۱۹ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۱۳

اراده آهنین بانوی ترکمن

روایت دستی که به تنهایی صدا دارد

روایت دستی که به تنهایی صدا دارد

آق قلا- «خدیجه پقه» بانوی ترکمنی است که در هفت سالگی در یک حادثه دست چپ خود را از دست می دهد اما با اراده آهنین خود نشان می دهد یک دست هم به تنهایی می تواند صدا داشته باشد.

خبرگزاری مهر، گروه استان ها- مونا محمدقاسمی: ۵۴ سال از آن روز عید می گذرد، یک جشن و پایکوبی و شیطنت کودکانی که منتظر هستند تا نوبت تاب سواری به آن ها برسد، روزی که خدیجه هفت ساله نوبت آخر تاب سواری به او رسید اما در اثر شیطنت زیاد و یک لحظه غفلت طناب تاب به دور بازوی چپش پیچید و دخترک هفت ساله را راهی بیمارستان و در نهایت قطع شدن دست کرد.

این روزها آن خدیجه هفت ساله زنی ۶۱ ساله است که طی این سال ها  با یک دست به جنگ با محدودیت و معلولیت رفته و مرکز تخصصی نمدمالی شهرستان آق قلا را اداره می کند.

برای تهیه گزارشی از نمدمالی به سراغش رفتیم، خانه و محل کارش در روستای «کُرد» از توابع شهرستان آق قلا قرار دارد. مرا به سمت کارگاه نمدمالی اش هدایت می کند، با ورود به کارگاهش حجم عظیمی از بوی پشم به مشام می رسد، گرداگرد کارگاه انبوهی از پشم های رنگارنگ چیده شده است، کیسه ای پلاستیکی به رنگ صورتی روی زمین پهن شده است و اگر کمی با دقت به آن نگاه می کردی خطوط دایره شکلی که برای طراحی نمد روی آن کشیده شده بود خود را نمایان می کرد.

خدیجه کف کارگاهش روی یک تکه نمد می نشیند با یک دست دسته ای پشم بر می دارد و از بین دو انگشت پایش پشم ها را رد می کند تا شکلی نوار مانند به خود بگیرد، از او می خواهم از آن روز نحس بگوید روزی که امیدهای خانواده اش برای دختر هفت ساله شان بربادرفته تصور می شد.

برایم تعریف می کند وقتی روی تخت بیمارستان بود مادرش کنار تخت او ایستاده بود، گریه و بی تابی می کرد و می گفت تو دیگر مانند سایر دختران ترکمن هیچگاه نمی توانی هنرهای دستی را یادبگیری. این بانوی ترکمن تصریح می کند: چراکه در آن زمان مردم به صنایع دستی علاقه زیادی داشتند و همه به این کارمشغول بودند، مادرم مدام غصه می خورد و اشک می ریخت و می گفت حالا من با این وضعیت تو چه کنم.

روی تخت بیمارستان تصمیم گرفتم اجازه ندهم هیچگاه نداشتن دست برای من محدودیت تلقی شود پس تا جایی که توانستم بعد از مرخص شدن از بیمارستان با دستی که بخیه های آن کشیده نشده بود به یادگیری هنرهای دستی پرداختم

خدیجه اضافه می کند: از حرف های مادرم به شدت ناراحت شدم و تا چندین شب نتوانستم بخوابم، اما همانجا به مادرم گفتم غصه نخور خودم یک کاری می کنم و همانجا روی تخت بیمارستان تصمیم گرفتم اجازه ندهم هیچگاه نداشتن دست برای من محدودیت تلقی شود پس تا جایی که توانستم بعد از مرخص شدن از بیمارستان با دستی که بخیه های آن کشیده نشده بود به یادگیری هنرهای دستی از جمله قالی بافی، نمد مالی، سوزن دوزی، خیاطی و ... پرداختم.

لحظه ای مکث می کند  و ادامه می دهد: نحوه یادگیری هنرهای دستی هم برای من داستانی دارد، می گوید وقتی از بیمارستان مرخص شدم کنار مادرم که قالی بافی می کرد می نشستم اما آن ها به من اجازه نمی دادند چیزی را امتحان کنم و نخی به من نمی دادند تا تمرین کنم، همان جا فهمیدم با نگاه محدودیتی که به من دارند خودم باید دست به کار شوم برای همین روزها کنار زنان قالی باف می نشستم و به حرکاتشان خیره می شدم و در خفا تمرین می کردم و در این رابطه هم به کسی هم حرفی نمی زدم، اما مدام به حرکت دست زنان همسایه نگاه می کردم تا بتوانم چله کشی و سایر مهارت ها را به شکل چشمی بیاموزم و هر که می پرسید چه کار می کنی تنها وانمود می کردم که در حال نگاه کردن هستم و به هیچ کس نگفتم مهارتی در این زمینه کسب کردم.

