خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: فیلم سینمایی "رسوایی" چهارمین ساخته سینمایی مسعود ده نمکی است که در اکران نوروزی 92 به نمایش درآمد و توانست در صدر فروش نیز قرار گیرد. اکبر عبدی، محمدرضا شریفینیا، الناز شاکردوست، تینا آخوند تبار، کامران تفتی، امیر دژاکام و ... از جمله بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
در بخش نخست نشست با عوامل فیلم سینمایی "رسوایی"، بیشتر به علل گرایش دهنمکی به فیلمی با ژانر اجتماعی و با کمترین نگاه به سینمای کمدی پرداختیم. همچنین کارگردان پرفروشترین فیلمهای چند سال اخیر سینمای ایران، به مشکلات خود برای ساخت سهگانه "اخراجیها" اشاره کرد. در بخشی از نشست به بازی الناز شاکردوست بازیگر نقش اول زن "رسوایی" پرداختیم که دهنمکی تاکید کرد از بازی وی راضی است.
بخش دوم نشست نیز حول محور بازی هنرمندان و نظرات دهنمکی درباره انتقادهای که به چهارمین ساخته وی از سوی منتقدان شده است، میگذرد. همچنین محمدرضا شریفینیا بازیگر نقش "حاج شریف" در بخشی از صحبتهای خود به فیلمنامه اولیه و تغییراتی که در آن ایجاد شد، اشاره میکند.
محمدرضا شریفینیا بازیگر نقش حاج شریف، امیر دژاکام بازیگر نقش افسر نیروی انتظامی و تینا آخوندتبار بازیگر نقش دوست افسانه در کنار مسعود دهنمکی در این نشست حضور داشته و به پرسشهای ما پاسخ گفتند.
* خانم آخوند تبار نقشی که شما بازی کردید نزدیکی زیادی به شخصیت اصلی زن فیلم که بازی آن بر عهده الناز شاکردوست بود، داشت. به نظر شما آسیبی که این فیلم مطرح میکند و کاراکتری که شما آن را بازی کردید، تا این اندازه در جامعه ما بهازای بیرونی دارد؟
آخوند تبار: من فکر میکنم مردم با سه کاراکتر دختر این فیلم ارتباط برقرار کردند چون بازی آنها بیانگر مشکلات زندگی 30 یا 40 درصد مردمی بود که در جنوب شهر زندگی میکنند.
این افراد مشکلات مالی دارند و برای اینکه خود را به قشری که در سطح بالاتر زندگی میکنند نزدیک کنند، با دیگران متفاوت میشوند و دست به کارهایی میزنند که در فیلم به نمایش درآمد. آنها به نوعی با عقاید و آرمانهای خانوادههایشان فاصله گرفتهاند و چون نمیتوانند شرایط را بپذیرند در ظاهر و پوششان هم متفاوت میشوند و همین امر باعث میشود در محلهشان بیشتر به چشم آیند.
مردم آن محله همانطور که در فیلم به نمایش درمیآید، فکر میکنند دخترانشان با آن سه دختر خیلی تفاوت دارند و نگاه نامناسبی هم به این سه دختر دارند. نوع پوشش و آرایش این دخترها از سوی مردم محل پذیرفته نمیشود. دیالوگهایی که یکی از همسایهها در فیلم به افسانه میگوید که "تو خودت باعث میشوی مردم اینطور به تو نگاه کنند" نشات گرفته از همین تفکر است. شاید این تیپ افراد در نهایت کار اشتباهی نکنند اما به خاطر نوع پوششان که با آن قشر و مکانی که زندگی می کنند متفاوت است، با آدمهای دیگر فرق میکنند.

* برداشت شما این است که این سه شخصیت تنها به این دلیل از سوی جامعه اطرافشان مقصر شناخته میشوند که متفاوت لباس می پوشند و آرایش میکنند؟ من فکر میکنم فیلم از یک سو شخصیتهایی را ساخته و پرداخته که به قول مردم داخل فیلم "بد نام" هستند ولی بعد میخواهد از آنها دفاع کند. بهویژه افسانه کدهای رفتاریای که میدهد او را همان دختر بدنام محله معرفی میکند ولی فیلم اصرار دارد بگوید او فقط ظاهرش اینگونه است. این نوعی ضعف در شخصیتپردازی در فیلمنامه است.
