دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از اساتید فلسفه اسلامی، مرگ را یکی از ویژگی ها و تأملات مختص انسان می داند. وی در این باره می گوید: «مرگ» یکی از مسائل مهم انسان است، یعنی حیوانات و نباتات مسأله مرگ را ندارد؛ مسلما گفته وی بدان معنی نیست که نباتات و جمادات نمی میرند، بلکه همه موجودات می میرند.
منظور وی این است که حیوانات و نباتات با مرگ، «مسأله» ندارند. موضوع مسأله داشتن غیر از مردن است، حیوان به مرگ خود نمی اندیشد و وقتی که نمی اندیشد دغدغه مرگ هم ندارد. حیوان فکر مرگ ندارد و به آنگونه که اقتضا می کند زندگی می کند و وقتی هم که مرگ آمد دیگر نیست.
سقراط می گوید: ما تمرین مرگ می کنیم انسان پیش از اینکه بمیرد به مرگ فکر می کند و از همان روزی که به آگاهی می رسد به مرگ خودش می اندیشد و این تصورات گوناگون است و متفاوت است. آن کسی که به واقع نمی ترسیده خیلی کم است و در رأس آنها حضرت علی(ع) است. آن حضرت به مرگ اشتیاقش بیشتر از نوزاد به پستان مادر است. مولانا می گوید: مرگ را دانم ولی تا کوی دوست/ راه اگر نزدیکتر دانی بگو.
اکثر مردم از مرگ می ترسند. در بیان دلیل این امر، استاد عدم شناخت را معرفی می کند و می گوید: چون انسان نمی داند کجا می رود و به یک سفری می رود و وادی ناشناخته است و انسان به چیزی که نمی داند و نشناخته است می ترسد و از بچگی هم القاء شده سؤال و جواب و .... می ترسد. حالا چرا نباید بترسد؟ اگر تحلیل درستی صورت بگیرد و انسان خودش را بشناسد و حیات را بشناسد و بداند زندگی یعنی چه و به هستی خودش واقف شود هستی واقعی و خودش چیست و به خودی خود آگاه شود و بداند که هر لحظه در تحول است و تحولات تکاملی است و بداند که مرگ در یکی از این حلقه های تکامل قرار گرفته و مرگ نیستی و نابودی نیست، نمی ترسد.
مرگ در حلقه های تکامل هستی شناسانه قرار دارد. واقعه مرگ هم یکی از وقایعی است که در این حلقات متکامله دائم و لایزال وجود دارد و اگر یکی از این حلقات است. دینانی معتقد است ما هر لحظه می میریم و زنده می شویم و در این باره می گوید: من هر لحظه نه آنم که لحظه قبل بودم حتی در یک نفس و کمتر از آن لحظه، لحظه حیات بعد من غیر از لحظه حیات قبلی است یعنی آن قبلی من غیر از آن بعدی من است(هر نفس نو می شود دنیا و ما) منبع این شعر از قرآن است «کل یوم هو فی شأن» خداوند هر روزی در شأن است در جلوه ای و یوم در این آیه یعنی لحظه یعنی هر لحظه خدا در یک شأن است یعنی در یک فعل است یعنی عمل تازه است.
«و لیس شئونه الا افعاله و تجلیاته» و انسان به حکم اینکه مظهر کامل خداوند است هر لحظه در یک شأنی است، یعنی شأن بعدی غیر از شأن قبلی است. استاد معتقد است این تغییر شأن یک نوع مرگ است و همین الان هر لحظه به یک معنی می میرد. اگر مرگ را یک تحول بدانیم یکی از تحولاتی است که هر لحظه برای من اتفاق می افتد و اگر از این منظر به مرگ نگاه کنیم جائی برای ترس نیست. هر نفس نو می شود این دنیا و ما/ بیخبر زین نو شدن اندر بقا.
ما انسان ها چون در جسممان بقا را احساس می کنیم این نو شدن و تحولات را احساس نمی کنیم و بقاء را حس می کنیم اما تحولات را احساس نمی کنیم مگر تحولات تکان دهنده و عظیم. اما تحولات ظریفی که هر لحظه اتفاق می افتد احساس نمی کنیم و مرگ یکی از این تحولات ظریف است.
دکتر دینانی به خیام اشاره می کند و می گوید: خیام به شدت مرگ اندیش است. اگرچه خیام به صراحت در مورد این تعریف صحبت نکرده اما در واقع برداشت او و تعریف او از انسان موجودی است که مرگ اندیش است و هیچ انسانی نمی تواند غافل از مرگ باشد، مگر اینکه خود را به غفلت بزند.
وی در مورد تعریف خود از انسان می گوید: ارسطو گفته انسان حیوان ناطق است، اما من می گویم انسان حیوان مرگ اندیش است و مرگ اندیش را فعل مقوم انسان می دانم.
وی در مورد اینکه چرا انسان نمی تواند از مرگ غفلت داشته باشد؟، هم معتقد است: زیرا انسان در ذات آینده نگر است این خاصیت زمانی بودن انسان است درست است که حیوانات و موجودات دیگر هم زمانی هستند اما آنها به زمان نمی اندیشند و زمان را درک نمی کنند، اما انسان چون به زمان و آینده می اندیشد و می نگرد و این توان فقط در انسان است و چون به آینده می نگرم مرگ خود را می فهمم و می دانم روزی فراخواهد رسید که با این زندگی فعل بدرود خواهم گفت و به این می اندیشم که من در آن صورت به کجا خواهم رفت؟ از من قدمی به سعی ساقی مانده است/ از صحبت خلق بی وفائی مانده است*از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند/ از عمر ندانم که چه باقی مانده است.
نظر شما