به گزارش خبرگزاری مهر، متن پیش روی یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که به مسأله پژوهش در علوم انسانی می پردازد؛
یکی از کلیدیترین مفاهیمی که میشل فوکو درباره جامعه معاصر و مدرن مطرح کرد، مسأله حکومتمندی است. این موضوع فرآیندی است که طی آن نظامهای سیاسی مدرن به شیوه خاصی از تولید، توزیع و اعمال قدرت دست پیدا میکنند. در این شیوه خاص، قدرت به تدریج در نهادهای گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه پراکنده میشود و شیوه مدیریت جامعه به گونهای تغییر مییابد که حکومتها تلاش میکنند تا سوژه یا انسانِ سیاسیِ مدرن را که همان شهروند باشد خلق کنند. برای خلق سوژه در سامانههای سیاسی جدید یا همان دولتهای ملی، حکومتها مجموعهای وسیع از تکنولوژیها و فناوریهای را به کار میگیرند.
علم به مثابه فناوری یا قدرت به این معنا است که در جامعه مدرن و معاصر و در چارچوب دولتهای ملی، دانشگاهها، آموزش و پرورش و کل فرآیند آموزش و پژوهش، در خدمت شکل یافتن شهروند هستند. شهروندان کسانی هستند که از یک سو دارای حقوق مادی، معنوی و سیاسی و اجتماعیاند و از طرف دیگر نسبت به کلیت نظام سیاسی و اجتماعی مسئولیتهایی دارند. علم جدید علمی است که هم در فرآیند تولید و هم در آموزش و انتقال آن، نوعی فضای فکری و دانشی حاکم است که طی آن ذهنیت شهروندی در جهان شکل میگیرد.
تا پیش از دنیای مدرن ما مفهومی به نام شهروند نداشتیم. مردم، رعیت حکومت بودند. تا پیش از دنیای مدرن حکومتها دغدغه و مسئولیتی در برابر افراد و شهروندان نداشتند. حکومتها فقط در تلاش بودند سرزمین خود را حفظ کنند و افراد میکوشیدند سرزمینهای سلطان را حفظ کرده، گسترش دهند و به ازای آن حقوقی از سلطان میگرفتند. در این میان فئودالها و خوانین به عنوان حاکمان کوچک به استثمار دهقانان و رعایا میپرداختند. در دنیای معاصر چنین رابطهای به هم خورد و به تدریج مفهوم «شهروندی» شکل گرفت. علوم انسانی و پژوهش و آموزش به معنایی که امروز با آن سر و کار داریم در خدمت نظام اجتماعی و سیاسی هستند تا بتوانند سوژهای به نام شهروند را تربیت کنند. شهروند، انسانی است که به نحو خلاقانه، مسئولانه و متعهدانه برای تامین نیازهای خود و جامعه تلاش میکند. مهمترین کارکرد علم جدید و روشهای آموزش و پژوهش جدید، ساختن و خلق و تربیت سوژه شهروندی است. از این رو پژوهش را باید با این معیار سنجید که تا چه مقدار میتواند به ارتقای سوژه شهروندی کمک کند. باید دید دانش و پژوهش تا چه مقدار قادر است به شهروندان کمک کند نیازها، خواستهها و تمنیات خود را تئوریزه، و به دانش تبدیل کنند و درباره آن گفتوگو کنند.
هدف پژوهش به خصوص در علوم انسانی این نیست که مرزهای دانش را گسترش دهد یا بر اساس تعداد کتابها و مقالات ارزیابی شود. باید پژوهش را بر اساس کارکردهای آن در جامعه و در نظام سیاسی و اجتماعی سنجید. پژوهش، بهویژه پژوهش انسانی را نباید بر اساس کاربردهای تجاری یا اقتصادیاش سنجید. ممکن است پژوهش به تولید ثروت کمک کند، اما در نهایت رسالت کلی پژوهش انسانی و اجتماعی، تولید و تربیت انسان مسئول، آگاه، اندیشمند و فعال در جامعه امروز است. مهمترین چالش پیش روی پژوهش در کشور ما این است که این نگاه به پژوهش وجود ندارد. نظام آموزشی ما باید به کارکردهای پژوهش در کلیت نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه کند. در محیط دانشگاه و پژوهشگاه، پژوهشگران به تدریج خود را با قوانین نهادی و سیستم حقوقی که وجود دارد، سازگار کردهاند و کارکردهای پژوهش دیگر چندان اهمیتی برای آنها ندارد و بر اساس چارچوبهای صوری تعداد مقالات را مبنا قرار میدهند، بدون اینکه بدانند کتابهایی که تولید میشود تا چه حد کاربرد دارد؟ چه ربطی به نظام اجتماعی دارد؟ آیا میتوانند به مسائل نظام اجتماعی پاسخ دهند؟ میتوانند در تربیت و تولید شهروند نقشی داشته باشند؟ میتوانند در شکل دادن فضایی موثر باشند که نوعی نظام معرفتی و شناختی است و زبان گفتوگو بر آن حاکم است و در آن، رابطه مردم با سازمانها، حکومت و یکدیگر همه در حول و حوش رابطه شهروندی تعریف شده باشد؟
شهروندی یک مفهوم گسترده و عمیق است که پژوهش باید موقعیت آن را برای ما توضیح دهد. رسالت پژوهش این است که به تولید سوژه شهروند کمک کند. در کشور ما فعلا این امر محقق نشده است؛ نه در نظام آموزشی و نه در نهادهای پژوهشی ما ارزش پژوهشهای انسانی و اجتماعی بر پایه کارکردهای آن سنجیده نمیشود. در کشور ما تعداد کمی از پژوهشگران بر اساس رسالت انسانی و فرهنگی خود، قهرمانانه تلاش میکنند، مینویسند و مسئولیت خود را پذیرفتهاند. واقعیت این است که جز این تعداد محدود، اغلب استادان و پژوهشگران ما چنین مسیری را طی نمیکنند و برای اغلب آنها درآمد و راههای رسیدن به آن مطرح است، نه کارکردهایی که یک پژوهش باید داشته باشد.
نظر شما