آخوند تبار: افسانه دختر فاسدی نیست بلکه به خاطر محلهای که در آن زندگی می کند و تفاوتی که با مردم آنجا دارد بدنام شده است. در یکی از قسمتهای فیلم هم به مرد روحانی میگوید که مردهای زیادی دنبالش هستند اما او حتی به آنها اجازه صحبت هم نمیدهد.
* البته بعدا دیالوگهایی با روحانی دارد که چندان مطهر بودنش را تایید نمیکند. مثلا او چند بار میگوید که "من خواستم جبران کنم خودت نخواستی..."
آخوند تبار: این جمله را به خاطر موقعیتی که در آن قرار گرفته است، میگوید.
* در فیلم سکانسهای دیگری مانند وقتی که روحانی چای میریزد و در آینه چشماش به دختر میافتد، داریم که این هم نشان میدهد نگاه مردم محل نسبت به دختر درست است. حتی ما می بینیم که این دختر کار نمیکند ولی ظاهرش مثل دختران شمال شهر است.
آخوند تبار: شخصیت افسانه در فیلمنامهای که من خواندم دختر فاسدی نیست اما دوست دارد خوب زندگی کند و خوب لباس بپوشد. این کاراکتر به خانوادهاش علاقمند است و زمانیکه می بیند برادرش شیشه ماشین پاک می کند ناراحت می شود و کتکاش می زند چون دوست ندارد برادرش را در آن موقعیت ببیند.
به نظر من اگر افسانه دختری منفی بود به راحتی می پذیرفت که مدتی با حاجی قصه ارتباط داشته باشد. او دوست ندارد به خاطر پول به خیلی از کارها تن بدهد. افرادی در جامعه وجود دارند که دست به هر کاری می زنند تا یک نفر حمایتشان کند. اینها حاضرند با شخصی که از خودشان بزرگتر است صیغه و یا ازدواج کنند اما افسانه حتی زمانیکه مشکل دارد و یا در زندان است به این کار تن نمی دهد.
* اما افسانه وقتی با خانواده و دوستانش هم روبهرو میشود همان رفتارها را دارد و آنجا هم وجهه دیگری را که شما معتقدید، نشان نمیدهد. او با مادرش هم نجیبانه صحبت نمیکند و با خدا هم چالش دارد. فیلم وجه دیگر این شخصیت را به ما نشان نمیدهد که بپذیریم او صرفا متهم به بدنامی است.
شریفینیا: بله درست است. او حتی در دیالوگهایی نشان میدهد که قصد مچگیری از روحانی را دارد. در حالیکه آن روحانی میخواهد دستش را بگیرد و نجاتش دهد.
آخوندتبار: میخواهد مچگیری کند تا زیر دین روحانی نباشد. چون مرد روحانی برایش کارهای زیادی کرده و او را نجات داده است. حالا میخواهد بگوید من از زندگی تو خیلی چیزها میدانم.
شریفینیا: یادمان باشد کمک مرد روحانی به دختر در همان منزل روحانی تسویه شد و اصلا روحانی از او چیزی نمیخواهد. افسانه می گوید افراد زیادی به دنبال من هستند اما تو خودت نخواستی و همه چیز تمام میشود. بعد از آن اتفاق، ماجرای آبروریزی در بازار و یا رفتن درِ خانه آن خانواده که مرد روحانی به آنها کمک می کند، رخ میدهد. به نظر من هم این تناقضها به فیلمنامه مربوط میشود.
از سوی دیگر، اگر هم افسانه به ازدواج با حاجی تن بدهد بد نیست چون افسانه موقعیت ویژهای ندارد. اصلا این تن ندادن دلیل بر خوب بودنش نیست. حاجی او را دوست دارد و میخواهد شرعا با او ازدواج کرده و از این وضعیت نجاتش دهد.
در صحنه دیگری از فیلم در اتاق مرد روحانی دیده می شود وقتی افسانه در خطر قرار می گیرد می گوید چطور جبران کنم. روحانی به او پناه داده و برایش میصرفد که این کار را انجام بدهد. همچنین اگر قرار بود نوع پوشش و گفتار و رفتارش ظاهری باشد وقتی وارد خانه خودش میشد می توانست سر و وضعش را درست کند تا معلوم شود که وقتی این آدم بیرون می رود مدل لباس و ظاهرش فرق می کند و این ظاهر فقط به خاطر بیرون از خانه است. مثلا میتوانست وقتی میخواهد وارد خانه شود آدامسش را درآورد.

