به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، بر اساس اين رويكرد، در انسان مختصاني وجود دارند كه او را به سوي تشريك مساعي و انجام كارهاي خير سوق مي دهند. توجه انسان به رفاه سايرين زمينه هاي پيشرفت و ترقي را در جامعه ملي و بين المللي فراهم مي كند. اين نوع تفكر عمدتاً نشات گرفته از عصر روشنگري است. در چارچوب چنين تفكري وجود انحراف در انسان كه خشونت، جنگ و تعارض را سبب مي شود از طبيعت او سرچشمه نمي گيرد بلكه وجود نهادهاي نامطلوب و نبود امكانات مناسب براي رشد و شكوفايي زمينه هاي لازم را براي تعقيب رفتارهاي خودخواهانه و آسيب رساندن به ديگران فراهم مي كند. ليبرالها دولتها را به عنوان اصلي ترين بازيگران صحنه سياست بين المللي قبول ندارند بلكه بر اين اعتقادند كه علاوه بر دولتها مي بايد به بازيگران فراملي نيز بها داد.
آرمانگرايان كه شاخه اي از مكتب ليبراليسكم به حساب مي آيند البته بر حقوق بين الملل، اخلاق و سازمان هاي بين المللي تأكيد زيادي دارند و نظام بين الملل را به صورت اجتماعي از دولتها تصور مي كنند كه به طور بالقوه آمادگي لازم را براي همكاري با يكديگر جهت فائق آمدن بر مسائل مشترك داراست. به طور كلي ليبراليسم منافع ملي دولتها را مجموعه يكپارچه اي ندانسته و آن را نتيجه چانه زنيها، بحث و اقناع، مصالحه، مذاكره ميان بخشهاي مختلف در يك نظام كثرت گرا تلقي مي نمايد. بر همين اساس تصويري را كه ليبرالها از سياست جهاني ارائه مي دهند نظام پيچيده اي است از چانه زنيهاي رسمي حكومتي و غير حكومتي به صورت افقي و عمودي. در كل بايد گفت كه ليبرالها بر اهميت مسائل اقتصادي، تكنولوژيك و زيست محيطي بيش از جنبه هاي نظامي تأكيد مي ورزند. البته اين بدان معنا نيست كه ليبرالها به مسائل نظامي بي اعتنا هستند بلكه اولويتي را كه رئاليستها براي مسائل امنيتي آنهم در شكل نظامي آن قائلند، باعث مي شود آنها به ابعاد غير نظامي بپردازند.
به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، ليبرالها براي ايجاد صلح در جامعه جهاني از طريق نهادهاي بين المللي و خلع سلاح، راهكارهايي را ارائه مي دهند. استفاده از ظرفيت انگاره ها از طريق جامعه پذيري محدود سياسي براي برانگيختن افكار عمومي جهاني عليه جنگ، توسعه تجارت آزاد بين المللي و رفع موانع آن به جاي تأكيد بر ناسيوناليسم اقتصادي، تقويت بنيادهايي در جهت وحدت هرچه بيشتر انسانها به جاي تكيه بر وجود دولتهاي ملي و محلي، تقويت چندجانبه گرايي، استقرار نظامي مركب از ميثاقهاي علني به جاي ديپلماسي مخفي و ايجاد سيستمي از همكاريهاي جمعي به جاي اتحادهاي دو جانبه از جمله اين راهكارها هستند.
ليبرالها در ارتباط با وجود نظم در سياست جهاني براين اعتقادند كه اصولاً چنين نظمي لزوماً از سيستم موازنه قدرت سرچشمه نمي گيرد بلكه نشأت گرفته از تعاملات ميان لايه هاي زيادي از ترتيبات حاكم يعني قوانين، هنجارهاي توافق شده، مقررات نهادي و نيز رژيمهاي بين المللي هستند.
البته ليبراليسم به شاخه هايي تقسيم مي شود: ايدئاليسم (آرمانگرايي)، انترناسيوناليسم ليبرال و نهادگرايي ليبرال. در روند جهاني شدن ما با رويكردهاي جديد ليبرال تحت عنوان انترناسيوناليسم نئوليبرال، نئوايدئاليسم (نوآرمانگرايي) و نهادگرايي نئوليبرال هم مواجه مي شويم.
در مورد ليبراليسم به عنوان يك نظريه روابط بين المللي در نيمه اول قرن 20 بايد گفت كه اين مكتب ناكام بوده است چرا كه از پيش بيني و جلوگيري از جنگ جهاني اول و يا بحران اقتصادي 1929 ناموفق بوده است. همچنين در نيمه دوم قرن بيستم و دوران جنگ سرد ليبرالها دوران سختي را پشت سر گذاشتند. آنها در ارتباط با بخش تعارض آميز نظام دو قطبي به رهبري آمريكا در رابطه با استقرار مفاهيمي مانند بازارهاي آزاد و دموكراسي ليبرال به نوعي موفق عمل كردند. آنها در دهه هاي 1960 و 50 بر سازمان ملل تكيه كردند اما با توجه به اينكه اين سازمان نتوانست وظايف خود را به نحو شايسته انجام دهد به دنبال تقويت سازمانهاي اقتصادي منطقه اي مانند بازار مشترك اروپا و بعد سازمانهايي مانند صندوق بين المللي پول بانك جهاني و گات آنهم در سايه قدرتهاي بزرگ بر آمدند.
نظر شما