خانواده ای که به موفقیت باور نداشت

خدیجه می گوید: در همان سن هفت سالگی روزی به نزد مادرم رفتم و گفتم من قالی بافی را یاد گرفته ام اما مادرم گفت نه تو این کار را بلد نیستی و از عهده اش برنمیایی و فقط از گفتن این حرف ها قصد ناراحت کردن من را داری، من هم با شنیدن این حرف های مادرم به نزد نخ فروش روستا رفتم و مقداری نخ نسیه گرفتم تا پشتی ببافم، ابزاری هم در اختیار من نگذاشتند اما من از زن عمویم کمک گرفتم و یک دار را چله کشی کردم و در مدت ۱۲ روز یک پشتی را بافتم، در تمام این ۱۲ روز به شکل شبانه روزی و همانند انسانی که از شدت عطش در حال سوختن است بافتم و بافتم، البته افراد سالمی که دو دست داشتند گاهی بافتن همین پشتی را یک ماه طول می دادند، بعد از آماده شدن پشتی آن را فروختم و با پولش قرض فروشنده نخ را دادم و با مابقی پول برای خودم یک پیراهن و روسری، قیچی و چاقو و ابزاری که احتیاج داشتم تهیه کردم، همانجا به خانواده ام گفتم نه نخی به من دادید و نه وسیله ای و من هم دیگر به شما احتیاجی ندارم و خودم از پس کارهایم بر می آیم، از آن روز به بعد شروع به بافتن قالی و پشتی کردم، مثل افرادی که تشنه بافتن هستند هر روز بافتم و بافتم تنها به این دلیل که به مادرم ثابت کنم من می توانم.

بعداز قالی بافی به دنبال یادگیری سوزن دوزی و خیاطی رفت، در تمام این مدت هم از سوی خانواده کمکی به او نشد و تجهیزات مورد نیاز را در اختیارش نگذاشتند، چراکه همواره فکر می کردند او با یک دست از پس آن برنمی آید. خانم پقه ادامه می دهد: در آن ایام پدرم همیشه به من می گفت من برایت خانه می سازم برایت ماشین می خرم نیازی نیست خودت را اذیت کنی، اما من در جوابشان می گفتم من از شما چیزی نمی خواهم من از خدا می خواهم، چیزی که شما می دهید برای یک روز است اما چیزی که خدا دهد برای همیشه است.

هیچ وقت انتظار کمک از کسی نداشتم

خانم پقه می گوید: هیچ موقع از پدرو مادرم انتظار کمک نداشته و در تمام زندگی به تلاش خودم متکی بوده است؛ با اشاره به خانه ای که در آن زندگی می کند توضیح می دهد: من تمام این خانه و هزینه تحصیلات فرزندانم در دانشگاه را از طریق قالی بافی و نمدمالی پرداخت کرده ام.

از خدیجه آمار فرزندانش را می گیرم، توضیح می دهد: سه دختر و سه پسر دارم که سه تای آن ها ازدواج کرده اند، مکثی می کند و ادامه می دهد یکی از علت هایی که تمایل داشتم فرزندان زیادی داشته باشم این بود که در زمان پیری عصای دستم شوند و از طرفی دیگر نمی خواستم مردم بگویند چون خدیجه یک دست نداشت نتوانست فرزند بیشتری بیاورد و طی این سال ها در کنار دامداری و قالی بافی با همین یک دست فرزندانم را بزرگ کرده ام.

خانم پقه در رابطه با همسرش حاج محمد می گوید: در سن ۱۸ سالگی با پسر عمویم ازدواج کردم، او خیلی مهربان هست و با این موضوع که من یک دست ندارم هم مشکلی نداشت و خودش به خانواده اش اعلام کرد که می خواهد با من ازدواج کند چراکه من از سایر دختران هم سن و سالم که دو دوست سالم داشتند فعال تر و هنرمند تر بودم. حاج محمد همیشه و همه جا همراه من است چه در نمایشگاه های خارج از استانی چه در کار نمدمالی و چه قالی بافی.

کار درست کردن رشته های نواری مانند از پشم ها تمام شده و حالا خدیجه به همراه نوه اش شیما کار طراحی نمد را آغاز می کنند، نوارهای آماده شده را روی زمین پهن می کنند و با استفاده از رنگ های مختلف طرح اصلی نمد را پیاده می کنند، در مرحله بعدی فضای داخلی این طرح از پشم هایی به رنگ قهوه ای، سفید یا سیاه پر می شود، بعد نمد طراحی شد را روی حصیر قرار می دهند و آب را روی آن می پاشند بعد از اینکه نمد خوب خیس شد حصیر را لوله کرده و محکم می بندند تا فشرده شود و تاروپود نمد به هم بچسبد، بعد نمد را از حصیر خارج کرده و دوباره آن را لوله می کنند و رویش آب می پاشند تا قوام آید. بعد از این کار نمدها را در آفتاب پهن می کنند تا خشک شود.

