتوانیم در لیبرالیسم جان رالز مشاهده کنیم.
رالز در کتاب "نظریهای درباره عدالت"، عدالت اجتماعی یا عدالت توزیعی را مورد بحث قرار میدهد. به نظر وی جامعهای عادلانه است و نظام حقوقی و وظایف اجتماعی، زمانی منصفانه و عادلانه خواهد بود که ساختار آن مبتنی بر اصول و معیارهای عادلانه باشد.
استدلال رالز این است که اصول عدالت، اصولی هستند که یک بازیگر عقلانی، در پس "حجاب غفلت" انتخاب میشوند. او فردی است که جایگاه خود در جامعه را نمیداند و به موقعیت طبقاتی و شان اجتماعی خود وقوف ندارد.
فرد نمیداند چه استعدادها و تواناییهایی ممکن است نصیب او شود، چه مفهومی از خیر را میپذیرد و چه اهدافی در حیات و چه مزاج و خلق و خویی خواهد داشت؛ نمیداند در چه حوزهای از جامعه (سیاست،فرهنگ یا اقتصاد) قرار خواهد گرفت. رالز این وضعیت را "وضعیت نخستین" مینامد.
هر بازیگر عقلانی که چنین جایگاهی را برای خود ترسیم میکند، توزیع عادلانه کالا در هر نظم اجتماعی را بر حسب دو اصل و یک قاعده برای تعیین اولویت بین این دو اصل، هنگام تزاحم بین آنها سازماندهی میکند.
رالز متقدم اصول عدالت را به عنوان اصولی که از پشتوانه استدلالی و اخلاقی قابل قابل قبول و قانع کنندهای برخوردار هستند، میشناسند و معتقد است: این اصول نسخهای عام برای هر کسی که خواهان تامین نظام اجتماعی عادلانه است، در اختیار میگذارد.
اما رالز متقدم به دنبال ارائه معیارها و اصول عامتری برای ترسیم پایههای اخلاقی ساختار اجتماعی نیست و میکوشد اصول همکاری اجتماعی را در بستر اجتماعی خاصی یعنی جوامع لیبرال - دموکرات معرفی کند.
از نظر رالز متاخر، اصول همکاری اجتماعی، از دکترین فلسفی و اخلاقی خاصی بیرون نیامده و تنها به عنوان راه حل سیاسی جهت تداوم نظمی که بر محور ارزشهای حاکم بر فرهنگ سیاسی معاصر غرب و فردیت لیبرال پذیرفته شده در جوامع لیبرال - دموکرات شکل گرفته است، مورد تاکید قرار میگیرند.
از دید رالز اصول عدالت شامل دو اصل است که زیربنای اساسی جامعه و نظام توزیع حوزههای گوناگون اجتماعی را شکل میدهد. اصل اول عدالت رالز حاکم بر آزادیهای پایهای و اساسی موسوم به اصل آزادی است و اصل دوم حاکم بر خواستههای اولیه "اجتماعی و اقتصادی" موسوم به "اصل نابرابری" است.
اصل اول عدالت، بیان میدارد که هر فردی، باید حقی برابر نسبت به گستردهترین نظام جامع آزادیهای اساسی برابر داشته باشد که با نظام مشابه آزادی برای سایر افراد منافاتی نداشته باشد. از جمله این آزادیهای اساسی از دید رالز، حقوق استاندارد مدنی و سیاسی است که از آن جمله میتوان آزادی اندیشه و بیان، حق رای و مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی را نام برد.
این آزادیها به گونهای است که همه افراد جامعه به طور یکسان و برابر باید از آن بهرهمند باشند.
در اصل دوم که اصل نابرابری است، رالز بیان میدارد، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی باید به گونهای باشد که : الف) بیشترین نفع را برای افراد کمتر بهرهمند جامعه در پی داشته باشد و ب) به مناصب و مشاغلی وصل باشند که در شرایط منصفانه و برابر از نظر فرصت، مقابل روی همگان باشند.
به عبارت دیگر همه خیرات اولیه اجتماعی که شامل درآمد، ثروت، آموزش، مناصب سیاسی و اجتماعی، فرصتهای شغلی و اقتصادی و سایر مزایا و مواهب اجتماعی است، باید در میان افراد جامعه توزیع گردد؛ به گونهای که توزیع نابرابر برخی یا همه این خیرات، نفعی این خیرات نفعی برای افراد کمتر بهرهمند جامعه در پی داشته باشد.
لذا، در اصل دوم، به برابری توزیع خیرات اولیه معتقد نیست. اگر چه از نظر او نابرابری در توزیع این خیرات زمانی موجه است که توزیع نابرابر، برای افراد ضعیف و کمتر بهرهمند جامعه مفید باشد و از این نابرابری، سود و نفعی عاید آن شود.
جان راولز در بیان "اندیشههای اصلی نظریه عدالت"، به بازنمود تصوری از عدالت میپردازد که قرار است نظریههای معروف قرارداد اجتماعی لاک، روسو و کانت را عمومیت بخشد و به سطح انتزاعی بالاتری ارتقا دهد.
به این منظور تصریح میکند که ما اجازه نداریم آن قراردادها را چنین تصور کنیم که گویا در جامعهای منعقد شدهاند و یا شکل حکومتی معینی را ایجاد کردهاند. اندیشه راهنمای آنها بیشتر این است که خود را معطوف به توافق اولیهای در مورد آغازههای عدالت برای ساختارهای بنیادین اجتماعی میسازند، یعنی آغازههایی که انسانهای آزاد و خردمند در خدمت منافع خود در یک وضعیت اولیه برابری، در راستای تعیین مناسبات پایهای در پیوند میان خود میپذیرفتند.
تمام توافقهای دیگر، باید خود را با این آغازهها منطبق سازند. آنها گونههای ممکن همکاری اجتماعی و حکومت را تعیین میکنند. جان راولز نام این نحوه تأمل درباره آغازههای عدالت را "نظریهای در باب عدالت به مثابه انصاف" میگذارد.
نظریه عدالت رالز، نظریهای مربوط به عدالت اجتماعی و توزیعی است و عرصههای اخلاقی و حقوقی مقوله عدالت را مورد توجه قرار نمیدهد. عدالت توزیعی مربوط به نحوه تکوین ساختار جامعهای مطلوب و عادلانه است و دغدغه آن، چگونگی توزیع مواهب و وظایف اجتماعی به صورت عادلانه در میان افراد جامعه است تا جامعهای عادلانه و منصفانه بوجود آید.
لذا محتوای عدالت اجتماعی به دنبال رسیدن به اصول و معیارهایی است که پایه و اساس تاسیس و تکوین نهادها و ترتیبات اجتماع قرار گیرد و از این رهگذر، نظام حقوقی و وظایف افراد و گروهها به طور عادلانه و بر اساس احترام به عدالت و محترم شمردن آن ایجاد شود.
نظر شما