* خانم آخوند تبار، مسئله دیگر به نقش شما بازمی گردد. اگر شخصیت شما در داستان نبود چه مشکلی پیش میآمد؟ به هر حال وجود هر شخصیتی در داستان دلیلی دارد اما معلوم نیست در این فیلم نقشی که شما ایفا کردید چه کمکی به پیشبرد داستان میکند.
شریفینیا: بگذارید من به این سوال جواب بدهم. خانم آخوند تبار به خاطر شباهتش به الناز شاکردوست انتخاب شد و قرار بود نقش خواهر افسانه را بازی کند. قصه اول این بود که آخوندتبار دانشجوست و افسانه به خاطر خواهرش می رود کار می کند و دغدغه اش این است که برای خواهرش پول بدست آورد. اما بعد مسعود دهنمکی این موقعیت را در فیلمنامه تغییر داد و این دو کاراکتر همسایه شدند و آن بخش که به کار کردن یکی از اعضای خانواده برمیگردد به برادر افسانه سپرده شد. چند مورد دیگر هم در فیلمنامه عوض شد.
* آقای دهنمکی، این فیلم سعی کرده چند آسیب اجتماعی را توامان به نمایش گذارد از ریاکاری تا بردن آبروی مسلمان گرفته تا فقر و فحشا و مساله کودکان کار. فکر نمیکنید مطرح کردن تمام این مسائل کنار یکدیگر فیلم را شلوغ کرده است؟
ده نمکی: از نظر من تمامی مشکلاتی که در فیلم به آن اشاره شده قطعاتی هستند که پازل داستان را کامل میکند. شخصیتی مانند "حاج یوسف" که می گوید عزت و ذلت دست خدا است، در کل فیلم در مرکز امتحان است. شخصیت های دیگر فیلم نیز برای قابل باور شدن قصه به آن وارد شدهاند. برای نشان دادن این امتحان به افسانه اغواگر، حاج شریف و ... نیاز است و ماجراهای دیگر بچه قصههایی هستند که خودشان میتوانند داستانی مجزا باشد.
* ایده یک خطی "رسوایی" تکراری است. چطور این ریسک را پذیرفتید تا از یک داستان تکراری برای فیلمتان استفاده کنید؟
دهنمکی: اتفاقا در این فیلم دنبال آن بودم که داستان فیلم تکراری نباشد. نمی خواستم داستان "شیخ صنعان" و ورود دختر به خانه وی را دوباره روایت کنم. اگر قرار بود این گونه باشد فیلم میتوانست در سکانسی که روحانی پول را پرداخت میکند تا به دختر بدنام کمک کند، به پایان برسد. اما در اصل داستان برای روحانی تازه از همین نقطه شروع شده و داستانی تکراری ندارد. حتی میشود گفت بخشی از قصه از داستان شمس و مولانا آمده و یا برداشت آزادی از داستان زندگی "سید قوام" است اما در فیلم تلاش کردم نشان دهم که هر کس آبروی خود را در راه خدا خرج کند، خدا به وی آبروی مضاعف می دهد.
*منتقدان "رسوایی" معتقد هستند که در فیلم شما هدف وسیله را توجیه کرده و حتی برخی از متدینین معتقدند این فیلم را نمیتوان با خانواده دید. نظر شما در اینباره چیست؟
دژاکام: بگذارید من به این سوال پاسخ دهم. کار منتقد این است که شکاف بین مخاطب و اثر را کم کند و این دو را به هم نزدیک کند. منتقد قرار نیست در جایگاه قاضی بنشیند اما متاسفانه امروزه منتقدان ما تنها حکم صادر میکنند آنهم حکمهایی که قابل تجدید نظر نیست. یادمان باشد فلسفه وجودی نقد، کم کردن شکاف میان مخاطب و اثر است نه اینکه حکمی نامناسب برای یک اثر هنری بدهد. به عنوان مثال در این فیلم چه مشکل غیر اسلامی وجود دارد؟
دهنمکی: از نظر من بسیاری از منتقدان خیلی سلیقهای و غیر واقعی بخشهایی از فیلم را نقد کرده اند. همین فیلمی که می گویند آن را نمی توان با خانواده دید در شهری مانند مشهد که مذهبی ترین شهر ما است، شبی 16 میلیون تومان فروش دارد.
* ولی نمایش آن در قم با چالش رو به رو شد.
دهنمکی: البته این فیلم در شهر قم از سوی اداره ارشاد آن مشکل پیدا کرد نه از سوی مردم. همین افراد که در رابطه با "رسوایی" اظهارنظر کردند، گروهی با نام منتقدان انقلابی تشکیل دادهاند و فیلمی را به عنوان بهترین فیلم جشنواره انتخاب کرده اند که اصول قطعی اسلام چون حجاب را نادیده را گرفته و بایگران موهایشان بیرون است. در حالی که افسانه فیلم من حتی موهایش هم بیرون نیست. همین گروه معتقد هستند که چرا بازیگر در این فیلم جوراب پایش نیست، در دین اسلام حدود حجاب آمده است و گویا آنها به این مساله دقت نکردهاند.
در ضمن برای نشان دادن یک دختر بدنام به غیر از کفش، آرایش از چه المان دیگری می توانستم استفاده کنم. "رسوایی" فیلمی است که همه اقشار مختلف جامعه آن را دیده اند و اینگونه نبوده که تنها یک قشر خاص برای دیدن آن به سینما آمده باشند.

* یکی از نکاتی که درباره "رسوایی" میتوان بدان توجه کرد شخصیت حاج شریف است؛ اینکه نوع صحبت و برخوردش شبیه سهگانه "اخراجیها" است. اکبر عبدی هم همین طور. شخصیتهای فیلم رسوایی با اخراجیها قرابت دارند در حالیکه "رسوایی" قرار نبود دنبالهای بر "اخراجیها" باشد.
شریفینیا: کاراکتری که من بازی کردم به لحاظ شخصیتی ویژگیهای مشابه زیادی با "حاجی گرینوف" دارد. به هر حال ما چنین شخصی را به عنوان نقش مقابل روحانی نیاز داشتیم. حتی اگر این فیلم "اخراجیها 4" هم بود، می شد روحانی "رسوایی" همان روحانی "اخراجی ها" باشد و بعد هم باقی عوامل "اخراجیها" مثل حاجی گرینوف، حاج نواب و ... باشند و حالا اینها با دختری برخورد می کنند که "حاج یوسف" را اغوا می کند. در شخصیتپردازی بعضی آدم ها هستند که به لحاظ موقعیت شغلی یا فکری یا جهان بینی، ویژگی هایشان مشابه است.
* به نوعی اینها تیپ شدهاند؟
شریفینیا: نمیشود گفت تیپ هستند. تیپ به این مفهوم است که اجزای یک شخصیت و رفتار و گفتارش کاملا برای شما روشن است در نتیجه نیاز به ریزهکاری و جستجو در درون آن شخصیت نیست برای همین تیپ میشود اما در این فیلم این شخصیتها در هر سطحی ممکن است رفتارشان برای ما نامعلوم باشد. موقعیت هایی می سازند که ما را سورپرایز میکنند و رفتاری دارند که تا بحال از آن کاراکتر ندیدهایم بنابراین بیننده می تواند کاراکترشان را کند و کاو کند.
به همان میزان که حاج شریف با حاجی گرینوف متفاوت شده به همان میزان بازی من هم تغییر کرده است. تلقی من این بود که این کاراکتر شخصی مذهبی و فرشفروشی خیر است. علاوه بر اینکه دلش به حال افسانه میسوزد، به او علاقمند هم هست. در فیلم می بینیم با اینکه دختر از او دزدی می کند اما حاجی به خاطر علاقه اش از شکایت می گذرد. زمانیکه حاجی احساس می کند که افسانه، روحانی محل را از راه به در کرده برای آن که هم از این اغواگری ممانعت کند و هم افسانه جواب رد به روحانی بدهد، وارد عمل می شود. دنباله ماجرا به اینجا کشیده میشود که به علت خصومتی که با هم پیدا میکنند تصمیم می گیرد افسانه را از خانه خود بیرون کند. با این حال زمانیکه می بیند افسانه با پرتاب سنگ ها اعتراف میکند که روحانی تنها مرد در این محل بود که به وی نظر نداشت، حاجی شریف هم متنبه میشود و حتی بیشتر از دختر خوشش میآید و دوباره پشت سر روحانی نماز میخواند.
* آنچه که شما از این شخصیت توصیف میکنید خیلی مثبتتر از آن چیزی است که در فیلم دیده می شود. شخصیت حاج شریف در حق روحانی محل نامردی میکند و افسانه را هم به دلیل مشکل مالی تحت فشار میگذارد تا با او ازدواج کند.
شریفینیا: درست است که گاهی اوقات درباره افسانه بدجنسی میکند اما قصدش ازدواج است. می خواهد او را سر و سامان دهد. نگاه او این است که این دختر را از بدنامی نجات دهد. حالا این دختر گرچه زیباست ولی آنچنان تحفهای نیست که او را در جایگاه یک ملکه قرار دهند ولی با این حال حاجی میخواهد دست او را بگیرد. اما زن به دنبال آن است که به کار خود ادامه دهد. حاج شریف حتی در صحنه ای که "جعفر جنی" به روحانی بی احترامی می کند، می گوید که حق بی احترامی نسبت به حاج یوسف را ندارد.
این مسئله نشان می دهد که "حاج شریف" بیشتر نگران روحانی محله است؛ چراکه میبیند دختر به سراغ روحانی محل رفته و می خواهد او را هم اغوا کند. اینجا احساس می کند که افسانه دارد حیثیت روحانی را از بین می برد و دیگر حجت بر او تمام شده است و حالا وظیفه شرعی خود می داند که افشاگری کند. حاج شریف دنبال دخترهای دیگر نیست با اینکه اطرافش زیادند.

* با تمام این تعریفها فکر میکنم "حاج شریف" شخصیت منفی داستان است.
شریفینیا: البته از نظر من هم حاج شریف منفی از آب در آمده است. او وقتی می بیند افسانه، روحانی را به دام خود انداخته است از جعفر می خواهد تصویرش را پخش کند. ما در تولید فیلم صحنه ای را داشتیم که حاج شریف بعد از صحبت های افسانه درباره روحانی محله، پشت سر روحانی نماز می خواند. نظر ده نمکی این بود که این صحنه حذف شود تا حاج شریف همچنان منفی بماند. با این حال من با ذهنیتی که داشتم این نقش را براساس آن چه که در فیلمنامه بود، خاکستری بازی کردم. البته حذف این صحنه تاثیر زیادی هم نداشت.
در مورد ارتباط با افسانه هم از آنجایی که حاجی همسر ندارد پس میتوان به او حق داد که قصد ازدواج داشته باشد. افسانه هم دختر خیلی خوشنامی نیست که کسی با اسب سفید به سراغش برود.
* آقای دهنمکی ما در آموزههای دینی خود داریم که یک انسان مومن خود را در معرض اتهام قرار نمیدهد. اما این روحانی بارها و بارها و حتی تعمدا خود را در موقعیتهایی قرار میدهد که میتواند برای هر فردی ایجاد سوءتفاهم کند.
دهنمکی: در رابطه با شخصیت روحانی باید بگویم زمانی که یک عارف و روحانی از درجهای به درجه دیگر میرود باید مورد امتحان قرار گیرد.
خیلیها به اشتباه فکر میکنند محل ابتلای این روحانی حضور دختر در خانه وی است، در حالیکه اصلا اینطور نیست. روحانی خیلی وارستهتر است و مسالهاش اصلا این دختر نیست بلکه فیلم نشان میدهد که او برای کمک به دختر بدنام آیا حاضر است از شهرت خود بگذرد یا خیر؟
در آخر فیلم هم که نشان داده می شود تمام کسانی که درباره روحانی حرفهای ناشایست میزدند، پشت سر وی نماز میخوانند. از این نمونه ها در جامعه ما بسیار دیده می شود به عنوان مثال مگر ما شهید بهشتی را فراموش کردهایم. این شهید بزرگوار تا زمانی که توسط منافقین کشته نشد، بسیاری از افراد حکم تطهیر وی را صادر نکردند. خیلی از آقایان که مسئولان نظام بودند در آن زمان این شهید را مورد اتهام قرار دادند.
برخی معتقد هستند که چرا این روحانی خود را در معرض اتهام قرار داده و نیمه شب برای کمک به مردم جلوی درب خانه آنها می رود در حالی که این کار را حضرت علی (ع) و بسیاری از روحانیان دیگر نیز انجام دادهاند. این مسایل که نمونه آن را در بین مردان و بزرگان دینمان دیدهایم حالا از سوی منتقدان مغرض به نقد فیلم تبدیل شده و جزو نقاط ضعف فیلم قرار گرفته است. این گروه از منتقدان عرفان را نمیشناسند و نمیدانند روحانی فیلم وقتی که شب کارگری می کند به خاطر امرار معاش نیست بلکه به دلیل شکستن تکبری است که ممکن است با دستبوسی علاقهمندانش در وی ایجاد شود. به نظر من بسیاری از نقدهایی که در این رابطه می شود به دلیل کم اطلاعی از عرفان است.
ادامه دارد...


نظر شما