کارمان در کارگاه نمدمالی تمام شده و خدیجه ما را به داخل منزلش راهنمایی می کند، به محض پا گذاشتن به داخل خانه اش مورد هجوم صنایع دستی اصیل قوم ترکمن قرار می گیریم، دیوارهای خانه ترئین شده باانواع و اقسام آویزهای ترکمنی است، در گوشه ای دیگر هم از خانه لوح تقدیرها و تندیس های خدیجه قرار دارد که نشان از زحمات و پشتکار چندین ساله اش در عرصه صنایع دستی دارد.

از وضعیت کارگاه نمدمالی خدیجه می پرسم، می گوید: در این کارگاه زیاد آموزش نمی دهم چون مردم از این کار به نوعی بیزار شده اند و می گویند پشم بو دارد، سرما و گرما دارد و تو هم بیکاری که به سراغ نمدمالی رفته ای، اما در کلاس هایی که توسط اداره میراث فرهنگی برگزار می شود شرکت و تدریس می کنم.  

با توجه به وضعیت اقتصادی اخیر که مواد اولیه خیلی از صنایع گران شده است. از خدیجه در رابطه با تهیه مواد مورد نیاز کارهایش می پرسم، می گوید: پشم ماده اصلی در ساخت نمد است و قیمتش تفاوت چندانی با گذشته نداشته است، بسیاری از افراد بعد از چیدن پشم گوسفندانشان آن ها را به اینجا می آورند و تحویل می دهند، برخی ها رایگان و برخی دیگر پول دریافت می کنند، خدیجه معتقد است دوره رایگان از کسی چیزی گرفتن دیگر به سرآمده و خودش پول پشم ها را به صاحبانشان پرداخت می کند و بعد از تمیز کردن پشم ها آن ها را شسته و رنگ و حلاجی می کند تا در نهایت آماده استفاده برای ساخت نمد شود.  

خانم پقه در مورد زمانی که برای ساخت نمد صرف می شود می گوید: زمان آن بسته به اندازه و نوع بافت آن متغیر است اما معمولا نمدهای زیر ۶ متر دو تا سه روز و نمدهای بزرگتر گاهی تا یک هفته زمان می برد، وی می گوید در گذشته نمد ها تنها از رنگ های تیره ساخته می شد اما چندسالی است که با کمک پسرم که شیمی خوانده پشم ها را رنگ می کنیم و این کار موجب استقبال مشتری ها شده است و نسل جوان بیشتر رنگ های شاد را می پسندد.

خدیجه در رابطه با بازار فروش نمدها هم می گوید: من از تمام نقاط کشور مشتری دارم و حضور در نمایشگاه های مختف زمینه فروش نمد را در همه جا فراهم می کند و بیشتر افرادی که در مناطق کوهستانی زندگی می کنند خریدار نمد هستند.

خانم پقه ادامه می دهد: خیالم راحت هست که همسر و فرزندانم در این کار همراهم هستند، از طرف دیگر برای بازار کار هیچ مشکلی ندارم چراکه میراث فرهنگی در این زمینه کمک های زیادی به ما می کند و من از آن ها برای فراهم آوردن چنین شرایطی تشکر می کنم.

خدیجه در کارگاهش علاوه بر نمدمالی گلیم و قالیجه هم می بافد که البته چندین بافنده او را در این کار همراهی می کنند اما در نمدمالی تمام اعضای خانواده اش پای کار هستند و با عشق و علاقه راه مادرشان را ادامه می دهند.

خدیجه بیان می کند: طی این ۵۴ سال سه بار دست مصنوعی اش را عوض کرده و آخرین آن سال گذشته بوده است، البته گلایه هایی هم از دست مصنوعی اش دارد که موجب زخم شدن بازویش شده است.

ازخدیجه می پرسم اگر در سن هفت سالگی آن اتفاق برایت رخ نمی داد آیا باز هم به سراغ یادگیری صنایع دستی می رفتی، می گوید نه اگر سالم بودم و دو دست داشتم من هم هیچ وقت به این سمت نمی آمدم و مانند سایرهم سن و سالانم در آن زمان بی هنر می ماندم، البته بابت این موضوع هیچ وقت پیش خدا گلایه ای نکردم و همواره شکرگزارش بودم که اگر روزی دست مرا گرفت اما به جایش به من توانایی داد و او را بابت تمام نعمت هایش شکرگزارم.

خانم پقه در کنار کارگاه قالی بافی و نمدمالی خود یک فروشگاه فروش صنایع دستی ترکمن هم دارد و دست آفریده های قوم ترکمن را در این فروشگاه به مسافران و علاقه مندان عرضه می کند.

خدیجه پقه نماد تحقق یافته واژه خواستن توانستن است و زندگی این بانوی هنرمند به تمام کسانی که از شرایط موجود خود گلایه دارند نشان می دهد در سخت ترین شرایط ها هم می توان دوام آورد به شرطی که بخواهیم.

کد خبر 4505096

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha